پنجشنبه ۴ آبان ۹۶ شماره ۷۱۰
وقایع استان
کازوئو ایشی گورو نامی است که برای تمام علاقمندان به ادبیات داستانی به ویژه مخاطب ایرانی بسیار آشناست. نامی که حالا دیگر با نوبل نیز گره خورده است. اولین بار جعفر مدرسی صادقی « شام خانوادگی» این نویسنده ژاپنی- بریتانیایی را به ادبیات ایران معرفی کرد. از او آثاری چون « بازمانده روز»، «هرگز زهایم مکن»، « وقتی یتیم بودیم»، « تسلی ناپذیر» و « غول مدفون» و مجموعه داستان « شبانه ها» ترجمه شده است. او با رمان «بازمانده روز» به شهرت رسید. این رمان را نجف دریابندری به فارسی برگردانده است. در ادامه نگاهی کوتاه داریم به این رمان. «بازمانده روز» مهم ترین رمان ایشی گورو است؛ رمانی که او می گوید در مدت چهار هفته آن را نوشته، یعنی چیزی در حدود یک ماه. «بازمانده روز» روایت پیش خدمتی پا به سن گذاشته به نام استیونز است که بیش از ۳۰ سال و در سالهای بین دو جنگ جهانی، در سرای لُرد دارلینگتن خدمت کرده است. استیونز پس از مرگ لُرد دارلینگتن و آغاز بهکار برای صاحب جدید سرای دارلینگتن، به پیشنهاد ارباب جدیدش به شش روز مرخصی و با اتومبیل وی، برای سفری راهی وِست کانتری میشود تا میس کِنتن را ملاقات کند.
میس کِنتن پس از ازدواج با یکی از خدمههای سرای دارلینگتن، کار خود را رها کرده است و سالها بعد در نامهای به استیونز میگوید که همسر خود را ترک کرده و استیونز هم امیدوار است در ملاقاتی که با او دارد، بتواند او را به بازگشت به سرای دارلینگتن و کار در آنجا ترغیب کند. او در خلال این سفر شش روزه به بیان خاطرات خود از سرای دارلینگتن و افرادی که در جریان سفر ملاقات میکند، میپردازد و عقاید خود را درباره مسائل سیاسی آن زمان بیان میکند و در کنار آن به شیوهای ظریف، ماجرای یک داستان عشقی هم به شکلی غیرمستقیم بیان میشود که مربوط به علاقه استیونز به میس کِنتن است.
در یادداشتی در شرق در مورد کتاب آمده ایشیگورو در این رمان، در قالب راوی اول شخص، با مهارت در جلد استیونز فرو رفته و البته در عین فرو رفتن در پوست آن دیگری، توانسته فاصلهای را از او نگه دارد تا خواننده به طورهمزمان از درون و بیرون به موقعیت استیونز بنگرد. موقعیت مردی که چنان در کارش غرق شده که از درک دیگر جنبههای زندگی محروم مانده است و عشق و تفریح و سرخوشی را در خود سرکوب میکند. از طرفی، در پس زمینه روایت استیونز، تاریخ یک دوران نیز روایت میشود. نجف دریابندری در مقدمهای که بر ترجمه فارسی این رمان نوشته، بهدرستی به دولایهبودن آن اشاره کرده و مینویسد: «خاطرات استیونز از دو نوع است: «اول آنچه به خود او مربوط میشود، که داستان عشق ناکامی است که نهتنها به سرانجامی نرسیده، بلکه هرگز بر زبان هم نیامده است؛ دوم رویدادهای مهمی است که در سرای دارلینگتن (خانه لرد) زیر چشم نویسنده خاطرات میگذشته ولی نویسنده زیاد از آنها سر در نمیآورده است؛ این رویدادهای تاریخی مربوط است به تلاش محافل اشرافی و محافظهکار انگلستان در سالهای پس از جنگ جهانی اول برای کمک به نازیهای آلمان و سپس آشتیدادن دولت انگلیس با آلمان هیتلری پیش از شروع جنگ جهانی دوم، و شکست این محافل پس از وقوع جنگ و پیامدهای آن، از جمله برچیده شدن بساط امپراتوری و ازمیان رفتن طبقهای که استیونز تمام عمرش را در خدمت آن گذرانده و معنای زندگیاش را در کیفیت اعلای این خدمت میدیده است. این لایه ضخیم دیگری است که در زیر لایه بیرونی داستان خوابیده و به واسطه لایههای نازکتری با آن جوش خورده است.» این دو لایه که به قول دریابندری «به واسطه لایههای نازکتری» به هم جوش خوردهاند، کاملا با هم مرتبطاند، چراکه وجه آشکارا سیاسی تاریخی رمان ایشیگورو، روی دیگر خود را در استحاله استیونز مینمایاند و در شیوه تربیت او به عنوان پیشخدمتی چنان مطیع و وظیفهشناس که از وضعیت خود به عنوان مردی که از او بهرهکشی میشود، راضی است و به هیچ وجه سودای تغییر این وضعیت را در سر ندارد. او یک پیشخدمت آرمانی برای اربابان خود است. اربابانی که در پی زد و بندهای خود هستند و استیونز را جز به همین صورتی که هست نمیخواهند، یعنی به صورت انسانی که تحقیر میشود و به چشم نمیآید و از این تحقیر و به چشم نیامدن راضی است و آن را برای خود فضیلتی قلمداد میکند. این یکی از همان لایههای نازکی است که دو لایه اصلی رمان ایشیگورو را به هم وصل میکند و وضعیت استیونز را به وضعیت سیاسی و تاریخی زمانهاش پیوند میزند. «بازمانده روز» واجد طنزی پنهان است و ایشیگورو بهخوبی توانسته در هیات راوی که همان استیونز است، در عین وانمود به جدیت و نوعی عصا قورتدادگی، وجه طنزآمیز ماجرا را نیز خیلی ظریف و پنهان به خواننده منتقل کند. گویی او در مقام راوی هم توانسته استیونز باشد و هم استیونز را از بیرون ببیند و به تماشا بگذارد.