سه شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۹ شماره ۱۳۷۱
خام بُدم، پخته شدم، سوختم
ترجمه اختصاصی وقایع استان: زهرا حضرتی
سماع آیین ذکر صوفیان مولوی و یکی از عرفانیترین رقصهـای دنیــا است. این مراسم با تاریخچهای صـدها ساله در فهرست میراث معنوی یونسکو به ثبت رسیده است. فلسفه سماع: فلسفه سماع بر پایه عمل چرخش است، این چرخش جوهر وجودی تمام موجودات عالم است. همه چیز اعم از الکترونها، دنیا، سیارهها، ستارگان، خون درون رگها و… با هماهنگی خاصی پیوسته در حال چرخشند. انسان نیز چون پروانهای است که با نیروی عشق بر گرد معشوق (پروردگار) خود میچـرخد.
بخشهای سماع: سماع به دلیل باور به وجود ۷ طبقه میان زمین و آسمان از ۷ بخش تشکیل میشود که هرکدام آنها معنای خاص خود را دارند.
بخش۱: در این بخش که نعت شریف نام دارد مدح حضرت محمد و دیگر پیامبران گفته میشود.
بخش۲: ضربه یک ساز موسیقی که نمایانگر خلقت کائنات توسط خداوند است.
بخش۳: در این قسمت نوای نی که سمبلی از نفسی است که خداوند در آن حیات دمیده شنیده میشوند.
بخش۴: سماع زنان با ۳ بار سلام دادن به یکدیگر راه میروند.
بخش۵: سماع زنان خرقه تنشان را درآورده و به صورت نمادین متولد میشوند. سپس با بوسیدن دست شیخ اجازه سماع را میگیرند و ۴ بار حرکت چرخش را انجام میدهند.
بخش۶: آیاتی از سوره بقره قرآن کریم خوانده میشود.
بخش۷: سماع با دعا و فاتحه پایان مییابد و سماع زنان بدون هیچ کلامی و در سکوت صحنه را ترک میکنند.
اسامی: به سماعکنندگان سماع زن و به مکان برگزاری سماع ،سماع خانه گفته میشود. چلبی، رهبر فرقه که از میان نوادگان مولانا برگزیده میشد است، شیخ، بزرگ مولوی خانه است که از میان مرشدان برگزیده میشد و تایید مقامش بر عهده چلبی بود. پیر یا مرشد، فردی است که هزار و یک روز آزمایش را با موفقیت پشت سر گذاشته است.
جایگاهها: جایگاه قرمز، نشان دهندهی مقام مولانا و نماد حضرت شمس است. رنگ قرمز تمثیلی از غروب خورشید در جهان مادی و طلوع آن در دنیای معنوی است. جایگاه سیاه، جایگاه کسانی است که به تازگی وارد مولویت شدهاند. هنگامی که درویش آموزش دیده و پیشرفت میکند حق نشستن در جایگاه سفید را به دست میآورد.
نمادها و مفاهیم: چرخش، نمادی از به وجود آمدن انسان توسط خداوند و بازگشتش به سوی او است. مدور بودن سماعخانه، تمثیلی از کائنات است.
حالت قرار دادن دستها: سماعزنان پیش از شروع چرخش دستانشان را به شکل ضربدری بر روی شانه قرار میدهند که این حرکت سمبلی از یگانگی خداوند است. هنگامی که سماعزن دستانش را باز کرده و از راست به چپ میچرخد دست راست خود را به سمت بالا (خداوند) و دست چپ را به سمت پایین(زمین) نگه میدارند و این به معنای گرفتن از حق و توزیع میان خلق است.
انداختن خرقه سیاه در ابتدای سماع به معنای رها کردن دنیای مادی سماع زن و به زمین کوباندن دست، نمادی از روز قیامت و پل صراط است.
لباسها: سادگی لباسهای سماع زنان نشاندهندهی گذرا بودن دنیای فانی و جاودانگی آخرت است. تنوره، لباس سفیدی است که سماعزنان بر تن دارند، نماد سادگی و کفن نفس است.
سکه نیز کلاه نمدی سماع زن است، نماد سنگ قبر نفس و توحید است. سکه گوش را پوشانده و نماد گوش نسپردن به این دنیا و شروع سفری، تنها به سوی خداست.
خرقه سیاه، نماد نفس و مزار است و عمامه و عمامه بستن نیز حق شیوخ و خلفا است، رنگ عمامهها با توجه به اصل و نسب آنها متفاوت است.
موسیقی در سماع: سماع با موسیقی آرامی که به آن موسیقی مولوی میگویند انجام میشود. در این موسیقی از سازی زهی به نام رباب (که بنا بر گفتهها مولانا نیز آن را بسیار زیبا مینواخته) ،نی که مولانا آن را به انسان تشبیه میکرده و سازی کوبهای به نام کودوم (نوعی طبل) استفاده میشود.
مراسم سماع با آوای نی آغاز میشود. موسیقی مقدمه هنگام چرخش سماعزنان نواخته شده و تا پایان سلام ادامه مییابد. این بخش تقریبا بیست دقیقه به طول میانجامد.
شب عرس Şeb-i Arus: شب عرس یا عروس به معنای شب عروسی است و به شب درگذشت مولانا گفته میشود. از نظر مولانا مرگ نه یک پایان بلکه آغاز رسیدن عاشق به معشوق (مخلوق به خالق)است. به همین دلیل مریدان مولانا این شب را شب عروس نامگذاری کردهاند. مراسم شب عرس با گفتن سه کلمه«خام بدم پخته شدم سوختم» که خلاصهای از زندگی مولاناست برگزار می شود.
این متن به زبان ترکی استانبولی چکیده ای از دو متن از دو نویسنده متفاوت است. بخشی از متن نوشته Ceren Özcan (جرن اوزجانه) است و متاسفانه نام نویسنده بخش دیگری از متن نامشخص است.
به به
مرحبا
شوریدگان عشق را ای مطرب آهنگ فناست
برگ نوا را ساز کن ساز ره مستان نواست
بیخ طرب در چنگ ما اندوه و غم دلتنگ ما
لذّات دنیا ننگ ما ما را ب بزم دوست جاست
زاهد ز جنت دم زند سلطان زِ تاج وتخت وملک
مارا نه این زیبد نه آن فوق دوعالم جای ماست
جا در زمین گو تنگ باش ما را که درعرش است دل
در زیر سر گو سنگ باش ما را چو برافلاک پاست
بیگانهای ای مشتری ما را تو ارزان میخری
کی میشناسد جنس ما اِلا کسی کو آشناست
گوهر شناسد مشتری کی داندش هر گوهری
آنرا کِ باشد معرفت داند که این دُر پُر بهاست
پروردهٔ عشقیم ما دادیم در دل عیشها
ما را زمعشوق ازل در جان و دل پیغامهاست
گو غیرما باجنگ باش از عاشقی درننگ باش
آن یار با ما آشتی زین عشق ما را فخرهاست
هر درد در عالم بود این فیض میدارد دوا
هم درد من از عشق خواست هم عشق دردم را دواست