خانه » جدیدترین » شعرهایی که برای فروغ مرثیه شدند به بهانه پنجاهمین سالمرگش/متبرک باد نام تو

شعرهایی که برای فروغ مرثیه شدند به بهانه پنجاهمین سالمرگش/متبرک باد نام تو

یکشنبه ۲۴ بهمن ۹۵ شماره ۵۲۹
امروز پنجاهمین سالمرگ شاعری است که به شعر زنان معنای دیگری داد. فروغ فرخزاد شاعری است که هنوز در مورد اشعارش و نوع نگاهش به زندگی می شود حرف زد و تحلیل کرد؛ نیم قرن از مرگ زودهنگام شاعری می گذرد که قطعا بودنش و حیاتش می توانست تاثیر بیشتری بر جریان شعر ایران داشته باشید و شاید برای همین بود که شاعران بزرگ و پیشرویی در مرگ او شعر سرودند.
فروغ آنقدر برای شاعران هم عصرش با اهمیت بود که مرگش یک خلا محسوب می شد به طوری که بیشتر شاعران نامی آن دوران درباره اش مرثیه سرایی کردند.
سهراب سپهری شعر دوست را در مرثیه فروغ سروده است: بزرگ بود/ و از اهالی امروز بود/ و با تمام افق های باز نسبت داشت/ و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید/ صداش/ به شکل حزن پریشان واقعیت بود/ و پلک هاش/ مسیر نبض عناصر را/ به ما نشان داد/ و دست هاش/ هوای صاف سخاوت را ورق زد/ و مهربانی را/ به سمت ما کوچاند داد/ ولی نشد/ که روبروی وضوح کبوتران بنشیند/ و رفت تا لب هیچ/ و پشت حوصله نورها دراز کشید/ و هیچ فکر نکرد/ که ما میان پریشانی تلفظ درها/ برای خوردن یک سیب/ چقدر تنها ماندیم.
شاملو نیز در رثای مرگ فروغ مرثیه را سرود: به جستجوی تو/ و درگاه کوه می گریم،/ در آستانه دریا و علف./ به جستجوی تو/ در معبر بادها می گریم/ درچهار راه فصول/ در چهارچوب شکسته پنجره ای/ که آسمان ابر آلوده را/ قابی کهنه می گیرد/ نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد/ متبرک باد نام تو! /و ما همچنان/ دوره می کنیم/ شب را و روز را/ هنوز را…
مهدی اخوان نیز اینگونه دریغ و درد را برای مرگ فروغ سروده است: چه درد آلود و وحشتناک/ نمی گردد زبانم که بگویم ماجرا چون بود/ دریغا درد/ هنوز از مرگ نیما من دلم خون بود بسی پیغام ها،سوگندها دادم/ خدا را با شکسته تر دل و با خسته تر خاطر/نهادم دست های خویش چون زنهاریان بر سر/ که زنهار،ای خدا،ای داور،ای دادار/ تو را هم با تو سوگند،آی/ مکن، مپسندین، مگذار/ ببین، آخر پناه آورده ای زنهار می خواهد/ پس از عمری همین یک آرزو ، یک خواست/ همین یک بار می خواهد/ ببین،غمگین دلم با وحشت و با درد می گرید/ خداوندا،به حق هرچه می دانند/ ببین،یک مرد می گرید/ چه سود اما، دریغ و درد/ در این تاریک نای کور بی روزن/ در این شب های شوم اختر که قحطستان جاوید است/ همه دارایی ما،دولت ما،ورما،چشم چراغ ما/ برفت از دست/ دریغا آن پریشا دخت شعر آدمیزادان/ نهان شد، رفت/ از این نفرین شده مسکین خراب آباد/ دریغا آن زن مردانه تر از هر چه مردانند/ آن آزاده،آن آزاد/ دریغا آن پریشا دخت/ نهان شد در تجیر ابرهای خاک/ و اکنون آسمان ها زچشم اختران دور دست شعر/ به خاک او نثاری هست،هرشب،پاک
پوران فرخزاد نیز در توصیف آنچه مرگ خواهرش بود تمام شب را اینطور سروده است: در میان عمیق ترین تاریکی ها/ به دو چشم غمگینی می اندیشم/ و به پنجه هایی که/خاک،خاک مهربان آن را می پوشاند
تمام شب/گذشته را در عکس ها می دیدم/ و صداها را از جرز ها می شنیدم/ جزیره ای دور را می دیدم/ که فرو رفته بود در مهی سیاه/ و پرنده سفیدی را/ که در مه فرو می رفت/ تمام شب/ صدای ضجه مادرم را می شنیدم/ و تلاوت قرآن را/ در تیرگی غبار از آینه ها می ستردم/ و می دیدم/ که باکره ای معصوم را/ که در کوچه اقاقیا/ از گذشته به آینده می پیوستند/ و در خط زمان/ به پوچی و بیهودگی می پیوستند/ تمام شب
/در میان عظیم ترین پنجه ها/ صدای کلنگ گورکنی را می شنیدم/ خاک،خاک سنگینی روی سینه ام فشار می آورد/ و به مرگ می اندیشیدم/ و به قلب خواهرم/ که در دل خاک می پوسید/ تمام شب/ در میان عمیق ترین تاریکی/ برای خواهرم گریه می کردم
محمود مشرف آزاد تهرانی نیز با شعری بنام و گیسوان تو ناگاه بر تمامی ویرانه های باد نشست…اینطور در این غم به سوگ نشسته است:
چه روز سرد مه آلودی!/ چه انتظاری!/ آیا تو باز خواهی گشت؟/ تو را صدا کردند/ تو را که خواب و رها بودی/ و گیسوان تو با رود های جاری بود./ تو را به شط کهن خواندند/ تو را به نام صدا کردند/ از عمق آب…
هنوز صحبت از فروغ که می شود جسارت و زنانگی شاخصه بارز شعرهایش است ویژگی ای که او را همچنان در صدر قرار داده است. سیروس نوذری در مورد فروغ می گوید: در واقع فروغ فریاد حسرت‌ها، محدودیت‌ها و پستو نشینی‌های زن ایرانی است و درواقع می‌توان شعر او را معترض به تمام ستم‌هایی قلمداد کرد که تاکنون جامعه بر زن ایرانی روا ‌داشته است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.