خانه » جدیدترین » برگرفته از یادداشت های روزانه چارلز بوکفسکی

برگرفته از یادداشت های روزانه چارلز بوکفسکی

پنجشنبه ۲۰ مهر ۱۳۹۶   شماره ۷۰۰

سینا کمال آبادی
مترجم

 ۲۹ / ۸ / ۱۹۹۱ ساعت ۱۰:۵۵ شب
امروز توی پیست مسابقه به کندی شرط بندی می‌کردم، زندگی نکبتی‌ام، نوک یه قلاب آویزان مانده. هر روز آنجا هستم. جز کارمندان آنجا، کسی را نمی‌بینم. حتما درد و مرضی دارم. سارویان خودش رو توی پیست مسابقه به فنا داد، فانته هم روی پوکر و داستایوسکی هم با قمار. البته موضوعِ پول نیست مگر این که تمام شود. زمانی دوست قماربازی داشتم که می‌گفت “من به برد و باخت اهمیت نمی‌دم، فقط می‌خوام قمار کنم.” اما من برای پول احترام بیشتری قائلم. بیشترعمرم با نداری گذشته. می‌فهمم نیمکت پارک یا در زدن صاحبخانه یعنی چه. فقط دو دردسر در مورد پول هست: پول خیلی زیاد یا پول خیلی کم.
من فکر می‌کنم همیشه چیزهایی هست که بتوانیم خودمان را با آن‌ها شکنجه کنیم. توی پیست مسابقه می‌شود احساس افراد را فهمید، تاریکی ناامیدی و این که چه راحت تاس می‌ریزند و می‌روند. جمعیتی که به میدان سوارکاری می‌آیند، دنیایی هستند در اندازه‌ی کوچک‌تر و زندگی‌هایی هستند که جلوی مرگ و باختن له می‌شوند. دست آخر هم هیچ کس برنده نمی‌شود، همه‌ی ما فقط دنبال تعلیق هستیم، یک لحظه‌ی تاریک و دور از روشنایی. (کثافت، همین حالا که داشتم به این بی‌هدفی فکر می‌کردم، ته سیگارم یکی از انگشت‌هام را سوزاند و از جا پریدم و از این وضعیت سارتری درآمدم!) لعنتی، ما شوخ‌طبعی می‌خواهیم، باید بخندیم. قبلا بیشتر می‌خندیدم، هر کاری را بیشتر انجام می‌دادم الا نوشتن. حالا می‌نویسم و می‌نویسم و می‌نویسم، هر چه پیرتر می‌شوم بیشتر می‌نویسم، با مرگ می‌رقصم. نمایش خوبی است. فکر می‌کنم همه چیز رو به راه است. یک روز همه می‌گویند “بوکفسکی مرد”، بعد پیدایم می‌کنند و از یک تیر چراغ برق آویزانم می‌کنند. خب که چه؟ ابدیت اختراع مسخره‌ی زندگی است. هر چه که من می‌گویم خوب است، چون وقت نوشتن قمار می‌کنم. خیلی‌ها خیلی محتاط هستند. مطالعه می‌کنند، یاد می‌دهند و باز هم شکست می‌خورند. چوب قراردادشان را می‌خورند.
حالا اینجا در طبقه دوم و کنار سیستم مکینتاش، رفیقم را می‌گویم، حال بهتری دارم. و رادیو هم “مالر” پخش می‌کند، آرام آرام ناز می‌کند، آدم بعضی وقت‌ها چنین چیزی لازم دارد. ممنونم مالر، من از تو قرض می‌گیرم و هیچ وقت هم نمی‌توانم جبران کنم.
زیاد سیگار می‌کشم، زیاد می نوشم اما نمی‌توانم زیاد بنویسم. دائما می‌آید و من هم دعوتش می‌کنم و باز هم می‌آید و با مالر قاطی می‌شود. بعضی وقت‌ها عمدا دست از کار می‌کشم. می‌گویم، یک لحظه صبر کن، برو بخواب یا با ۹ تا گربه‌ات بازی کن یا بنشین روی کاناپه کنار زنت. یا در میدان سوارکاری هستی یا کنار مکینتاش. بعد دست از کار می‌کشم، ترمز می‌کنم و پارک می‌کنم. بعضی‌ها نوشته‌اند که نوشته‌های من کمک کرده ادامه بدهند. به خودم هم کمک کرده. نوشتن، گل‌ها، ۹ تا گربه. اینجا یک بالکن کوچک دارد، در باز است و می‌توانم نور ماشین‌ها را در بزرگراه هاربور ببینم، هیچ وقت تمام نمی‌شوند. این همه آدم! چه کار می‌کنند؟ در چه فکری هستند؟ ما همه‌مان می‌میریم، همه‌مان، عجب سیرکی! همین خودش کافی است که ما عاشق همدیگر بشویم اما نمی‌شویم. ابتذال ما را می‌ترساند، خودمان را می‌بازیم، ما را “هیچ چیز” می‌خورد. ادامه بده مالر! چه شب عجیبی ساختی. دست نکش حرامزاده! دست نکش!
– گوستاو مالر (۱۹۱۱ – ۱۹۶۰) – موسیقیدان و آهنگساز اتریشی.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.