خانه » جدیدترین » گفتگو با گوته

گفتگو با گوته

پنجشنبه ۳۰ شهریور ۹۶   شماره ۶۸۵

***

سینا کمال آبادی

مترجم

***

دانلد بارتلمی

***
۱۳ نوامبر ۱۸۲۳
امروز عصر همراه گوته از تئاتر به خانه برمی‌گشتیم. در راه پسربچه‌ی کوچکی را با جلیقه‌ی ارغوانی دیدیم. گوته گفت جوانی مثل کره‌ی سیب مرغوبی است که روی نان برشته‌ی قدرت مالیده شده باشد.
 ۹دسامبر ۱۸۲۳
گوته مرا به شام دعوت کرده بود. وارد اتاق نشیمن که شدم دستش را کنار آتش گرم می‌کرد. مدت نسبتا طولانی درباره‌ی آماده کردن غذا بحث کردیم، چرا که این برنامه ریزی به او فرصت می‌داد به افکار جدی بپردازد؛ حال و روز مساعدی هم برای پذیرفتن نتایج به دست آمده داشت. این نتایج شامل نان شیرینی‌هایی بود که با کرفس و ریشه‌ی پاپیکا و به شیوه‌ی فرانسوی تهیه شده بود. گوته گفت، غذا شمعی است که روی چلچراغ هستی بالاتر از شمع‌های دیگر قرار می‌گیرد.
 ۱۱ ژانویه ۱۸۲۴
شام با گوته. باهم تنها بودیم. گوته گفت “می‌خواهم برخی از عقایدم را درباره‌ی موسیقی که تا به حال پیش خودم نگه داشته‌ام با تو در میان بگذارم. باید متوجه شده باشی با این که بعضی از اعضای قلمرو حیوانات نوع به خصوصی موسیقی ایجاد می‌کنند – همان موسیقی که مثلا به آن آواز پرنده می‌گویند – تا امروز دیده نشده هیچ حیوانی به تعبیر ما اجرای موسیقی سازمان یافته داشته باشد. فقط انسان است که این کار را می‌کند. نمی‌دانم صدای گوش خراش شبانگاهی جیرجیرک‌ها زیر نور می‌تواند نوعی اجرا به حساب بیاید یا نه. از هامبولت هم سوال کردم. هامبولت این طور فکر نمی‌کرد. هامبولت عقیده داشت این عادت بد جیرجیرک هاست. نکته‌ی اصلی، نکته‌ای که شاید در کارهای آینده‌ام به آن بپردازم این نیست که حیوانات با جان و دل در این شیوه‌ی موسیقایی شراکت نمی‌کنند، بلکه این است که انسان برای تعالی و آرامش روح خودش این کار را انجام می‌دهد.” گوته گفت موسیقی نشاسته‌ی یخ‌زده‌ایست میان سینه‌ی منجمد تاریخ.
 ۲۲ مارس ۱۸۲۴
گوته مشتاق آشنایی با یک جوان انگلیسی بود، ستوان ویتبی که حالا تجارت می‌کرد. جوان انگلیسی را به خانه گوته هدایت کردم و او صمیمانه به پیشواز ما آمد و با شراب و بیسکویت از ما پذیرایی کرد. گوته گفت انگلیسی زبان فوق‌العاده‌ای است که سال‌های سال او را به وجد آورده، سال‌ها پیش این زبان را یاد گرفته تا بتواند از فصاحت و اندوه آثار شکسپیر را که هیچ نویسنده‌ای در دنیا نمی‌تواند با او رقابت کند بچشد. حال بسیار خوشی داشتیم و تا دیروقت درباره‌ی فضائل هم میهنان ستوان جوان صحبت می‌کردیم. هنگام خداحافظی گوته گفت انگلیسی‌ها روغن قهوه‌ای درخشنده‌ای هستند که گنجه‌ تاریخ را جلا می‌دهد. ستوان ویتبی سرخ شده بود.
 ۷ آوریل ۱۸۲۴
هنگامی که وارد خانه‌ی گوته شدم بسته‌ای، ایستاده وسط سرسرا جا خوش کرده بود. گوته با لبخندی پرسید: “به نظر تو ممکنه توی این بسته چی باشه؟” هرگز نمی‌توانستم محتوای بسته را حدس بزنم، چرا که شکل عجیب و غریبی داشت. گوته توضیح داد بسته محتوی مجسمه‌ای است که دوستش وان دن بوت، هنرمند آلمانی برایش فرستاده است. بسته را با دقت کامل باز کرد و هنگامی که پیکره‌ی شکوهمند بیرون آمد، غرق در حیرت شدم: تندیس برنزی زنی جوان که با پوشش دیانا تزیین شده بود. کمانش خم شده و تیری هم در کمان بود. باهم کمال و ظرافت مجسمه را تحسین کردیم، به ویژه این که به شکل غیر قابل وصفی جاندار به نظر می‌رسید. گوته فریاد زد “حقیقتا شگفت آوره” و من هم بی درنگ تایید کردم. گوته گفت، هنر چیزی نیست جز چهار درصد علاقمندی به ماندن در بند زندگی. از این اظهار نظر خوشش آمد و چندین بار تکرارش کرد.
 ۱۸ ژوئن ۱۸۲۴
گوته با یکی از بازیگران تئاتر به مشکل خورده بود. این بازیگر فکر می‌کرد نظر خودش درباره‌ی چگونگی ایفای نقشی که داشت نسبت به نظر گوته ارجحیت دارد. گوته آه کشید و گفت، “من همه‌ی حرکت های این موجود مفلوکی را که خودم ساخته‌ام، اجرا کرده‌ام تا هیچ چیز دور از چشم نماند. این دختر به چیزی که خودش اسمش را گذاشته تفسیر اصرار دارد و نمایش را به گند می‌کشد.” گوته بحثش را درباره‌ی مرارت‌های اداره کردن تئاتر، حتی بهترین تئاتر، و ریزه‌کاری‌های فرساینده‌اش به ویژه ترتیب دادن اجرایی مناسب برای تماشاچیان نکته سنج ادامه داد. گوته گفت بازیگرها شپش‌های اسکاتلندی هستند که به جان گوشت نمک زده‌ی تلاش صادقانه‌ی بشری افتاده‌اند. بیشتر از همیشه دوستش داشتم. با تاثر دست دادیم و خداحافظی کردیم.
 ۱ سپتامبر ۱۸۲۴
امروز گوته منتقدانی را که به گفته‌ی خودش لسینگ را کاملا برعکس فهمیده بودند به باد ناسزا گرفته بود. راه می‌رفت و حرف می‌زد و درباره ابهام سال‌های آخر زندگی لسینگ حرف می‌زد و این که زندگی را به کامش تلخ کردند و تاکید داشت چون لسینگ هم منتقد بوده و هم نمایشنامه نویس، او را با فشار بیشتری مورد حمله قرار داده‌اند. گوته گفت منتقدها آینه‌های ترک برداشته‌ سالن بزرگ رقص باله‌ی روح خلاق‌اند. گفتم نه، آن‌ها بار اضافی کالسکه‌ی پیشرفت اندیشه‌اند.گوته گفت اکرمن خفه شو.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.