خانه » پیشنهاد سردبیر » گزارشی به بهانه سالگرد عزل امیرکبیر از صدارت؛ قربانی غرور یا اخلاق؟/میرزایی که ما می شناسیم

گزارشی به بهانه سالگرد عزل امیرکبیر از صدارت؛ قربانی غرور یا اخلاق؟/میرزایی که ما می شناسیم

چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۶    شماره ۶۹۹

***

وقایع استان

علی امیدی

***

از چالش های این روزهای روشنفکران و فعالان عرصه سیاسی و اجتماعی رابطه اخلاق و سیاست است. البته این موضوع سالهاست که مورد بحث و تبادل نظر میان اندیشمندان واقع شده ولی هر از گاهی با روی دادن اتفاقی دوباره زنده شده و این سوال را که اخلاق در سیاست جایی دارد یا خیر را در ذهن متبادر می شود.
در تاریخ آمده است که درست ۱۷۱ سال قبل در چنین روزی، امیرکبیر که پس از ورود ناصر الدین شاه به تهران، به عنوان صدراعظم برگزیده شده بود، در ابتدا بکارگیری القاب و تعارفات بی‏معنا را در نامه‏های اداری حذف کرد. اخذ رشوه را ممنوع نمود و جلوی اختیارات بی‏حد و حساب و نامشروع درباریان را گرفت. برای متعادل کردن دخل و خرج مملکت، بر بیشتر وظایف و مستمری‏هایى که اشخاص با نفوذ مانند شاهزادگان و اُمرای لشکر، بدون استحقاق از خزانه‏ی دولت دریافت می‏کردند، خط بطلان کشید. اخذ مالیات‏ها را بر اساس صحیحی قرار داد چنان که در اندک مدتی، خزانه‏ی خالی مملکت از درآمد مالیات پُر شد. بر گسترش کشاورزی همت ورزید و مدرسه‏ی عالی دارالفنون را تاسیس کرد. امیرکبیر هم‏چنین دست سفیران روس و انگلیس را از دخالت در امور داخلی ایران کوتاه ساخت و بَست نشستن در محل سفارت آنان را ممنوع اعلام نمود. لیاقت و تدبیر و طهارت اخلاق امیرکبیر موجب وحشت درباریان ناپاک و حسودان شد و شاه بی‏تجربه را با دسیسه‏ها و تحریکات فراوان به عزل وی تشویق کردند. سرانجام بر اثر دسیسه‏های فراوان اطرافیان به ویژه مهد عُلیا مادر ناصرالدین شاه، امیرکبیر از صدارت عزل شد و میرزا آقاخان نوری به جای وی به صدارت عُظمی رسید. بی اخلاقی ها و بدگویی های اطرافیان شاه علیه امیرکبیر باعث شد وی عزل شده و ایران آن زمان از وجود شخصی چون او بی بهره گردد. البته کم نیستند تاریخ نویسانی که معتقدند امیرکبیر قربانی غرور خود شد نه اخلاق.
خسرو معتضد از تاریخ نگاران معاصر معتقد است: «امیرکبیر قربانی غرورش شد، امیرکبیر در نامه نگاری ها و مکاتبات با شاه از موضع بالا رفتار و تند برخورد می کرد و ناصرالدین شاه را نصیحت می کرد که شاه از این رفتار خوشش نمی آمد و در نهایت با تحریک اطرافیان به این فکر افتاد که شاید امیرکبیر می خواهد علیه او کودتا کند».
وی با اشاره به علاقه ناصرالدین شاه به امیرکبیر گفت: «در نهایت به دلیل اقدامات اطرافیان شاه تصمیم گرفت امیرکبیر را عزل کند اما در نامه عزل او نیز با مهربانی این کار را کرد و به او گفت مدتی از صدارت دور باشد و دوباره به مسند بازخواهد گشت». معتضد هم چنین یکی از اشتباهات امیرکبیر را این عنوان کرد که می خواست یک شبه ایران را جلو ببرد.
با این وجود هر چه که باعث عزل و بعد از آن قتل وی شد را کنار بگذاریم نمی توان بر خصوصیات بارز اخلاقی امیرکبیر چشم پوشی نمود. می گویند محیط خصوصی تربیت میرزا تقی خان فراهانی را دستگاه میرزا بزرگ قائم مقام و پسرش میرزا ابوالقاسم قائم مقام، آن دو وزیر بزرگ عباس میرزا، می ساخت. میرزا بزرگ در سال ۱۲۳۷ درگذشت. با حسابی که راجع به سن میرزا تقی خان بدست دادیم، ظاهرا در آن زمان هجده ساله بود. پس محضر میرزا بزرگ را خوب درک کرده بود، و شاید هم پاره ای کارهای دبیری او را می کرد. امین الدوله هم به خدمت امیر در «دایره میرزا بزرگ قائم مقام» تصریح دارد.
درستی و راست کرداری از مظاهر دیگر استحکام اخلاقی اوست؛ از این نظر فساد ناپذیر بود. قضاوت وزیر مختار انگلیس این است: «پول دوستی که خوی ملی ایرانیان است در وجود امیر بی اثر است». به قول رضاقلی خان هدایت که او را نیک می شناخت: «به رشوه و عشوهً کسی فریفته نمی شد». دکتر پلاک اتریشی می نویسد: «پولهایی که می خواستند به او بدهند و نمی گرفت؛ خرج کشتنش شد».
وی چنان فرد فسادناپذیر محسوب می شد که برخلاف بسیاری از دولت مردان که هستی و ثروت ملت و مملکت خود را نردبانی برای ثروت اندوزی خویش می دانستند، به خودش توجهی نداشت و هم و غمش حفظ بیت المال و توزیع عادلانه آن در تمام سطوح جامعه بود. این ویژگی امیر را در یکی از نامه هایش به ناصر الدین شاه می توان دریافت. هنگامی که شخص اول مملکت بود، از تنگی جا و منزل خود در نامه ای به شاه می نویسد: « … از این خانه توطن این غلام خبر ندارید که هیچ محبسی به این سختی نیست …»
جنبه دیگر خوی استوار امیر اینکه به گفته و نوشته خویش اعتبار می نهاد. واتسون می نویسد: «امیر نظام به آسانی به کسی قول نمی دهد. اما هر آینه انجام کاری را وعده می کرد، باید به سخنش اعتماد نمود و انجام آن کار را متحقق شمرد». امیر خود به این خصلت خود می بالید. به قول نویسنده صدرالتواریخ «از برای حکم خود ناسخ قرار نمی داد. هر چه می گفت بجا می آورد، بهیچ وجه حکم او ناسخ نداشت».
دلیر و جسور بود. پسر کربلائی قربان زمانی که به مکتب می رفت، از مخدوش تقاضای قلمتراشی کرد. چون خواهش او برآورده نشد، چنان نامه ای به قائم مقام فرستاد که او خود می گوید:«ببین چه تنبیهی از من کرده است. عجبتر اینکه بقال نشده ترازو وزنی آموخته». اگر داستانهائی که از دوران جوانی و خدمت دیوانی او آورده اند، افسانه سازی صرف هم باشند، باز روشنگر همان فطرت او هستند.
نسبت به کاردانی و صفات برجسته اش آگاه. اما تعجب اینکه نامجو و شهرت خواه نبود. دلیل ما این است: هر چه که به حکام ولایات و نمایندگان سیاسی بیگانه در اصلاح امور مملکت نگاشته، همه را به نام شاه و امر او قلمداد کرده است. مهمتر اینکه در سرتاسر روزنامه وقایع اتفاقیه زمان صدارتش، از تجلیل میرزا تقی خان خبری نیست. فقط چهار جا اسمش آمده و آن هم به حکم ضرورت.
درخشش امیرکبیر در دوره ای که سکونت مرگ باری بر دستگاه حاکمه ایران حکم فرما بود و سیاست گذاری و کشورداری و مردم سالاری و نفی بیگانه، جای خود را به نفاق، خودخواهی، فرصت طلبی، تملق و خوش خدمتی به دشمنان خارجی و درباریان ایران داده بود، نشأت گرفته از ویژگی های اخلاقی و رفتاری، طرز تفکر و بینش و سیاست وی بود.
او با برخورداری از روح ایمانی و اعتقادی قـــــوی و انگیزه های پرشور سازندگی و بالندگی، دست به اصلاحات زد و کوشید تا حس همبستگی و تعاون و اخوت و گسترش ارزش ها در جامع رو به زوال ایران ساری و جاری شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.