چهارشنبه ۱۸ اردی بهشت ۱۳۹۸ شماره ۱۰۷۹
نیم ور؛ کهنسال نام آور
بخش شانزدهم/ فصل چهارم
مهدی لعل بار- جواد احدی- شهرزاد قربانی/ نویسندگان:
مراسم عروسی
مراسم عروسی هم معمولاً در گذشته بسیار ساده و از عصر تا نیمه شب پنج شنبه برگزار میشد.
صبح روز قبل از عروسی مراسم «جهاز برون» (جهیزیه بران) برگزار میشد که طی آن جهیزیۀ عروس را به خانۀ داماد میبردند. جهیزیه را روی طبقهای مسی و تزئین شده گذاشته با آهنگ ساز و دهل لوتیها و در حالیکه مردان طبقها را بر سرگرفته بودند به سمت خانۀ عروس میرفتند. به کسانیکه طبقها را میبردند «طبقکش» میگفتند و این طبقها را بر زمین نمیگذاشتند تا از مادر داماد شاباش میگرفتند. زنان فامیل شروع به چیدن وسایل عروسی کرده و همراه آن جشن و پایکوبی میکردند.
شب قبل از عروسی نیز مراسم حنابندان مخصوص خانوادۀ داماد برای بردن داماد به حمام برگزار میشد. همۀ فامیل داماد جمع شده بعد از شام، داماد را سوار بر اسب همراه با ساز و دهل به حمام عمومی شهر میبردند، چرا که در خانهها حمام وجود نداشت. داماد و همراهان او در حمام پس از استحمام، حنا بر دست و سر خود میگذاشتند و بقیه به رقص و پایکوپی پرداخته، هنگام بیرون آمدن داماد از حمام برای نشان دادن قدرت و میزان شادی خود تفنگ داران شروع به تیر زدن میکردند و جشن خود را با اصالت و شجاعت به پایان میرسانند. همچنین جلوی حمام چوپی میگرفتند (یک نوع رقص محلی است که با چوب اجرا می شود. این نوع رقص همراه با ساز و دهل و نوعی نمایش از چوب بازی است که افراد با چوب نوعی مبارزه نمایشی را اجرا می کنند. این نوع رقص علاوه بر مراسم عروسی در جشنها و شادی ها نیز برگزار می شود.)که یک بازی محلی است.
صبح روز عروسی خانوادۀ داماد، عروس را به حمام برده و برای مراسم عروسی آماده میکردند. لباس عروسی همیشه از پارچههای زیبا و زربافت بود که به وسیله خانوادۀ عروس دوخته شده بود. یک نفر از زنانی که در آماده کردن عروس مهارت داشت، برای عروس بقچۀ حمام را آماده میکرد و بعد از تمام شدن حمام تاجی بر سر عروس میگذاشتند، و او را سوار بر یک اسب مادیان کرده و آینهای جلوی او میگرفتند و به خانۀ پدر عروس میبردند.
عروسی در منزل پدری داماد و عروس یا اقوام آنها برگزار میشد. بعد از شام که در بیشتر موارد آبگوشت یا کالجوش یا پلو خورشت بود به رقص و پایکوپی پرداخته و مراسم چوپیگرفتن نیز اجرا میشد.
پس از اتمام مراسم عروسی، عروس و داماد را تا خانۀ خودشان همراهی کرده و آنها را به تخت مینشاندند. برای این کار اول عروس را نشانده و داماد یک انار بالای سر عروس به دیوار میزد. این کار برای خوش یُمنی بود، چون عقیده داشتند که انار میوه بهشتی است و باعث خوش قدمی عروس میشود. اقوام بر سر عروس و داماد شاباش میگذاشتند که اغلب پول و یا طلا بود.
در گذشته عروس و داماد اغلب زندگی خود را نزد خانوادههایشان و بیشتر نزد خانوادۀ پدر داماد که معمولاً یک اتاق کوچک بود آغاز میکردند.
سه روز بعد از عروسی مراسم «سِدین» یا «پاتختی» برگزار میشد و همۀ زنان فامیل برای تبریک و دادن هدیه به عروس خانم به خانۀ او رفته و در آنجا به جشن و پایکوبی پرداخته و برای خوشبختی آنها دعا میکردند.
در مراسم سدین نیز با آبگوشت یا آش رشته یا کالجوش از مهمانان پذیرایی میشد.
روایتی از ازدواج
درگذشته عروس طی مراسمی خاص به خانۀ بخت میرفت. معمولاً داماد باید به بیابان میرفت و برای پخت و پز مراسم هیمه (بوته یا هیزم) میآورد.
خانم نگار کرمی تعریف میکند که: «هنگام مراسم ازدواجش، همسر مرحومش آقا مصطفی دو بارِ هیمه چیده بود و بایستی آنرا از نیمور به نصرتآباد میبرد. دو پارچه اطلس قرمز و سبز را به نشانه اینکه این بارِ بوته برای جشن عروسی است بر روی بارها بسته و اساس و لوازم عروس هم داخل دو صندوق بر روی الاغی قرار گرفت و عروس نیز بر الاغی دیگر سوار و راهی خانۀ بخت شد.
هنگامی که عروس به خانۀ بخت رسید آقا مرتضی برادر داماد میگوید که باید ببینیم این عروس پا قدم دارد یا نه؟ بقیه نیز پیشنهاد کردند تا آقا مرتضی با تفنگ به شکار برود و خوش قدمی یا بد قدمی عروس خانم را بیازماید.
ماجرا این بود که میگفتند اگر عروس خوش قدم باشد شکاری خوب و چنانچه پا قدم عروس خوب نباشد(پا قدم نداشته باشد) شکاری هم نصیب شکارچی نمیگردید. تا اینکه آقا مرتضی نیمههای شب به خانه برمیگردد و میگوید: این عروس را تیردارش کردهاند. با گفتن این جمله همه شروع به خندیدن کردند.
منظور از تیردار کردن آن بود که عروس خانم پا قدم خوبی داشته است و آقا مرتضی توانسته بود یک آهو شکار کند. صبح روز بعد آقا مرتضی و آقا مصطفی به بیابان رفته و شکار را پیدا کرده و روز بعد از گوشت آن کباب تهیه کردند. برای مراسم عروسی نیز کلا حدود ۱۵ تا ۲۰ نفر دور کرسی جمع شده بودند و مراسم عروسی به شکلی ساده و مختصر برگزار گردید.
زایمان
در گذشته زایمان در خانه و به وسیلۀ زنان فامیل و همسایهها و یک نفر زن مسن که به آن «ماما» میگفتند انجام میشد. ماما در کار زایمان خبره بود که اصول این کار را به صورت تجربی یاد گرفته بود. بعد از به دنیا آمدن نوزاد به وسیله یکی از بزرگان فامیل درگوش راست او اذان و گوش چپش اقامه خوانده میشد.
نوزاد را حتی تا دو سالگی قُنداق میکردند. قنداق از تعدادی کُهنه (پارچه)، بقچه و قنداق بند تشکیل شده بود. برای مادر نوزاد هر روز کاچی و برشتوک درست میکردند تا قُوّت از دست رفته را باز یابد .
تا ده روز خواهر یا مادر یا اقوام به مادر و نوزاد میرسیدند و آنها را تنها نمیگذاشتند چون عقیده داشتند که «آل » (جن) به سراغ آنها میآید، و برای جلوگیری از این این اتفاق قرآن، قیچی و چاقو بالاسر مادر و نوزاد میگذاشتند.
اعتقاد داشتند که مادر تا چهل روز غذای سرد نخورد، در آب سرد شستشو نکند و زیر سایه درخت نماند و به قبرستان هم نرود.
از طرف فامیل برای این خانواده هدیههایی آورده می شد که اغلب محصولات کشاورزی یا قند و نبات بود.
مادر و نوزاد را در روزهای سوم و هفتم و دهم به حمام میبردند. در روز دهم در داخل حمام با شیرینی و شربت تخم ریحان از همه پذیرایی میکردند و در همان شب مهمانی و جشن بزرگی گرفته می شد.
در روز چهلم مادر و نوزاد را به حمام برده و «آب چلّه» بر روی آنها میریختند. برای درست کردن آب چله، چهل دانه گندم یا جو را داخل ظرف ریخته و چهل مشت آب به آن اضافه میکردند و آن را بر سر بچه و مادر میریختند.