پنجشنبه ۴ خرداد ۹۵ شماره ۵۹۵
****
وقایع استان
سمیه انصار ی فر
***
هر بار که بیرون می رفت و بر می گشت چند کتاب در دستش داشت. یک لیست به کناره قفسه اش زده بودو نوشته بود: نخوانده ها…حساب که می کردم می دیدم دایی برای خواندن همین لیستش حداقل باید دو سال بی وقفه وقت بگذارد؛ هربار که به کتابخانه اش نزدیک می شدیم می دیدیم که چند کتاب جدید در قفسه ها و در لیست اضافه شده است. تحلیلی دایی این بود: خیلی از کتاب ها دیگر چاپ نخواهند شد و من برای شما یک میراث بزرگ تهیه کرده ام. او با دقت کتاب ها را طبقه بندی کرده بود، حتی یک زمان به خرید کتاب های خطی پرداخت. در گوشه ای از کتابخانه اش کتاب هایی از ادبیات کلاسیک در قطع خاصی بود. هر چند کمتر از آن چیزی که فکرش را می کردیم زنده ماند؛ ولی ارثی که برای من و خاله زاده ها و دایی زاده های دیگر گذاشت به تحلیلش نزدیک بود. هر وقت دنبال کتابی از علوم اجتماعی یا فلسفه می گشتم و می شنیدم که دیگر گیر نمی آید به کتابخانه دایی رجوع می کردم و اغلب دست پر برمی گشتم. کاری که حالا می کنم این است هر کتابی را که می خوانم در لیست نخوانده های دایی تیک می زنم؛ ولی با این چنین کتاب جمع کردن دایی بعید می دانم بتوانم به این زودی ها تمامشان کنم تازه لیست کتاب های نخوانده خودم هم هست. یک جور ارث رفتاری، طمع خریدن کتاب، عجیب ندانید اگر بگویم خیلی وقت ها پول خرید لباسهایم راصرف خرید کتاب کردم. جنون کتابی نمی دانم خوب است یا بد؟ ولی بعد از دایی ام من یک کتاب جمع کن حرفه ای هستم و کتاب های نخوانده زیادی دارم.
خیلی دیده می شود که افرادی بعد از خرید یک کتاب تا سال ها آن را از درون قفسه کتاب ها بیرون نمی آورد و با وجود ماندن کتاب های نخوانده در قفسه شان همچنان در حال خرید و اضافه کردن کتاب هستند. خرید و جمع کردن کتاب در برخی افراد به اعتیاد تبدیل شده است و حالا چند درصد از این کتاب جمع کن ها به طور جـــدی کتاب هایشان را مطالعه می کند، خیلی مشخص نیست.
حتما در اطراف ما افرادی هستند که تمام تازه های نشر یا کتاب های پرفروش را با توجه به حوزه علاقمندی خود خریداری می کنند ولی حتی برگی از آن را ورق نزده اند.
آرزو ۱۹ ساله دانشجوی ادبیات می گوید: برای من کتاب خریدن یک لذت است. داشتن یک آرشیو مرتب از نویسندگان بزرگ قرن معاصر برای من یک فانتزی همیشگی است.
وی ادامه می دهد: اما اینکه چرا کتابها را نمی خوانم بیشتر به دلیل این است که فرصت ندارم و تمام وقتم صرف دانشگاه می شود؛ من کتاب ها را می خرم و حتما در اولین فرصت به مطالعه شان خواهم پرداخت.
آرزومی افزاید: باید قبول کرد که خواندن کتاب در فرهنگ ایرانی ضعیف است و کتـــاب بعنوان یک کالای لوکس دیده می شود و خیلی ها کتابخانه و قفسه های گوشه خانه شان را با کتاب های نفیس ادبیات تزیین کرده اند.
امیر علی ۳۳ ساله که کارمند است نیز می گوید: کتاب خریدن با کتاب خواندن متفاوت است هرچند کتاب خواندن خودش نیاز به دقت و وسواس در انتخاب دارد زیرا هر کتابی صرف کتاب بودن نمی تواند خوب باشد.
او ادامه می دهد: برخی آنقدر که به خرید و جمع کردن کتاب علاقه دارند به خواندن آن علاقه ندارند. دوستی دارم که سری کتاب های نویسندگان مختلف را جمع آوری می کند و اعتقادش این است که دارد یک میراث گرانبها برای فرزندانش باقی می گذارد.
امیرعلی اضافه می کند: من هم زمانی کتاب جمع کن خوبی بودم حتی در دوران دانشجویی روزهایی پول وعده غذایی ام را صرف خرید کتاب می کردم؛ ولی فهمیدم نباید کتاب را بایگانی کرد آنچه تاثیر خواندن کتاب در ذهن است بارها بیشتر از امانت داری کتاب برای نسل آینده و فرزندانمان است.
اما کتاب جمع کن ها چه کسانی هستند؟ چرا برخی جنونی به نام خرید کتاب دارند. در این خصوص ترجمه ای از گاردین در سایت ترجمان منتشر شده است که به بخش هایی از آن اشاره می کنیم.
در قرن ۱۹، جمعآوری کتاب بین نجبا، و بیشتر در بریتانیا مرسوم شد و به وسواسی تبدیل شد که یکی از گرفتارانش آن را «جنون کتاب» نامید. کشیش و کتابشناس انگلیسی، «توماس فرگنال دیبدِن» جنون کتاب یا دیوانگی برای کتاب: یک رمانس کتابشناسان۱، را نوشت که هجویۀ ظریفی دربارۀ آدمهایی بود که به زعم او درگیر این رواننژندیاند. «دیبدن» برای این عارضه وجه پزشکی و طبی قائل شد و تا ارائۀ فهرستی از دردنشانها پیش رفت که در جستوجوی وسواسگونۀ افراد برای انواع خاصی از کتابها بروز میکرد: «نسخههای چاپ اوّل، اصلی، چاپ حروف گوتیک و قطع بزرگ؛ کتابهایی که لبۀ کاغذ آنها با ابزارهای برش و صفحهبندی چیده نشده؛ نمونههای مصوّر؛ نمونههای نایاب با صحّافی مراکشی یا آستر ابریشمی؛ و نمونههایی که روی پوست گوساله چاپ شدهاند.»
امّا خود دیبدن نیز روی جنبههای فیزیکی کتاب وسواس داشت، و در توصیفات خود به جزئیات صحافی و چاپ کتابها (و نه محتوای آنها) توجه شدیدی دارد که عشق او را فاش میکند. او در نامهای که سال ۱۸۱۵ در یک مجله منتشر شد، از مشترکانش طلب کرد که نسخههایی را که مشترک شده بودند برای کمک به تکمیل مجموعۀ شمارههایی با عنوان کتابشناسی دکامرون گرد هم بیاورند: مجموعهای زیباتر از هر چه که فکرش را بکنند. «من بیزارم از این که قولی بدهم که احتمال عملیشدنش نیست، یا به دلیل غرور یا تعصب آماج سرزنش شوم، اما میگویم که اقلام و نسخههای تاکنون گردآوریشده در این بخشِ کاری، تا آنجا که من میدانم پرشمارتر، زیباتر و اصیلتر از هر نسخۀ دیگری هستند که به رؤیت عموم رسیده است.»
در حالی که دیبدن میخواست اقلام جدیدی را برای فرونشاندنِ عطشِ جویندگان کتاب خلق کند، حراجهای نسخههای موجود قیمتهای سرسامآوری داشت. با پایان خونبار بسیاری از نجیبزادگان و اشراف فرانسوی در فرایند انقلاب فرانسه، کتابخانههای شخصیشان پس از مرگ آنها تخلیه شد تا آثارِ کلکسیونی به بازار هجوم آورد. به گفتۀ مایکل رابینسون که در دانشگاه ماساچوست-دارتموت تدریس میکند حراجی که کتابخانۀ جان کر-سومین دوک رکسبرگ- را در سال ۱۸۱۲، به فروش گذاشت، نمایانگر یک نقطۀ عطف بود.
با این همه، پیگیری وسواسگونۀ کتابها چیزی جدا از فرهنگ در سطح وسیعتر آن نبود. مطالعات اخیر همبستگیهایی را میان بریتانیای جمهوریخواه نوپدید و این شیدایی برای کتابخریدن آشکار کرده است. حتی توماس دو کنسی، نویسندۀ خاطرات اعتیاد اعترافات یک انگلیسیِ افیونخوار، معتادان ادبیات را که در حراج رکسبرگ دیده بود، افرادی غیرمنطقی توصیف میکند که به جای استدلال مغلوب «هوس» و «احساس» هستند. دوکنسی ترکیب «قیمت موهوم» را برای توصیف چگونگی تصمیمگیری دربارۀ قیمت کتابها به کار میبرد، روشی که یک مجموعهدار کتاب را به یک فوکولیِ مطیعِ احساسات تبدیل میکرد. یکی از دغدغههای آغاز سدۀ نوزدهم برای خریدارانِ کتابباز ترس از این بود که نکند با احتکار کتاب، در واقع میراثِ هموطنانِ بعدیِ خودشان را از آنها دریغ کنند. تصویرِ ثروتمندِ هنردوست، تصویرِ یکی از مصرفکنندگانِ انگشتنمای کتابهایی بود که احتمالاً هرگز خوانده نمیشدند -همان تلّ کتابهای «باید بخوانمِ» قدیمی- بنابراین، آنها با این کار، کتابها را خارج از حوزۀ داراییهای فکری همگانی نگهداری میکردند. گردآورندۀ کتاب اغلب در قامتِ فردی مبتلا به نوعی بیماری ضد اجتماعی تصویر میشد که بیماریاش مانع از اثرگذاری او در یک خیر همگانی از طریق به اشتراکگذاشتن ثروتهای چاپیاش میشود. اما سرچمشۀ بسیاری از گلچینهای ادبیْ در کتابخانههای همین گردآورندگان شخصی نهفته است؛ که به شیوۀ خود، یک میراث ادبی ملّی را بنا نهادند.
همچون جستوجوگران عصر استعمار که گنجینههای باستانی یا هنریِ دیگر کشورها را میدزدیدند، گردآورندگان کتاب نیز مسلماً به دزدی فرهنگی مشابهی متهم بودند. اما نتیجۀ تحقیقاتِ دانشگاهی دربارۀ جنون کتابْ در اثبات چنین اتهاماتی شکست میخورد.
در سدۀ بعد از آن، به گواه مقالهای از موزۀ هنر متروپولیتن در سال ۱۹۰۶، جمعآوری کتابْ دیگر خوار شمرده نمیشد. جداکردن طلا از ناخالصی نیازمند مهارت بود؛ در این سده، دیگر جمعآوری کتاب «بهتمامی علم» به شمار میرفت و به خوانندگان گفته میشد که آنها نیز میتوانند به کتابی که تازه یافته شده امتیاز بدهند، به شرط آن که «داوری مشتاقانه، سلیقۀ بیخطا و صبر بیانتها داشته باشند و به استهزا بیتوجهی کنند». همانطور که نویسنده اشاره میکند، دانش ویژهای نیاز است تا کسی بداند داستان یک مست اثر فرانکلین ایوانز، یعنی کتابی که ممکن است خیلیها دور بیاندازندش، در واقع نخستین اثرمنتشرشدۀ والت ویتمن، و کمیاب و ارزشمند است». حالا دیگر جنون کتاب مایۀ مباهات بود.
امروز، پژوهشگران برای استفاده از آن چه که روزگاری در طبقههای کتابخانه شخصی وایت ستایش میشد، به ایتاکا سفر میکنند. نخستین باری که من در این کتابخانه نشستم در حالی که یک کتاب چاپ پیش از ۱۵۰۰ را در دست داشتم، احساس میکردم در ساحل اقیانوس نشستهام: کوچک و در نسبت درستی با جهان. در دستگرفتن کتابهای مربوط به سدهها پیش از امروز، یادآور تلخی از این است که نهتنها انسانها از زمانی که وجود داشتهاند عاشق کتاب بودهاند، بلکه در آینده نیز چنین خواهند بود.
شاید امروز جنون کتاب رفتاری غیرمنطقی به نظر نیاید، بااینحال، کتابها دیگر حرمت چندانی ندارند و کتابخانههای شخصی انگشتشمارند. در عوض، همان طور که برای دیگران، پیش از ما هم چنین بوده است، جنون کتاب کنشی مهم برای حفظ و نگهداری چیزی برای آیندگان است.
خانه » پیشنهاد سردبیر » «وقایع استان» بررسی می کند؛ چرا برخی جنون خرید و جمع کردن کتاب دارند/وسواس فرهنگی