خانه » پیشنهاد سردبیر » شلوغی خیابان‌ها و خلوتی جیب‌ها؛ نوروز ۱۴۰۱ مبارک!

شلوغی خیابان‌ها و خلوتی جیب‌ها؛ نوروز ۱۴۰۱ مبارک!

چهارشنبه ۲۵ اسفند ۱۴۰۰   شماره ۱۵۴۱

امید را به دلت راه بده

وقایع استان

هر سال با نزدیک شدن به پایان زمستان جنب و جوش مردم برای آماده کردن خود برای استقبال از بهار و نوروز بیشتر می شود؛ از خرید کفش و لباس نو گرفته تا آجیل و میوه و شیرینی. اما قصه‌ی تورم و گرانی که در این سال‌ها قصه‌ی تازه‌ای نیست، باز دست به گریبان مردم شده و جیب آن‌ها را تنگ‌تر می‌کند. آیا بوی عید به مشام می‌رسد؟ آیا مردم دوباره با کیسه‌های خرید و لباس‌های جدید از بازار به خانه برمی‌گردند؟ آیا دخترکی کفش‌های قرمز پاشنه تق تقی‌اش را موقع خوابیدن از شوق کنار رخت خوابش خواهد گذاشت؟ با این سوال‌ها قدم در خیابان امیرکبیر اراک می‌گذارم. صاحب مغازه‌ی لباس‌فروشی در حال جارو کردن جلوی در مغازه‌اش و چشم انتظار به قول خودشان سر چراغی است. افرادی ویترین‌های پر زرق و برق را نگاه می‌کنند و برقی در دلشان راه پیدا نمی‌کند. یکی از شوخی‌های معروف فضای مجازی، مقایسه‌ی قیمت طلا و پسته در این سال‌ها است. چشمم به طلا فروشی‌ای که جنب آجیل فروشی است، می‌افتد. روی تمام آجیل‌ها با پلاستیک پوشانده شده و روی خروار پسته‌ها نوشته شده: «لطفاً تست نفرمایید». در این آجیل فروشی مشتی وجود نخواهد داشت که خرواری را نشان دهد. گرانی حتی دامن ضرب المثل‌ها را هم گرفته اما همچنان مردمی را در تکاپو و احتمالاً تلاش برای خرید عید می‌بینیم.
تصویر آشنای حاجی فیروز را می‌بینم، صورتش سیاه و رختش سرخ است. طنین ساز و دهلش ناگاه دل آدم را شاد می‌کند و نوید آمدن بهار را می‌دهد. دو جوان که سلیقه‌ی موسیقی نسل جدید را به دوش می‌کشند با گیتار و کاخن در حال نواختنند و جلد گیتار را برای دشت شب عید جلوی نیمکت‌ سنگی‌ای که روی آن نشسته‌اند و همزمان آواز می‌خوانند، گذاشته‌اند. با نگاه کردن به جلد گیتار متوجه می‌شویم که اوضاع سلیقه‌ی نسل جوان از آجیل فروش متذکر به «تست نکردن» بهتر است. جوان‌ها آدرس صفحه‌ی مجازی‌شان را چاپ کرده و کنار جلد گیتار گذاشته‌اند. دست فروش‌ها با نگاهشان تعقیبتان می‌کنند و گاهی تلاش می‌کنند که نگاهی به بساطشان بیاندازید. یکی از آن‌ها شمع‌هایی می‌فروشد که شکل ماهی قرمز هستند. ناخودآگاه یاد کمپین نه به خرید ماهی قرمز می‌افتم و حتی یکی از ماهی‌های شمع‌ شده‌ی قرمزش را می‌خرم. آسمان بالای سر با چراغ‌های رنگارنگ ریز ریز، از این طرف خیابان امیرکبیر به آن طرف پوشانده شده و قدم زدن روی سنگفرش زیبای خیابان، جای اتوبوس‌های قدیمی مستقر در اینجا را پر می‌کند. دست‌فروشی که گلدان‌های شبیه به هم شمعدانی و کاکتوس را می‌فروشد، پشت تلفن به کسی می‌گوید:«اگر فردا هوا بارانی باشد بار جدید نمی‌آوریم». شاید گلدان‌های شمعدانی هم اینترنتی به دست مردم می‌رسند که شمعدانی‌های کنار خیابان طرفداران خاصی را به خود جذب نکرده اما نمی‌شود که کسی شمعدانی بهاری را فراموش کند… پس خانواده‌ای متشکل از پدر، مادر و پسر کوچک شان به سمت گلدان‌ها می‌روند و اجازه می‌دهند فرزندشان یکی از آن قرمز‌هایش را انتخاب کند. این گلدان از بهار تا پاییز کنار آن‌هاست اگر از او مراقبت کنند. دور یکی از دستفروش‌ها نسبت به بقیه شلوغ‌تر است. با کمی نزدیک شدن به او متوجه می‌شویم که لباس‌های زمستانی را به چوب حراج بسته و افرادی برای زمستان سال بعدشان خرید یا آینده‌نگری می‌کنند. باقالی فروش و چرخ طوافی‌اش هم تنها نیستند، بوی لبو و باقالی در خیابان پیچیده و عده‌ای اندک سوز مانده از زمستان را برای خوردن باقالی و جمع شدن دور چرخ طوافی غنیمت شمرده‌اند و آخر اسفند ماه را با خاطره‌ی تصویر لبوهای قرمز سپری می‌کنند. بعضی از مردم مدام از یک مغازه قیمت اجناس و خوراکی‌ها را می‌پرسند و با نیم نگاهی به موجودی کارت یا پول ته جیبشان به مغازه‌ی بعدی می‌روند. دخترکی که در تصورم خریدار کفش‌های قرمز تق تقی بود را می‌بینم، پلاستیک در دست خودش یا مادرش نیست، این گرانی اجناس مردم را به تماشای اجناس به خیابان دعوت کرده است. در انتهای خیابان امیرکبیر چشمم به جمعیتی که جای سوزن انداختن در بینشان نیست، می‌افتد. اکثراً ماسک به صورت اما چشم‌هایشان می‌خندد. وسایل سفره هفت سین و ظروف سفالی شبیه به هم، این جمعیت را آن‌جا گرد هم آورده است. دود اسپند مرد دوره گرد، نگاه کردن به جمعیت را کمی مختل کرده، اما اعتراض دست فروش عطر و ادکلن هم به او مشخص می‌کند که کاسبی او هم دچار سانحه است و مشتری‌هایش بوی عطر را از بوی اسپند تمیز نمی‌دهند. استشمام بوی اسپند خاطره‌ی اعیاد گذشته به خصوص در دوران شیرین کودکی را به یاد می‌آورد و به قول شازده کوچولو:«این آدم بزرگ‌ها راستی راستی چقدر عجیبند!»
دور باغ ملی کمپین نه به خرید ماهی قرمز چندان اهمیتی ندارد و قرار است سفره‌ی هفت سین خیلی از آدم‌ها با حضور ماهی گلی رنگین شود. گرانی قصه‌ی تازه‌ای نیست اما مردم را در روزهای پایانی سال خانه‌نشین نکرده است. اگر سوار تاکسی بشوید و در ترافیک بمانید یا چند قدم کوتاه در یک خیابان که نمایانگر تمام خیابان‌های شهر نیست، بزنید از صدای ساز و دهل حاجی فیروز تا بوی اسپند مرد دوره گرد و چرخ طوافی باقالی فروش متوجه خواهید شد که سال ۱۴۰۱ نزدیک است و وقتش رسیده که پس از رسیدن به منزل، حتی اگر برای سال جدید، فقط یک شمع به شکل ببر نماد سال جدید خریده‌اید، امید بهار و سر رسیدن سال جدید را در دلتان راه دهید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.