چهارشنبه ۲۷ مرداد ۹۵ شماره ۳۹۴
گروه فرهنگی-وقایع استان:
نقاشی در ایران با نام هایی برای همیشه پیوند خورده است، کمال الملک یا همان نقاش باشی نامی است که در عرصه هنر نقاشی ایران می درخشد.
کمال الملک نقاش آثار تالار آیینه، آخوند رمال، زن پای چراغ، فالگیر و … است، هنرمندی که با وجود درباری بودنش استقلال هنری خود را حفظ کرده بود، کمال الملک پایه گذار سبک نوینی از نقاشی در ایران بود سبکی که نقاشی سنتی ایران را از مینیاتور و نگارگری دور می کرد. علاقه او و تلاشش در تثبیت سبک واقع گرایانه با سفرش به اروپا و آشنایی او با سبک متداول و کلاسیک رئال بعد از رنسانس در این مهم او را بیشتر یاری کرد، هر چند بیشترین انتقاد به کمال الملک دقیقا در همین راستا است که وی در دورانی که سبک نقاشی پیشرو در حال تغییر به امپرسیونیسم بوده چرا او از دنیای نقاشی غرب فقط سبک رئال را ره توشه آورد که قطعا دلایل مختلفی دارد. کمال الملک یکی از مهم ترین کسانی است که حرکت نقاشی ما را با سبک واقع نمایانه اش در فاصله میان هنر ایرانی و هنر غربی برای مدتی طولانی قافله سالاری کرد، منتها این علاقه کمال الملک به هنر رنسانس و همچنین سبک وی که در مقام قیاس با نقاشی های ایرانی پیش از خود، همان نسبت میان هنر قبل و بعد از رنسانس در اروپا را تداعی می کند
در واقع باید این طور نگاه کرد که وضعیت نقاشی ایران در دوران کمال الملک که اتفاقا مصادف با مشروطه بود چگونه بوده است، تمرکز هنر ایران تا آن زمان بیشتر بر مینیاتور بوده، هنری که با توجه به آمیزه های فرهنگی و اجتماعی بیشتر به مفاهیم انتزاعی می پرداخته و فضایی متافیزیک و ماورایی را ترسیم می کرده است؛ بنابراین در این دوران ظهور هنرمندی چون کمال الملک که نقاشی را از دنیای ماورا به روی زمین بیاورد و آن را آکادمیک کند یک اتفاق مهم هنری بود، به جرات می توان گفت نقاشی بعنوان هنری مستقل از دربار از دوران کمال الملک تعریف پیدا کرد و از انحصار دربار بیرون آمد هرچند او لقب نقاش باشی را داشت و برای ناصرالدین شاه نقاشی می کرد و حتی استاد او در نقاشی نیز بود؛ ولی تاسیس مدرسه مستقل آموزش هنر با نام مدرسه صنایع مستظرفه و فراهم آوردن امکان نقاشی برای همه علاقمندان و فراهم کردن فضای کارگاه آموزشی هنر از دستاوردهای مهم دوران او بود. خصوصا اینکه تا آن زمان هنر اصولا در انحصار مردان بود و از این به بعد زنان نیز به این عرصه وارد شدند که از آن جمله می توان به حضور دو خواهر به نام های شوکت الملوک و عفت الملوک شقاقی اشاره کرد که در منزلشان تحت تعلیم یکی از شاگردان کمال الملک قرار داشتند.
اما با این حال در مورد بزرگ ترین نقاش عصر مشروطه یعنی محمد غفاری ملقب به کمال الملک سخن های ضد و نقیض فراوان است. شاید برای برخی از نقاشان ما این پرسش وجود داشته باشد که چرا این نقاش چیره دست، از مسافرت فرنگ خود تنها چند کپی از کارهای رامبراند و روبنس و تی سین را برای ما به سوغات آورد و جنبش امپرسیونیست ها را که تنها چند محله آن طرف تر در جریان بود، ندید و هیچ تاثیری در ورود سبک نقاشی مدرن در ایران نداشت
به گزارش هنر آنلاین آیدین آغداشلو هنرمند نقاش و استاد تاریخ هنر نیز در همین خصوص گفته است: بدون شک کمالالملک مهمترین نقاش ۱۰۰ ساله گذشته کشور است. او در زمان مظفرالدین شاه با سفر به اروپا، نقاشی رنگ و روغن و شیوه آکادمیک هنر در اروپا اواخر قرن ۱۹ را که در اروپا رایج بود تجربه و تمرین کرد و به عنوان یک نقاش واقعگرای آکادمیک، توانست شهرت و جایگاهش را در هنر ایران تثبیت کند.
وی ادامه داده: اهمیت کمال الملک در این دوران به خاطر مهارت اجرایش در هنر واقعگرا و آکادمیک یعنی شیوهای که در نگارگری قدیم ایرانی و مکتب زند و قاجار وجود نداشت، است. کمالالملک یکی از نخستین مدارس هنری را تاسیس کرد و سالهای بسیاری سبک و شیوه واقعگرایی را به هنرجویانش آموخت و نقاشی آکادمی غربی را برای مدت زیادی به عنوان تنها شیوه متداول نقاشی ایران شناساند.
او همچنین در مورد مکتب کمال الملک گفته: مکتب کمالالملک به این شیوه اطلاق میشود که به موضوعات همیشگی نقاشی غربی همچون؛ تک چهره، مناظر، بناهای شهری و مجالس اشخاص در آثارش می پردازد و باید توجه داشت سبک کمالالملک و شاگردانش به هیچ وجه موجب ورود هنر مدرن به ایران نشد چون این هنر از خاستگاه دیگری میآمد.
این استاد تاریخ هنر در مورد اینکه چرا محمد غفاری هنر امپرسیونیستی را وارد ایران نکرد، توضیح داده است: اینکه چرا کمال الملک به هنر در حال شکلگیری امپرسیونیستی اروپا توجه نشان نداد و آن را نادیده گرفت به دو عامل بر میگردد. اول اینکه این نقاش دربار قاجاری سعی میکرد واقعگرایی را که در هنر قدیمی ایران و حتی مکتب زند و قاجار مستتر بود دنبال کند. او مبدا آرزویی شد که پیش از او هم مطرح بود. اهمیت کمالالملک در این است که این خواست را با نبوغ و استادی خود به کمال رساند و از همکارانی چون مسببالممالک که در همین شیوه کار میکرد پیشی گرفت.
قباد شیوا از پیشکسوتان عرصه هنر نیز در مورد تاثیر کمالالملک بر هنر ایران گفته است: نقش استاد کمال الملک در عرصه هنرهای تجسمی به خصوص در کشور ایران و نه لزوما در عرصه جهانی، تحولی بود در انتقال نقاشی واقعگرایانه رنسانس اروپایی به ایران که بسیار مورد استقبال مردم و دیگر هنرمندان این سرزمین قرار گرفت. معتقدم استاد کمال الملک را نمیتوان تنها در استادی در نقاشی واقعگرایانه ارزیابی کرد، بلکه در یک تمامیت خصوصیات اخلاقی و صفات انسانی و ایستادگی ایشان در زندگی سیاسی و اجتماعی وقت و نگاه مردمی این استاد هنرمند نیز باید دیده شود. او پدیدهای بود که توانست روح و قلب مردم را از هر قشری از طریق آثار و اخلاق خود تسخیر کند. میتوانم بگویم گرچه لقب نقاش باشی دربار قاجار را به وی داده بودند، ولی او هنرمندی مردمی و مردمدار بود و هیچگاه خود را به فضای سیاسی آن زمان نفروخت.
بیست و هفتم مردادماه سالروز مرگ هنرمندی است که نام او برای همیشه با نقاشی معاصر ایران گره خورده است و نمی توان نقش موثر او ار انکار کرد.