خانه » جدیدترین » همه مردها بد نیستند

همه مردها بد نیستند

چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۸  شماره ۱۲۱۹

همه مردها بد نیستند

محبوبه میر قدیری

پیش آمده از من بپرسند چرا مردهای قصه هایت بد و به قول عوام نامرد هستند و من یا سکوت کرده ام و یا به شوخی و خنده برگزار کرده ام. بعضی هم پرسیده اند چــرا مردهــای خـوب قصه هایت همه مرده اند و من باز هم نیمی به شوخی و نیمی به جدی گفته ام، آدم خــوب آدمیه که مرده باشه. البته که در میان زن های داستان های من موش و مار و افعی هم فراوان است، اما، امروز می خواهم گره از بقچه خاطراتم بازکنم و تکه ای زر بافت نشانتان دهم. من در زندگی ام یک بار مردی را دیدم که انسان بود و حالا دیگر نیست. او هم حتم دارم که تا کنون مرده است و این حکایت و داستان نیست. این مرد را من از نزدیک دیدم. در یک قدمی من و درست رو برویم نشست و نه نگاهم کرد و نه تکانی خورد که تن مرا به تکان در آورد و نه کلامی به زبان آورد تا روح و روانم را به گند کشیده باشد. من و او تنها بودیم. تنهای تنها، ظهر سرد یک روز پاییزی بود. اواخر پاییز و زمین پر برف. تازه از مدرسه برگشته بودم و با همان لباس فرم طوسی، یکراست رفته بودم مزار، سرخاک پدرم که هنوز سنگ نداشت. نشستم. وقتی متوجه حضور او شدم که آمده بود، نشسته بود مقابل من و قرآن کهنه اش را در دست داشت! میانسال سیه چرده ای بود که بارها دیده بودمش. می نشست سرقبرها، قرآنش را باز می کرد،چند آیه می خواند، پولی می گرفت و می رفت. ترسیدم، جمع شدم، گفتم من پول همراهم نیست، هیچی. همانجور که صفحه ای را ورق می زد گفت همه کارها را که بخــاطر پـول نمی کنند و خواند. نگاهش به صفحه های پوسیده کتاب بود و من می دانستم نیازی به این نگاه نیست. می دانستم همان هایی را که سالهاست خوانده و از حفظ شده می خواند و خواند، آنقدر تا من بر خاستم و صدای او اما همچنان شنیده می شد،نشسته بود و می خواند. نه سر بر گرداند و نه از جای خودش جنبید تا من از دروازه قبرستان بیرون رفتم. نه، همه مردها بد نیستند، من یکبار یک خوبش را دیدم. ظهر سردی از روزهای آذرماه، آذری از سالهای دور، خیلی دور.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.