خانه » پیشنهاد سردبیر » نگاهی به فیلم « تابستان داغ» به بهانه اکران در سینما فرهنگ اراک/بی مسئولیت ها

نگاهی به فیلم « تابستان داغ» به بهانه اکران در سینما فرهنگ اراک/بی مسئولیت ها

شنبه ۲۵ شهریور ۹۶   شماره ۶۸۰

***

وقایع استان

سمیه انصاری فر

***

مناسبات دنیای امروز تغییر کرده است و هنر نیز به تاسی از ذات خود به دنبال بازتاب این تغییرات است. سینما یکی از نزدیک ترین هنرها به بدنه اجتماع است و تلاش دارد تا با ایده ها و خلاقیت های اهالی اش انعکاسی از زندگی در هم تنیده اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مردم باشد و مخاطب را در سطح با یک داستان و در عمق با خــــودش و جامعه ای که در آن زندگی می کند رو به رو کند.
سینمای ایران در سال های اخیر با آثار موفقی رو به رو بوده است که به نمایش صریح و بی پرده بطن زندگی اقشار مختلف مردم پرداخته است، «جدایی نادر از سیمین»، «ابد و یک روز»، «رگ خواب» و … ؛اما مسئله این است که بسیاری از کارگردانان دیگر نیز به دلیل موفقیت های این فیلم ها به گرته برداری از آن ها پرداخته و آثاری با همین حال و هوا ولی در سطحی پایین تر ساخته اند که قطعا به دلیل عنصر تکرار اگر ایده اولیه خوبی هم در دست داشتند آن را خام دستانه سوزانده اند و نتوانسته اند نمایش موفقی داشته باشند. مسائل اقتصادی و قرار دادن خانواده هایی از اقشار ضعیف و متوسط یا متمول در کنار هم و بعد رو در روی هم و پرداختن به چالش های پیرامونش در سینمای ایران از زمان فیلم فارسی ها نیز بوده است اما تعداد کمی از آن ها به درستی به واکاوی روابط بین این دو پرداخته اند و در باقی موارد بغیر از نگاه سانتی مانتالیزم بیشتر نویسنده ها و کارگردان ها به آن که اغلب به عشقی آبکی یا تغییرات اساسی درزندگی هر دو قشر بدون روابط علی و معلولی ختم می شود چیز دیگری ندیده ایم. در ادامه نگاهی داریم به یکی از فیلم هایی که این روزها بر پرده سینماهای کشور است. فیلمی که تلاش دارد به دو خانواده از دو قشر مختلف و روابط بین آن ها بپردازد؛ ولی تلاش کارگردان خیلی نتیجه مطلوبی نداشته است و آن را اثری متوسط کرده است.
« تابستان داغ» ساخته ابراهیم ایرج زاد هم اکنون در کشور نمایش عمومی دارد و در نوبت اکران سینما فرهنگ اراک نیز قرار گرفته است.
این فیلم داستان زنی به نام نسرین است که به دلیل مشکلات مالی و بی مسئولیتی همسرش قصد جدایی از او را دارد و برای اینکه دخترش هانیه را به همسرش ندهد از دست او فرار و به گوشه ای پناه برده و خود پرستاری کودک می کند.
البته داستان تنها به مشکلات زندگی این زن با همسرش و چالش هایشان نمی پردازد در مقابل ما با زوجی رو به رو هستیم به نام ایمان و سارا که یکی پزشک و دیگری پرستار است و از قشر متوسط جامعه آن ها پسری به نام پرهام دارند کـــــه به دلیل درگیری های کاری و تحصیلی خود از پس نگهداری صحیح او بر نمی آیند و این بی مسئولیتی در فیلم بیشتر از سوی مادر نشان داده می شود. آقای دکتر می خواهد برای تکمیل تحصیلات به زادگاه خود همدان برود و حتی فرزند دومی نیز داشته باشد و همسرش نیز تنها به تربیت آن ها بپردازد؛ اما همسرش ناراضی است و فکر می کند برای پیشرفت کاری خود و فرزندشان باید در تهران بمانند.
و اینجاست که کودکان نقطه عطف این فیلم و تلاقی این روایت ها می شوند. نسرین برای نگاه داشتن دخترش کنار خود به کار در مهدکودک یک بیمارستان مشغول است و سارا نیز او را مجاب می کند که در شیفت های شب او پنهان از چشم همسرش از فرزندش مراقبت کند و او را به خانه اش ببرد.
اما تلاقی این دو داستان چگونه گره فیلم را ایجاد می کند و این گره چگونه باز می شود؟ در یکی از شبها که سارا، پرهام را به خانه نسرین می آورد او را به هانیه می سپارد غافل از اینکه نسرین به دلیل تصادف برادرش به بیمارستان رفته. هانیه خود دختربچه ۶ ساله است و پرهام ۳ ساله هم که بازیگوش… او از پشت بام می افتد و می میرد و حالا ماجرا وارد بحران جدی و تازه خود می شود. در ابتدا ایمان حرف سارا را باور نمی کند که پرهام خانه نسرین بوده، هانیه از تــــرس حرف نمی زند و … برخی اتفاق های غیرمنطقی دقیقا در این برهه اتفاق می افتد و باعث می شود تا فیلم با پایان بندی غیرمنتطره خود تمام شود و در این میان انگار باید پرهام قربانی می شد. ایمان و سارا به دلیل باخبر شدن از بارداری سارا از شکایت خود انصراف داده و به زندگی امیدوار شده اند.
«تابستان داغ» ایده اولیه خوبی دارد اما در اجرا ضعیف عمل کرده است. ابتدا باید بر فیلمنامه این فیلم نقدهایی وارد کرد. فیلمنامه، داستان و شخصیت پردازی قوی ندارد بلکه به مدد دیالوگ های مختلف بین دو زوج اطلاعات بسیاری به تماشاگر می دهد به طوریکه تماشاگر انگیزه ای برای دنبال کردن ادامه داستان ندارد زیرا فکر می کند که قرار است فقط این اطلاعات را دریافت کندو می داند تا چند دقیقه دیگر چه اتفاقی رخ خواهد داد. اختلاف نسرین و فرهاد بر سر بیکاری و مشکلات مالی و همچنین اختلاف خانواده مدرن و طبقه متوسط و تحصیل‌کرده دیگر بر سرکار کردن یا نکردن زن و چگونگی مراقبت‌اش از پسرش و آشنایی دو زوج با هم حجم زیادی از زمان فیلم را به خود اختصاص می دهد و زمانی گره اصلی و ماجرای فیلم ایجاد می شود که دیگر خیلی فرصتی برای پرداخت به این بخش که اتفاقا می تواند تمام آن چه معرفی شده را واکاوی کند نمانده است. در این بخش شتاب و نگاه محــــافظه کارانه فیلمنامه نویس ما را با روایت های بی منطقی رو به رو می کند که تصمیم انتهای فیلم را مانند خلاص شدن از شر اتفاق آبکی می کند. در برخی نقدها به این فیلم آمده است «آنچه فیلم‌ساز مدام بر آن تاکید می‌کند و می‌خواهد به خورد تماشاگر بدهد، نه حادثه که برخورد آدم‌های درگیر با آن است اما به دلیل کمبودهای فیلم‌نامه و تهی بودن آدم‌ها از شخصیت‌پردازی و عدم نزدیکی مخاطب با آن‌ها و درک و دریافت تصمیماتشان، فیلم عملا چیزی برای ارائه در این رابطه ندارد مگر اشک و آه های مداوم مادری داغدار که داغ پشیمانی و حسرت قرار است تا آخرین روز عمر بر پیشانی‌اش مهر شود و عذاب وجدان و معصومیت طبقه ضعیف و مستضعف که تاب دروغ و دورویی را نمی‌آورد.
یا پایان بندی فیلم نیز بسیار سریع و بی‌هدف رخ می‌دهد و به هیچ وجه مخاطب را راضی نمی‌کند. پایان‌بندی که به دو کاراکتر نپرداخته شده مادر و پدر پرهام برمی‌گردد و به‌دلیل تک بعدی بودن این شخصیت‌ها، تاثیر چندانی روی تماشاگر ندارد. در واقع کارگردان نیمه اول را به خوبی و البته با ضرباهنگی کند، ساخته و سپس باقی فیلم را به حال خود رها کرده‌است. ابراهیم ایرج زاد کار بسیار سختی انجام داده و با وجود داشتن یک تیم بازیگری قوی فیلمی متوسط ساخته است.»
آنچه از تابستان داغ دیده مــــی شود تلفیقی از فیلم های موفق این سال های سینما است. در واقع کارگردان آن تمام تلاش خود را کرده تا به آن ها نزدیک شود. تلفیق ضعیف فضای فقر و بدبختی ابد و یک روز در کنار تعلیق ها و حوادث لحظه ای فرهادی نتوانسته ایرج زاد را به یک ساختار منسجم برساند و ما با پازل شلخته و چند تکه ای رو به رو اییم که به مدد تصویرهای خوب بهمنش و قاب هایش کمتر دیده می شود رو به رو کرده است.
در مورد بازیگران فیلم هم باید گفت با وجود اینکه همه آن ها بازیگران خوب این روزهای سینمای ایران هستند ولی شاهد نقش های تکراری از آن ها بودیم که در بدترین شکل ممکن این بازی را در شخصیت ایمان با بازی علی مصفا می شد دید. نسرین هم همان سمیه ابد و یک روز با بازی پریناز ایزدیار بود ولی این بار مادر، صابر ابر هم که همان مرد بی مسئولیت شیفت شب؛ اما مینا ساداتی و بازیگر خردسال نقشِ هانیه بازی قابل قبول تری داشتند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.