خانه » پیشنهاد سردبیر » کوچک خان بزرگ/نقدی بر منتقدان میرزا کوچک خان جنگلی

کوچک خان بزرگ/نقدی بر منتقدان میرزا کوچک خان جنگلی

یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶  شماره ۷۳۵

***

حسین آب برین

در خصوص شخصیت میرزا کوچک و تصمیماتی که وی در بزنگاههای مختلف تاریخی اتخاذ کرده است منابع فراوانی وجود دارد بسیاری از افراد به حمایت از میرزا و تصمیماتش برخاسته و جمعی دیگر به خرده گیری از وی مبادرت ورزیده اند و در این بین عده اندکی نیز هستند که می توان آنها را «مغرض» یا «مورخ حکومتی» نام گذارد؛ اینان حتی در استفاده از الفاظ رکیک کوتاهی ننموده اند و بسیــاری از اتهـامات بی پایه و اساس را به میرزاکوچک نسبت داده اند که نشان از مظلومیت میرزاکوچک خان است. سوال اینجاست آیا میرزاکوچک توانست ماهیت خود را به نیکی در تاریخ ثبت کند یا نه؟

شکی نیست که همواره همه تلاشهای انسان به ثمر نمی نشیند و گاهی برخی تلاشها ابتر می ماند در مورد میرزا کوچک این موضوع مصداق پیدا می کند اگر یکجانبه به قضاوت تاریخ نرویم و تاریخ را بریده بریده نخوانیم می توان میرزاکوچک را جزء شخصیت های فاخر و کم نظیری در تاریخ معاصر کشورمان دانست که اگر دست تقدیر با وی یاری می کرد می بایست به دست وی شالوده ایران نوین پایه گذاری می شد اما آنچه پس از اتمام قائله جنگل به مخاطب ایرانی تزریق شد چیزی غیر از این بود به راستی این جمله در این مورد مصــداق پیدا می کند که تاریخ را فاتحان نگاشته اند. جوی که پس از سقوط جنگل در ایران و گیلان ایجاد شد این بود که به هر فرد مغرض اجازه می داد که علیه جنگلی ها قلم بزند و حقیقت ها را وارونه جلوه بدهند این جو آنچنان علیه جنگلی ها بود که برخی ها به خود جرات می دادند در این خصوص افسانه سرایی کنند یکی از این دست مثال ها خاطرات میرپنج محمود قلی خان است که توسط یکی از همکاران آن روز وی به نام علی اصغر رضایی توپ چی در شماره ۴۵۸ مجله ی امید ایران در مورخه ۱۳/۲/۱۳۴۲خورشیدی به چاپ رسید. وی نقل می کند یک شب من و افراد گروهانم تصمیم گرفتیم بطور ناغافل به میرزا کوچک شبیخون زده یا کشته شویم و یا او را از پا در آوریم در یکی از شب های تاریک و بارانی اواخر پاییز بود که این نقشه را به مرحله اجرا در آوریم، به سهولت که می توان یکنوع شانس فوق العاده تلقی کرد محافظین میرزا را از پا انداخته به چادر او داخل شدیم میرزا سراسیمه از خواب بیدار شد و می خواست تفنگش را بردارد که من وارد چادر شدم و خودم را به روی او انداختم میرزا قوی هیکل و نیرومند بود شاید اگر غافلگیر نشده بود با یک مشت حساب مرا می رسید اما از آنجا که شانس با من یاری داشت توانستم او را به پشت به زمین انداخته با قمه سرش را از تن جدا سازم .( سردارجنگل – ابراهیم فخرایی – ص ۴۹۴)
این داستان دروغ در حالی در چند رسانه آنزمان انتشار یافت که نحوه شهادت میرزا کوچک و بریدن سر وی برکسی پوشیده نبوده و اصلا محل اختلاف مورخین نمی باشد و این همان جوی را که پس از شهادت میرزا در جامعه وجود داشت را نشان می دهد این سیاه نمایی و سانسور وقایع جنگل به حدی بود که باید بگوییم امروز بخش مهمی از فهم تحولات جنگل را ما مدیون نوشته های سیاسی- دیپلماتیک انگلیسی، روس، آلمانی و سایر محققان و دیپلمات های خارجی هستیم. زندگی سیاسی میرزا کوچک خان را می توان پانزده سال دانست یعنی حدودا از سال ۱۲۸۵ خورشیدی الی ۱۳۰۰ خورشیدی که وی به شهادت رسید. در این سالها میرزا کوچک تقریبا در تمامی وقایع سیاسی مهم کشور نقش آفرینی کرد که به اختصار هر کدام را توضیح اندکی خواهیم داد. میرزا کوچک در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در محله استاد سرای رشت به دنیا آمد دوران تحصیل خود را در رشت، قزوین و مدتی هم در تهران گذراند. سال ۱۲۸۵ خورشیدی اولین فعالیت های سیاسی میرزا آغاز می شود در این سال علاء الدوله حاکم تهران، حاجی قندی را به چوب بست و بازرگانان پایتخت به حضرت عبدالعظیم پناهنده شدند میرزا کوچک نیز در رشت به اتفاق عده ای که با او هم عقیده بودند تبلیغات را بین طلاب و اهالی رشت آغاز کرد. با کشته شدن سید عبدالحمید یکی از طلاب علوم دینی در تهران، او در رشت عده ای از روحانیون را تشکیل داد ( قیام جنگل – اسماعیل جنگلی صفحه۹) میرزا کوچک در دوران استبداد صغیر (محمد علی شاه ح-آ) و قبل از به توپ بستن مجلس قیام های پراکنده ای را در رشت ترتیب داد در همین حال محمد علی شاه در صدد برآمد صدای آزادی خواهان رشت را خفه کند میرزاکوچک با عده ای از آزادی خواهان راهی تفلیس شد و مدتی در آنجا اقامت داشت .
در مراجعت به گیلان در خفا با عده ای از آزادگان رشت ، علیه محمد علی شاه و مستبدین فعالیت می کرد در همین زمان عده ای از مشروطه خواهان (و علما ح -آ) به سفارت عثمانی در تهران پناهنده شدند ، چون سردار افخم ( آقابالاخان) حاکم گیلان دستور دستگیری میرزا و یارانش را داد او نیز با عده کثیری از مشروطه خواهان به شهبندری رشت متحصن گردید (که متعاقب آن در رشت شورش شد و آقا بالاخان ( سردار افخم) در باغ مدیریه رشت به قتل رسید) این دوره از زندگی سیاسی میرزا که بسیار کم به آن پرداخته شده است میرزا به غایت یک فرمانده مهم مشروطه محسوب می شد وی از سوی مشروطه خواهان رشت مامور تشکیل یک دسته چریک جهت اعزام به قزوین و تهران می شود. برای روشن شدن این دوره از زندگانی سیاسی میرزا رشته کلام را به میرزا اسماعیل جنگلی خواهر زاده میرزاکوچک می دهیم وی در کتاب قیام جنگل که به کوشش و مقدمه اسماعیل رائین چاپ شد می نویسد : پس از واقعه ( شورش رشت – سال ۱۲۸۶ ) مرحوم کوچک خان به فرماندهی یکدسته از قوای مهاجم به طرف تهران آمد و با اردوی خود به طرف منجیل حرکت کرد و تا ورود قوای مشروطه طلبان به قزوین چندین فقره پیکار در پل انبوه و نقاط دیگر به عمل آمد که در همه آنها استعداد و شور کوچک خان آشکار تر گردید حتی شب تصرف قزوین در پیکار با قوای دولتی و عشایر قزوین و سایر دستجات استبداد ، دلیری و رشادت همه پسند از خود بروز داده و در قبال آن به رشت احضار شد و به عضویت کمیسیون جنگ و ریاست مجاهدین گیلانی ارتقاء یافت . میرزا کوچک بلافاصله به تقویت نیروی چریکی گیلان پرداخت او در هنگامه نبرد مجدد مشروطه خواهان پایتخت و تبریز با اردویی که گرد آورده بود از رشت به کرج رفت. (و در فتح تهران میرزا کوچک به اتفاق محمد علی تربیت عامل فتح شرق تهران بود ح – آ) (قیام جنگل – اسماعیل جنگلی صفحات ۱۰و ۱۱)
فئودور توبچی آلمانی که همراه مجاهدین بود در یکی از جنگها اظهار تاسف کرد که اگر توپی بر فراز فلان کوه می توانستیم مستقر نمود قطعا کار جنگ به نفع مجاهدین پایان می یافت میرزا(کوچک خان ح-آ) فورا دست به کارشد و به کمک چند تن از مجاهدین ، توپ را بالای کوه برد و در نتیجه شکست به اردوی خصم و صدمه به کمر میرزا رسید که این درد کمر را تا آخر عمر به همراه داشت. (میرزا کوچک ح – آ) در شورش شاهسونها همراه یفرم و سردار اسعد به کمک ستارخان شتافت ( سردارجنگل – ابراهیم فخرابی – صفحه ۴۰ )
نقش آفرینی میرزا این بار در گمش تپه بود هنگامی که محمد علی شاه پس از فرار از ایران بار دیگر قد علم کرد و با حمایت روس ها به ترکمن صحرا آمد تا با کمک ترکمن ها به تهران هجوم ببرد میرزا کوچک خان نیز با عده ای جنگنده و آزاده گیلانی به جنگ ترکمن ها رفت میرزا که در صف مقدم بود مجروح و مصدوم شد و گلوله به سینه و دست راست او اصابت کرد.
در این جنگ بــود که میرزا کوچک آزمون تــاریخی خود را پس داد و نشان داد که برای متاع دنیا نمی جنگد و هدفی مقدس در سر می پروراند. در همین روز کنسول روس با پرچم سفید وارد میدان جنگ شد و به دروغ خبر شکست مجاهدین و پارتیزان ها را به اطلاع جنگندگان رسانید و با دادن تامین به بعضی از سرکردگان آنها موجب شکست و فرار بقیه را فراهم ساخت. پرستار و مستخدم کوچک خان که دروغ های کنسول روس را باور کرده بودند او را به حال بیهوشی به کنسول گری روس بردند وقتی میرزا بهوش آمد قهرمان خان حاجب الدوله را بالای سرخود دید او از طرف محمد علی شاه به دیدن کوچک خان آمده بود و می خواست وی را به مراحم ملوکانه و معالجه زخمهایش امیدوار سازد و از او خواست تا با پادشاه مخلوع و فراری همکاری کند ولی میرزا در جواب گفت من ترجیح می دهم مرگ با حفظ عقیده خود را و بدانید که قدمی برخلاف آمال ملیه ام نخواهم برداشت زیرا این مرگ بر زندگانی که شما به من در گمش تپه تکلیف می کنید رجحان و مزیت دارد. (قیام جنگل- اسماعیل جنگلی-صفحه ۱۲)
در سال ۱۲۹۰ خورشیدی پس از اینکه ناصر الملک ( نایب السلطنه) مجلس را بست و عده ای از آزادیخواهان را به نقاط مختلف کشور تبعید کرد (میرزا کوچک را به همراه عده ای به قم تبعید کرد و میرزا و همراهانش در آنجا نیز آرام نبوده و با یار محمد خان که در کرمانشاه با حزب دمکرات هم پیمان شده بود ارتباط برقرار کرد و در پی این ارتباط دولت دستور داد شبانه آنها را به تهران بیاورند و در باغشاه زندانی کنند. میرزا تا پایان قائله غرب کشور در زندان به سر می برد . پس از این دوره است که میرزاکوچک به فکر یک قیام مسلحانه می افتد که در سال ۱۲۹۴ خورشیدی با بازگشت به گیلان ، کلید این کار زده می شود. ملاحظه می فرمایید که سابقه فعالیت سیاسی میرزا کوچک به دوران نهضت جنگل خلاصه نمی شود. وی در تمام اتفاقات سیاسی دوران خود نقش آفرینی کرد و در تمام این فعالیت ها هیچ گاه دچار لغزش نشد در جریان نهضت جنگل خواهیم دید که چگونه پیشنهاد ژنرال دنسترویل فرمانده قوای انگلیس مبنی بر تاسیس حکومت انگلیس در ایران را رد می کند.
در جریان همکاری میرزا کوچک با بلشویک ها (شوروی) میرزا صرفا از امکانات پیش آماده در جهت پیش برد انقلاب استفاده کرد ولی از نظر وی بیگانه همچنان بیگانه بود و این روش را تا آخرین لحظات عمرش حفظ کرد. دلایل توافق میرزا کوچک با بلشویک ها عبارتند از :
فشار از سوی آزادیخواهان ایران
در منگنه قرار گرفتن مجاهدین جنگل از سوی حکومت مرکزی و انگلستان
بلشویک ها و جنگلی ها دارای دشمنان مشترک بودند و این موضوع آنها را به یکدیگر نزدیک می کرد.
مسئولان حکومت جدید روسیه یعنی همان بلشویکها به شدت از سیاستهای استعماری روسیه تزاری تبری می جستند ادعای احترام به تمامیت ارضی کشورها را داشتند.
لنین و سایر مسئولان شوروی از لغو پیمان نامه هایی که در آن حقوق ایرانیان تضییع شده بود سخن می گفتند.
جو بسیار مثبتی در فضای سیاسی کشور به نفع بلشویک ها وجود داشت.
زندگی و مرگ میرزا کوچک گواه آن است که وی سودای جاه و نان نداشته با این حــال برخی اتهامات نـاجوانمردانه ای را به وی نسبت داده اند. جالب اینجاست تکیه این افراد مبتنی بر اسناد و مدارک نبوده و عموما تحلیل ها و نظرات شخصی خود را بیان داشته اند یکی از این افراد احمد کسروی مورخ حکومتی پهلوی اول است. احمد کسروی در کتاب تاریخ هجده ساله آذربایجان در صفحات ۸۱۲ الی ۸۱۵ انواع و اقسام اتهامات را به جنگلی ها نسبت می دهد. او جنگلی ها را افرادی کوته بین ، ابزار دست بیگانه و کسانی که به دنبال تجزیه گیلان هستند معرفی میکند ولی هیچ سند معتبری برای ادعای خویش معرفی نمی کند.
ملک الشعرای بهار نیز در نهایت سطحی نگری در مورد میرزا کوچک خان این طور می نویسد: از حرکات میرزا (کوچک خان ح – آ) و کلنل محمد تقی خان پسیان پیدا بود که قصدشان ایجاد حکومت مرکزی صالح نبود بلکه به همان ولایاتی که در کف داشتند قانع بودند وی در جای دیگر می نویسد بدبختی از هر طرف روی آورد بغداد سقوط کرد پلیس جنوب به وجود آمد خراسان از طرف سپاه انگلیس اشغال گردید از این جهت هم طغیان میرزا کوچک در گیلان و خیابانی در آذربایجان و ماشالله خان و سایر یاغیان در کاشان و اصفهان و عملیات واسموس و دشتستانیان ، دولت مرکزی را ضعیف ساخت. (تاریخ مختصر احزاب سیاسی – ملک الشهرای بهار – جلد یک)
از مطالب ملک الشعرای بهار اینطور برداشت می شود که نامبرده دارای درک عمیقی از وضعیت سیاسی زمان خود نبوده است . همانطور که ملاحظه فرمودید او میرزا کوچک و محمد خیابانی را هم ردیف ماشالله خان کاشی (یاغی معروف کاشان که به همراه پدرش عامل جنایات و دزدی های فراوان در منطقه کاشان بود ح-آ) و تجاوزات قوای انگلیس می داند ملک الشعرای بهار پیشتر نیز از این دست اشتباهات مرتکب شده بود وی در مدح وثوق الدوله شعر گفته و قرارداد ۱۹۱۹ را که ایران را تحت الحمایه انگلستان می کرد ، تمجید کرده بود .
میرزا کوچک در نامه ای که به روتشتین سفیر شوروی در تهران می نگارد به صراحت عنوان می دارد که مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز هست. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است همچنین ضعف کشور را خیانت صریح دانسته و می دانم.
می بینید که میرزا کوچک به صراحت می گوید که خواهان یکپارچگی ایران است دلیلی ندارد وقتی میرزاکوچک خود به صراحت می گوید قصدش استقلال گیلان نیست و در هیچ سند ، نامه و تلگرافی نیز نیامده که میرزا خواهان استقلال گیلان بوده است واقعا چه لزومی دارد بــرخی نویسندگان معلــوم الحال ایــن موضوع را بی سند در کتاب هایشان بیاورند!
مجموعا اگر بخواهیم میرزاکوچک را از زبان دیگران تعریف کنیم به این نتیجه می رسیم که دوست و دشمن او را ستوده اند و او را مردی صادق ، پاک و نجیب معرفی کرده اند. علی اکبر دهخدا (صاحب لغت نامه دهخدا) که در سنین جــوانی میرزا کوچک را دیده بود در یادداشت های خود می نویسد میرزا کوچک از مجاهدین گیلان و بی نهایت شجاع بود اول که اورا دیدم جوانی خوش قیافه به سی ساله می نمود در نهایت درجه معتقد به دین اسلام و به همان حد نیز وطن پرست بود.
احسان اله خان نیز که به دلیل اختلاف فکری و عقیدتی از میرزا کوچک جدا شد و حتی با او جنگید با این وجود نتوانست واقعیتی مسلم را در خصوص شخصیت این مرد مقاوم مورد انکار قرار دهد و اقرار کرد میرزا کوچک در شمال وجهه ملی داشت و یکی از مجاهدین شجاع ، با شهامت و بسیار صالح بود که در تمام طول عمر و خدمتگزاری در راه انقلاب با داشتن آن همه اقتدار ، مرتکب هیچ گونه دزدی ، اختلاس و استفاده شخصی نشده بــرای خــودش یکشــاهی هم برنداشت (رقابت روسیه و انگلیس در ایــران – محمد علی منشور گرکانی صفحــات ۶۵ تا ۶۷)
توجه فرمودید که کسی میرزا کوچک را می ستاید که تقریبا در تمام سالهای نهضت جنگل کنار وی بوده است و از نزدیک میرزا کوچک را می شناسد جالب اینجاست نامبرده اتفاقا به میرزا کوچک خیانت نیز کرد و می توان اقدامات وی را یکی از عوامل شکست نهضت جنگل نامید .
ژنرال دنسترویل هم که از نظامیان انگلیس محسوب می شد که چندین بار با میرزا کوچک جنگید و در واقع دشمن یکدیگر محسوب می شدند در مورد میرزاکوچک اینطور قضاوت می کند نهضت جنگل از طرف میرزا کوچک خان انقلابی معروف که یک ایده آلیست با شرف و منصفی هست تشکیل یافته وی در جای دیگر می گوید امثال این مرد در ایران کمیاب است ولی راجع به طرز نگرش او چون بر علیه انگلستان هست اظهار تنفر می کند (مجله فروغ – فروردین ۱۳۰۷ خورشیدی)
سرانجام میرزاکوچک صاحب فضل و بلاغت ، فهم و درایت ، عقل و کیاست، هوش و فراست، رحم و مروت، عشق و عطوفت، شور و سیاست در تاریخ ۱۱/۹/۱۳۰۰ به شهادت رسید زیرا نه اهل تعامل با استبداد و استعمـار بود ، نه تسلیم شدن را یاد گرفته بود نه بلد بود پناهنده سفارت های بیگانه شود ، حتی برافراشتن پرچم روس و انگلستان را بر سر خانه اش نمیدانست براستی سزای چنین مردی شهادت نیست؟ گذشت زمان نشان داد میرزاکوچک سزاوار تعظیم و تقدیس است براستی «میرزا کوچک» ، «ستارخان» و «رئیسعلی دلواری» چه چیز از «چه گوارا» کم دارند؟ چرا ما کم میشناسیمشان؟ چرا پاسداشت در شان آنان برگزار نمی کنیم؟

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.