خانه » جدیدترین » کهن گلایه های طبیعت

کهن گلایه های طبیعت

شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۸  شماره ۱۰۹۱

کهن گلایه های طبیعت

آرش زرنیخی. کارگردان تئاتر و مدرس دانشگاه

بشر در طول زندگی خود بر این کره خاکی همواره نیازمند آموزگارانی بوده که جهان را فراختر از توده مردم می دیدند و بنا بر هوش ذاتی شان مسائل مهمی را به مردم زمانه خود گوشزد می کردند. از این دست هستند فیلسوفان و پیامبران که در مورد دوم علاوه بر هوش ذاتی مسئله وحی و اتصال الهی نیز بر اهمیت موضوع می افزود. در این مقاله تلاش می کنم تا به دو کهن گلایه در خصوص پاسداشت طبیعت که به روزگار زرتشت و مانی؛ دو پیامبر ایرانی مربوط می شود اشاره هایی کنم. پیش از روزگار زرتشت، آیین ها و اسطوره های دیگری در ایران باستان جاری بوده و مورد پرستش قرار می گرفتند. رد یابی این اسطوره ها که در گنجایش این مجال نیست بیشتر به پیشینه های هندو ایرانی نیاکان ما بازمی گردد. باری اگرچه در اجماع بر سر روزگار زرتشت همواره میان پژوهشگران اختلافاتی وجود داشته و دارد اما گمان قوی تر این است که زرتشت حوالی ۸۰۰ تا ۱۲۰۰ پ م می زیسته است. وجود خشنونت های بنیادین در جامعه ایرانی که بخشی از آنها به مصائب دوران کوچ بازمی گردند و برخی ریشه در باورهای اسطوره ای خون ریز همچون آیین مهری دارد سرآغاز مخالفت های زرتشت با باورهای پیش از خود است. این آیین ها در جامعه کشاورزی که مطمح نظر زرتشت است و بایستی به نسبت از یک شیوه زندگی آرام و به دور از خشونت بهره مند گردد نیازمند تغییرات ماهوی بودند و این کار بسیار دشوار و طاقت فرسا بود چرا که به قول سعدی: سعدی به روزگاران مهری نشته در دل، بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران.

زرتشت در ابتدای اوستا مهر پرستان را مورد طعنه قرار می دهد. مثلا در ابتدای اوستا از کسانی نام می برد که دیدن زمین و خورشید را با دو چشم بدترین گناه می دانند و این کنایه ایست به آیین های مهری که عموماً در غارها و به دور از نور خورشید انجام می شدند. در خورشید یشتِ اوستا می خوانیم که اگر خورشید بر نیاید دیوان آنچه را که در ۷ کشور است نابود می کنند. اگرچه نفوذ آیین مهری به حدی در باور مردمان ایران باستان و برخی مناطق دیگر زیاد بود اما زرتشت مجبور می شود با تساهل و تسامح مهر را شایسته پرستش و ای بسا ایزدی هم ردیف اهورامزدا معرفی کند. چنانکه در هوم یشت ، بهرام ، اهورا و مهر فراخ چراگاه در کنار هم ستایش می شوند. یکی از خشن ترین آیین هایی که در مهرپرستی وجود داشت و زرتشت به شدت با آن مخالف بود مراسم قربانی گاو کشی بود. داریوش شایگان در کتاب ادیان و مکتب های فلسفی هند جلد ۱ به درستی بر تفاوت قربانی در ایران و هند اشــاره می کند. ظاهراً علیرغم پیشینه های مشترک بسیار، در جایی از تاریخ، قربانی که هسته اصلی تعلیمات ودایی بوده در فلسفه اوپانیشاد ها از هیات قربانی ظاهری به حالتی باطنی و رمزی استحاله پیدا کرد و اعضای داخلی انسان مبدل به اشیایی شد که در قربانی به کار می رفت. به طور مثال تعداد حبس نفس های سالک جنبه قربانی به خود گرفت و یا مسائلی از قبیل ریاضت های دیگری که سالک به آنها متشبث می شد. اما در ایران متاسفانه تا اکنون نیز قربانی بیشتر جنبه های ظاهری خود را حفظ کرده است. زرتشت این گلایه را در گوشوروَن به پیروان خود گوشزد می کند. «کریستین سن» در کتاب نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار نقل قولی از بندهشن فصل ۳ بند ۱۸ در خصوص گلایه روان گاو به اهورا مزدا می آورد : روان گاو بیرون آمد و بانگی همانند بانگ هزار مرد به سوی اورمزد برآورد. به چه کسی فرمانروایی آفریدگان را واگذاشتی؟ اکنون که تباهی زمین را سوراخ کرده و گیاهان پژمرده می شوند. ( در اینجا سوراخ بودن زمین و جایی که گیاهان پژمرده می شوند کنایه از غارهایی دارد که مهرپرستان به دور از نور خورشید آیین های خود را اجرا می کردند) کجاست مردی که تو درباره اش گفتی من برای اینکه مراقبت از آفرینش را بر عهده بگیرد می آفرینم؟ اورمزد پاسخ می دهد : اگر آفریدن این مرد امکان داشت ، اهریمن چنین خشونتی را از خود بروز نداده بود. اگرچه در اینجا قدرت آفرینندگی اورمزد قدری زیر سوال می رود که جای بحثش در اینجا نیست اما نهایتاًفروهر زرتشت نمایان می شود. زرتشت با خشونت مربوط به آیین های مهری موافق نبود و می بنیم که در متون زرتشتی گلایه هایی مبتنی بر انجام این مراسم دیده می شوند. پس به نوعی خود را پشتیبان حیوانات و طبیعت معرفی می کند. مانی دیگر پیامبر ایرانی نیز علیرغم آموزش دیدنش در گروهی موسوم به مغتسله ، تعمید و آلوده کردن آب را در متون دینی خویش مردود می شمرد. «فرانسوا دکره» مانی شناس نام آشنا در کتاب مانی و سنت مانوی با ضمیمه کردن یکی از متون مانوی این ماجرا را شفاف تر می سازد. پیش تر باید اشاره کنم که بنا به گفته «ابن ندیم» رئیس مغتسله شخصی به نام«الخزای» بوده است . اما متن مانوی ضمیمه شده در کتاب دکره – مانی در پاسخ ایرادهایی که به او و تفکرش علیه تعمید وارد شده می گوید : پس اگر شما به سبب تعمید به من اعتراض دارید، اکنون من بر اساس شریعت خودتان و با اتکاء به الهامات پیشوایتان به شما ثابت خواهم کرد که انسان نیازی به تعمید ندارد. وقتی الخزای آماده شد تا خود را در آب بشوید، چهره انسانی بر او ظاهر شد که از جانب چشمه به سوی او می آمد و به او گفت: پس همین کافی نیست که صدمات چهارپایان تو را تحمل کنم بلکه تو خود نیز مرا آزار می دهی و نسبت به من ناپارسایی روا می داری! دیگران نمی دانند که من کیستم اما تو که خود مدعی خدمتگزاری هستی تو چرا رعایت شان مرا نکردی؟ پس آنگاه الخزای متاثر شد و دیگر هرگز خود را در آبی شستشو نداد. این گلایه که از سوی آب بیان شده است نزدیکی بسیاری دارد با گلایه ای که روان گاو یا همان گوشوروَن به اورمزد می کند و از دست انسانها لب به شکایت می گشاید. پس آنچه در یک جمع بندی مختصر می توان به آن دست یافت این نکته است که طبیعت تا چه اندازه در جهان بینی ایران باستان اهمیت داشته که علیرغم فاصله زمانی زیادی که میان زرتشت و مانی وجود دارد، به طرق و تلنگرهای مختلفی ارج نهاده می شود. پس پربیراه نیست که در ابتدای مقاله گفته شد: بشر در طول زندگی خود بر این کره خاکی همواره نیازمند آموزگارانی بوده که جهان را فراختر از توده مردم می دیدند و بنا بر هوش ذاتی شان مسائل مهمی را به مردم زمانه خود گوشزد می کردند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.