خانه » پیشنهاد سردبیر » گزارش یک جشن طلاق/جات هم اصلا خالی نیست

گزارش یک جشن طلاق/جات هم اصلا خالی نیست

دوشنبه ۳ آبان ۹۵ شماره ۴۴۶

وقایع استان
روشنک مشتاق

چند سالی است که در بین مردم صحبت از جشنی است که تلخ ترین مراسم یک زندگی مشترک است. جشنی که در آن عروس و داماد سابق برای پایان دادن به زندگی مشترکشان به تنهایی و یا در یک جشن مشترک دوستان و فامیل را دعوت می کنند تا جدایی اشان را علنی کنند و دیگران را در شادی نمادینشان شریک کنند. جشنی که در آن عروس و داماد نقش یک شومن را بازی می کنند که خود را راضی نشان می دهند و اغلب در پایان مراسم حال و روز خوشی ندارند.مشابه این جشن در کشور ژاپن برگزار می شود، جشنی که سالیان درازی است در ژاپن اتفاق می افتد و دارای آداب و مراسم و لباس خاص است. اما این جشن در ایران ابتدا در تهران و بعد از آن در بسیاری از کلانشهرها اتفاق افتاد. این جشن در شهرستان ها اغلب بسیار ساده برگزار می شود و فرد طلاق گرفته با یک جعبه شیرینی دوستان را از طلاق خود مطلع می کند اما در تهران و گاهی در برخی از کلانشهرها عروس و داماد سابق مراسم طلاق را باشکوه تر از عروسی برگزار می کنند تا به اطرافیان نشان دهند که تصمیم عاقلانه ای گرفته اند و یا از این موضوع بسیار خوشحال هستند.خوشحالی که شاید در پایان مراسم با ناراحتی همراه باشد.
ظهور جشن طلاق بیانگر افزایش پدیده طلاق در سطح جامعه است. نگرش افراد به طلاق و عادی شدن این پدیده به افزایش طلاق دامن می زند. افزایش طلاق موجب شده است که این روزها این پدیده در بین مردم تابو نباشد و قبح آن در میان مردم ریخته شود.
روان شناسان معتقدند یکی از مهم ترین دلایل افزایش طلاق پویایی روانی افراد و نداشتن آرامش و اعصاب راحت است. اما جامعه شناسان همیشه طلاق را بد نمی دانند و معتقدند اگر زندگی به نقطه پایان برسد، طلاق شیوه مناسبی برای پایان دادن به زندگی مشترک است و آنها افزایش فردگرایی در جامعه ایران را موجب افزایش طلاق می دانند. به عبارتی زن های ایرانی در مقایسه با گذشته تحصیلکرده تر و به لحاظ درآمدی مستقل تر هستند و اگر در زندگی مشترک احساس خوبی نداشته باشند به راحتی جدا می شوند. این اختیار و حق تصمیم گیری درپایان دادن به زندگی مشترک باعث می شود که افراد در صورت عدم تحمل زندگی مشترک از آن زندگی خارج شوند و مجبور به تحمل مشکلات و گاهی خشونت موجود در زندگی نباشند.
دفتر آمار و اطلاعات جمعیتی سازمان ثبت احوال در سال ۹۳ اعلام کرد که در سال‌های اخیر آمار ثبت ازدواج با روند کاهشی روبه‌رو شده؛ به طوری که از سال ۱۳۹۰ با رشد منفی ۱.۹ درصد و پس از آن در سال ۱۳۹۱ با رشد منفی ۵.۱ درصد و در سال ۱۳۹۲ با رشد منفی ۶.۷ درصد مواجه شده است. آمار ثبت طلاق نیز در سال‌های اخیر با نوساناتی، دارای رشد صعودی بوده؛ به طوری که از سال ۱۳۹۰ با رشد ۴.۱ درصد، سال ۱۳۹۱ با رشد ۵.۲ درصد، در سال ۱۳۹۲ با رشد ۳.۴ درصد و در سال ۱۳۹۳ با رشد ۸.۲ درصدی نسبت به مدت مشابه سال۱۳۹۲ مواجه بوده است. بر اساس آمار سازمان ثبت اسناد روزانه ۴۳۴ طلاق در کشور ثبت می شود و بیشترین رشد طلاق در استان بوشهر با ۱۵٫۶ درصد بوده و در مقابل آمار طلاق در استان فارس ۱۵٫۳ درصد کاهش یافته است، در استان تهران نیز آمار طلاق ۱٫۸ درصد افزایش داشته است.
در سال ۹۴ ، ۱۶۳ هزار و ۷۵۶ واقعه طلاق به ثبت رسیده که ۱۴۶ هزار و ۷۱۴ مورد از آنها در نقاط شهری و ۱۷ هزار و ۵۱ مورد از آنها در نقاط روستایی بوده است. همچنین در هر ماه به طور متوسط ۱۳ هزار و ۶۴۷ واقعه طلاق، در هر شبانه روز به طور متوسط ۴۴۹ واقعه طلاق و در هر ساعت به طور متوسط ۱۹واقعه طلاق به ثبت رسیده است و نرخ خام حاصل از ثبت طلاق در کشور ۲٫۱ در هزار به دست آمده و میانگین طول مدت ازدواج در زمان طلاق های ثبت شده ۸٫۳ سال است.
استان های البرز و گیلان، خراسان رضوی و کرمانشاه بیشترین و استان های سیستان و بلوچستان، ایلام، یزد و چهارمحال بختیاری کمترین نرخ ثبت طلاق را به خود اختصاص داده اند. در سال ۹۴ بیشترین ترکیب طلاق ثبت شده مربوط به گروه سنی ۳۰ الی ۳۴ ساله با زنان ۲۵ تا ۲۹ ساله بوده که تعداد آن برابر با ۱۶ هزار و ۲۸۶ واقعه است. همچنین در سال ۹۴ نسبت ازدواج به طلاق های ثبت شده ۴٫۲ است و به عبارت دیگر در مقابل هر ۱۰۰ ازدواج ۲۳ طلاق ثبت شده است.
براساس آماری که در سه ماهه اول سال ۹۵ منتشر شده، آمار ازدواج در سه ماهه اول سال ۲۲۴ هزار و ۵۲ مورد و طلاق ۳۳ هزار و ۱۴۷ مورد بوده است. آمار طلاق زوج ها در فروردین ماه با ۹ هزار و ۲۷۸ نفر کمترین آمار طلاق را به خود اختصاص داده است. این آمار در اردیبهشت ماه به ۱۳ هزار و ۳۵۰ نفر و خرداد ماه به ۱۲ هزار و ۱۳۱ نفر افزایش یافته است.
حدود دو ماه پیش که برای پرس و جو درباره شکل و مطـــالب کارت های عروسی به یکی از مغازه های میدان بهارستان مراجعه کرده بودم ازحرف های مغازه دار متوجه شدم که زن و مرد جوانی چند روز پیش برای سفارش کارت عروسی به مغازه رفته بودند و کارت های جشن طلاق خود را سفارش داده بودند و قراراست تا روز دوشنبه به مغازه بیایند و کارت هایشان را تحویل بگیرند. روز دوشنبه به مغازه می روم سر ساعت ۵ بعداز ظهربا نیم ساعت تاخیر وارد مغازه می شوند. کارتشان سفید و مشکی است. روی آن نوشته “در شادی مجدد ما شریک شوید.” وقتی می فهمند خبرنگار هستم ابتدا نمی خواهند صحبت کنند اما عروس قبول می کند مصاحبه کند. باهم به کافه نزدیک مغازه می رویم.او می گوید:”خودم طراح لباس هستم و شوهرم شرکت دارد.” کمی مکث می کند و می گوید:”با علی شوهر سابقم در یک مهمانی باهم آشنا شدیم و حدود دو سال باهم دوست بودیم.همه اطرافیان می گفتند که شما به درد هم نمی خورید، هرکدامتان جدا خوب هستید اما نمی توانید یکدیگر را کامل کنید. اما علاقه من و علی باعث شد بعد از دو سال ازدواج کنیم.بعد از دو ماه از ازدواج فهمیدیم که واقعا نمی توانیم ادامه دهیم. علی بسیار رفیق باز است و می گوید من ولخرج هستم. من عاشق مسافرت و زندگی لوکس هستم و علی آدم ثروتمندی است اما دلش نمی خواست پول خرج کند و این من را عذاب می داد. خلاصه بعد از یک سال تصمیم گرفتیم طلاق بگیریم. چون طلاقمان توافقی است و حوصله جواب پس دادن به اطرافیان را نداریم، در نتیجه تصمیم گرفتیم که یک جشن بگیریم و همه دوستان را دعوت کنیم. من روزی که طلاق جاری شد در صفحه اینستاگرام به همه دوستانم گفتم که طلاق گرفتم و شب هم با دوستانم شام بیرون رفتیم و کپشن عکس را هم نوشتم”جات هم اصلا خالی نیست.” به نظر من دوره ای که دخترها بعد از طلاق خجالت می کشیدند که کسی از موضوع طلاقشان مطلع شود و تا سال ها کسی از مطلقه بودن آن ها آگاه نمی شد، گذشته است. بعد از طلاق زن و مرد حق ازدواج مجدد دارند و با علنی کردن طلاق شانس ازدواج مجدد برای آنها زودتر فراهم می شود. نمیدانم شاید واقعا این کاررا دوست ندارم اما نمی توانم جلوی دوستانم نشان دهم که ناراحت هستم برای همین شرط طلاق را یک جشن گذاشتم، جشنی که علی قول داده به باشکوهی جشن عروسی امان باشد. اما همیشه از دردسرهای بعد از طلاق می ترسم، از اینکه در جامعه به چشم یک مطلقه نگریسته شوم و دوستان متاهلم از راه دادن من در رفت و آمدهای خانوادگی اشان بترسند. خدا رو شکر مشکل مالی ندارم اما راستش را بخواهی هنوز علی را دوست دارم. اگر بخواهید شما هم می توانید به این جشن بیایید.”
پنج شنبه شب به جشن می روم، مهمان ها از ۵۰ نفر کمتر هستند، پدر و مادر داماد هم نیامده اند و فقط دوستانشان هستند. مادر سمیرا در گوشه ای از سالن نشسته است و مهمان ها را نگاه می کند. می گوید:” هیچ چیز بدتر از این نیست که دخترت را با هزار امید و آرزو به خانه بخت بفرستی و بعد از چند ماه طلاق بگیرد. در این ماجرا حق را به علی می دهم. زیاده خواهی دخترم کار دستش داد. کاش جشن عروسی دخترم را دیده بودید. در بهترین و لوکس ترین سالن شهر برگزار شد و در آن جشن علی حسابی زیر بار قرض رفت اما همه چیز به جشن عروسی ختم نشد، ماه عسل سفر اروپا رفتند و علی را مجبور کرد تا خانه اش را که در مرکز شهر بود بفروشد و در بالا شهر مستاجر شود.اما این جشن دیگر آبروریزی است.”
با یکی از دوستان سمیرا صحبت کردم، او می گفت:”این دو از اول برای هم نبودند و موضوع طلاقشان تعجب آور نبود. هرکدام پی زندگی خود بودند. به نظرم عاقلانه ترین تصمیم را گرفتند اما این جشن خیلی تاسف آور است. اصلا دوست نداشتم به اینجا بیایم و به اصرار سمیرا مجبور شدم.”
سینا یکی از دوستان علی که وکیل او نیز هست، می گوید:” فکر می کنم گرفتن جشن طلاق کار شایسته ای نیست و بیشتر از همه به ضرر عروس است. علی هم امشب سورپرایز ویژه ای برای سمیرا دارد. در طول این مدت من در جریان زندگی اشان بودم و سمیرا با خرج تراشی، توقعات بی جا و چشم و همچشمی با دوستانش علی را تا مرز ورشکستگی کشاند. من و بقیه دوستان پیشنهاد طلاق را به او دادیم و به نظرم علی زندگی بهتری در پیش دارد.”
عروس و داماد وارد می شوند، سمیرا لباس قرمز رنگ و علی کت و شلوار سفیدی پوشیده است. مادر سمیرا با حسرت به دخترش نگاه می کند. علی با لبخند وارد می شود و به نظر از این جشن راضی و خوشحال است. چند ساعتی با دوستان بگو و بخند می کنند. در ابتدا از مهمان ها با شیرینی، چای و آبمیوه پذیرایی می کنند و بعد شام می خورند. بعد از شام یک کیک سه طبقه ای برایشان می آورند که روی آن عکس علی و سمیراست که به هم پشت کرده اند. هرکدام با یک چاقو کیک را تقسیم می کنند و به دوستانشان تعارف می کنند. به اصرار یکی از دوستان علی مراسم”حلقه شکون” که در آن حلقه هایشان را می شکنند، برگزار می شود. حلقه ها را با یک چکش خورد می کنند و دوستان با جیغ و دست آن ها را تشویق می کنند.
سمیرا که از ابتدا خنده مصنوعی بر لب دارد،می گوید:” علی برای این جشن بیش از۱۰ میلیون خرج کرد و نصف مهریه ام هم توافقی گرفتم اما جانم آزاد شد.از امروز هرچقدر بخواهم خرج می کنم و هرکار دلم بخواهد انجام می دهم. در این ماجرا کسی که ضرر کرد من نیستم.” مهمان ها کم کم در حال آماده شدن برای رفتن هستند که علی بالای سکو می رود و می گوید:” امشب من از این جهنم خلاص شدم اما می خواهم وارد بهشت شوم و از دختر رویاهام همان کسی که از ابتدا باید با او ازدواج می کردم خواستگاری کنم.” بعد ماندانا را صدا می زند و جلویش زانو می زند و حلقه گران قیمت یشمی رنگ را در دستش می کند.” سمیرا قهقه ای بلند سر می دهد و مثل دیوانه ها در سالن چرخی می زند، لحظه ای به دیوار تکیه می دهد و مثل مجسمه سفید و رنگ پریده شده ناگهان اشک هایش سرازیر می شود. بعد از تبریک دوستان علی به ماندانا، علی به طرف سمیرا می آید و می گوید:”لحظات خوبی را باهم سپری نکردیم و تنها روزهای خوشمان همان ماه اول زندگی بود.شاید اگر کمی کوتاه می آمدیم اوضاع بهتر می شد اما امروز همه چیز تمام شد. امیدوارم تو هم بتوانی آینده خوبی برای خودت رقم بزنی.”علی به همراه دوستانش و دست در دست ماندانا می رود و سمیرا مات و مبهوت رفتن علی را نگاه می کند. سمیرا جلوی در سالن ایستاده، وقتی از او خداحافظی می کنم، می گوید:” الان که به علی فکر می کنم، میفهمم هنوز دوستش دارم.این هم تجربه ای از زندگی بود، تجربه ای که به قیمت همه جوانی، آبرویم تمام شد. زندگی ام را از دست دادم و حتی جشن طلاقم هم آنطور که می خواستم نشد، علی انتقام همه اذیت ها را بدجور گرفت. اعتراف می کنم که جایش در زندگی ام خیلی خالی است. شاید اگر درخواست این جشن را نمی کردم او هم با من این کار را نمی کرد.”

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.