پنجشنبه ۲ آذر ۹۶ شماره ۷۲۸
سینا کمال آبادی
مترجم
چاه من از آب دادن خسته نمیشود، تشنگی من در این حد نیست.
جنایت نکن، وحشت هم نکن.
بارداری، شیردهی هم میآورد.
ماهی نگرفتم، لباسهایم را هم بردند.
نمیشود تغییرت داد، مثل اجاقی قدیمی.
دوستی یک روز ادامه دارد، بردگی یک عمر.
خیلی زود خواهد مرد؛ (پس میگوید)، «بگذار (هر چه دارم) بخورم!» خیلی زود خوب خواهد شد؛ (پس میگوید)، «بگذار صرفهجویی کنم!»
میروی و زمین دشمن را میگیری؛ دشمن میآید و زمین تو را میگیرد.
گاو بیگانه علف میخورد، گاو خودت روی مرتع میآرمد.
زمین من چون زنی بیهمسر است، هنوز بارور نشده است.
پارسال سیر خورده ام و امسال معده ام به هم ریخته.
مردی که دم شیر را گرفت، در رودخانه غرق شد؛ مردی که دم روباه را گرفت، نجات یافت.
تور رها شده اما پابندها باز نشدهاند.
اگر خودم راه نمیافتادم چه کسی در کنارم میآمد؟
قبل از این که معبد بسازد، وقفش کرده است.
آبــراهی که در مسیـــر باد باشد، آب کـــافی میآورد.
در خانه ای از قیر و آجر زندگی می کنم و باز هم روی سرم خاک می ریزد.
شهری که تسلیحاتش ضعیف باشد، دشمن از کنار دروازه اش دور نمی شود.
اگر جوانه درست نباشد، نه ساقه می دهد و نه دانه.
به رودخانه می روی، آب گنداب می شود و به باغستان می روی، خرما تلخ.
مگر من اسب اصیل نیستم؟ باز مرا با قاطر افسار می زنند و باید گاری پر از نی را بکشم.
مرد تا کار نکند چیزی به دست نمی آورد.
بدی نکن و تا ابد غضه نخور.
در جمــع کنیــزان نــزاع است و در جمــع آرایشگران، تهمت.