خانه » جدیدترین » ستاره های آفتاب

ستاره های آفتاب

سه شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۸  شماره ۱۰۹۵

نگاهی به زندگی مشاهیری که قرار است در اولین نکوداشت زنان مفاخر استان مرکزی از آنها یاد شود

ستاره های آفتاب

علی امیدی

اولین نکوداشت زنان مفاخر استان مرکزی در حالی فردا چهارشنبه در فرهنگسرای شهر اراک برگزار می شود که دبیرخانه دائمی نکوداشت مفاخر زن در موزه مفاخر و مشاهیر استان مرکزی راه اندازی شده است. آنگونه که اعلام شده در این مراسم از ۱۲ تن از مفاخر و مشاهیر بانوی سرزمین آفتاب یاد خـواهد شد. این مفـاخر عبارتند از: پرفسور پروانه وثوق، بنیانگذار هماتولوژی و آنکولوژی نوین در ایران، پروفسور توران میرهادی، مادر ادبیات کودک و نوجوان ایران، دکتر بدر الزمان قریب، متخصص زبان سغدی در جهان، دکتر نیک چهره محسنی، موسس اولین آزمایشگاه روانشناسی کودک، دکتر مریم میرهادی، اولین بانوی فارغ التحصیل دندانپزشکی ایران، قدس السلطنه بیات، بنیانگذار بیمارستان قدس اراک، پروین اعتصامی، بانوی حکیم و شاعره ادبیات فارسی، فرخنده ساوجی، شاعره صاحب دیوان قرن ۱۳، عالمتاج قائم مقامی، شاعره قصیده سرای دوران قاجاریه، بهجت صدر اراکی، اولین نقاش برجسته نوگرای ایرانی، سونیا بالاسانیان، هنرمند و نقاش آثار انتزاعی و ملاصغری کمیجانی، معلم و مروج قرآن. در ادامه به بهانه برگزاری اولین نکوداشت زنان مفاخر استان نگاهی می اندازیم به زندگی نامه این ۱۲ بانوی افتخار آفرین استان مرکزی:

پروانه وثوق


دارای مدرک فوق تخصص خون و سرطان‌شناسی کودکان، رییس هیات امنای بیمارستان محک و عضو فرهنگستان علوم پزشکی ایران بود. او همچنین در بیمارستان‌های علی اصغر، مفید و کودکان تهران به مداوای کودکان مبتلا به سرطان می‌پرداخت. وی را «فرشته نجات کودکان سرطانی ایران و مادر ترزای ایران می‌نامیدند.
پروانه وثوق در اسفندماه ۱۳۱۴ در شهرستان تفرش در استان مرکزی به دنیا آمد. او دکترای عمومی خود را در سال ۱۳۴۲ از دانشکده علوم پزشکی تهران گرفت و دوره‌های تخصصی و فوق تخصصی‌ایش در خون و سرطان‌شناسی را در دانشگاه‌های کمبریج، ماساچوست و ایلینوی گذراند. وثوق همچنین دوره تکمیلی پزشکی خود را در دانشگاه واشنگتن به پایان رساند.
او پس از اتمام تحصیلاتش به ایران بازگشت و در سال ۱۳۵۰ در «مرکز آموزشی درمانی حضرت علی‌اصغر» تهران آغاز به کار کرد. او بخش خون‌شناسی و سرطان‌شناسی را در این بیمارستان راه‌اندازی کرد. او همچنین از ابتدای تأسیس مؤسسه محک در سال ۱۳۷۰ با این مرکز همکاری می‌کرد و از آغاز فعالیت بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودکان محک در سال ۱۳۸۶ به صورت داوطلبانه سرپرستی تیم پزشکی این بیمارستان را بر عهده داشت. وی بیش از ۱۰۰ عنوان کتاب و مقاله در زمینه بیماری‌های خون و سرطان کودکان تألیف کرده است. وی در سالهای خدمات مؤثر پزشکی خود، کودکان سرطانی بسیاری را از سراسر جهان درمان کرده و سلامتی را به آنان بازگردانده بود.
پروانه وثوق هیچ‌گاه ازدواج نکرد. او سحرگاه دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ پس از یک دوره بیماری در سن ۷۸ سالگی درگذشت.

توران میرهادی


سیده توران میرهادی (خُمارلو) زاده ۲۶ خرداد ۱۳۰۶ در شمیران – درگذشته ۱۸ آبان ۱۳۹۵ (خورشیدی) در تهران استاد ادبیات کودک، نویسنده و کارشناس آموزش و پرورش و شخصیت برجسته فرهنگی است. میرهادی بیش از شصت سال در گستره آموزش و پرورش و فرهنگ و ادبیات کودکان کوشید و در این راه یکی از چهره‌های تأثیرگذار سده کنونی ایران است. او به همراه همسرش محسن خمارلو به مدت ۲۵ سال مجتمع آموزشی تجربی فرهاد یا مدرسه فرهاد را از از سال ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۹ خورشیدی اداره کرد. این مجتمع یکی از آموزشگاه‌های تجربی و الگوواره ایران بود که هدف‌ها و کارکردهای آموزش و پرورش مدرن در آن تجربه و ارزیابی می‌شدند. توران میرهادی به همراه لیلی ایمن (آهی) همچنین یکی از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک است و از سال ۱۳۵۸ سرپرستی تدوین و تألیف فرهنگنامه کودکان و نوجوانان را نیز برعهده داشته‌است. میرهادی را «مادر ادبیات کودک و نوجوان در ایران» خوانده‌اند.
توران میرهادی، از پدری ایرانی به نام «سید فضل‌الله» که ریشه و تبار تفرشی داشت و مادری آلمانی به نام «گرِتا دیتریش» در شمیران به دنیا آمد. توران چهارمین فرزند این خانواده بود که روی هم پنج فرزند دختر و پسر داشتند. یکی از خواهران توران، ایراندخت میرهادی، پزشک سرشناس ایرانی است. پدر آن‌ها که دانش آموخته مهندسی مکانیک ماشین‌آلات و راه و ساختمان از آلمان بود، یکی از فن‌سالارهای برجسته ایران در دوره رضا شاه به‌شمار می‌رفت. او در پروژه ساختمان و راه‌اندازی راه‌آهن سراسری ایران مورد اعتماد رضاشاه بود. مادرش گرِتا که دانش‌آموخته آموزش هنر از دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ بود. کار او نقاشی و مجسمه‌سازی بود. گرِتا پس از مدتی زندگی در ایران، افزون بر خانه‌داری در هنرستان کمال الملک به کار پرداخت و به هنرجویان، مبانی هنر و مجسمه‌سازی آموزش می‌داد. توران میرهادی از هنگام کودکی با دو فرهنگ آلمانی و فرهنگ ایرانی زیست و بزرگ شد.
توران در سال ۱۳۱۱خورشیدی آموزش بیرون از خانه را آغاز کرد. نخست برای شش ماه به مدرسه آلیانس تهران در خیابان ژاله تهران رفت. پس از آن با تصمیم مادر که آموزش با سه زبان آلمانی در خانه و زبان فارسی و زبان فرانسوی در دبستان را برای او سخت می‌پنداشت، به دبستان آذر در سرچشمه تهران منتقل شد و سال‌های ابتدایی را در این دبستان به پایان برد. پس از آن در سال ۱۳۱۷ خورشیدی به دبیرستان نوربخش در خیابان قوام السلطنه (خیابان سی تیر کنونی) رفت و تا سال ۱۳۲۴ خورشیدی در این دبیرستان آموزش متوسطه دید.
با پایان دبیرستان در همین سال در رشته علوم طبیعی(زیست‌شناسی) دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همین دوره او نخست با جبار باغچه‌بان که طرح سوادآموزی بزرگسالان را پیش می‌برد، آشنا شد. حضور در کنار جبار باغچه‌بان به او اهمیت آموزش سواد پایه را یادآوری کرد. در کنار این کار او به عنوان دانشجوی آزاد به کلاس‌های درس محمدباقر هوشیار در دانشکده ادبیات می‌رفت که علوم پرورشی و اصول آموزش و پرورش درس می‌داد.
تجربه‌هایی که او از این دو استاد به دست آورد سبب شد که تصمیم بگیرد در راهی دانش بیاموزد که علاقه‌اش را داشت. به این سبب از تحصیل در رشته علوم طبیعی انصراف داد و تصمیم گرفت برای آموزش در زمینه علوم پرورشی و روان‌شناسی به اروپا برود. نخست قصد رفتن به سوئد را داشت، اما در نهایت در پاییز ۱۳۲۵ خورشیدی وارد پاریس شد. در این هنگام یک سال از پایان جنگ جهانی دوم گذشته بود و اروپا ویرانه‌ای با داغ جنگ و گرسنگی بود.
اِراده توران برای آموختن سبب شد که این دشواری‌ها مانعی در راه هدف او نشود. خود را با وضعیت ناگوار پس از جنگ در اروپا سازگار کرد. با جیره خوراک روزانه زندگی می‌کرد و حتی در پروژه‌های بازسازی بخش‌های گوناگون اروپا که با همیاری دانشجویان اجرا می‌شد مشارکت می‌کرد. با این هدف یک بار به بوسنی و هرزگوین و یک بار به کوه‌های تاترا در چکسلواکی رفت و در بازسازی راه‌آهن آن مناطق شرکت کرد. این سفرها و دیدن چهره اروپا پس از این جنگ ویرانگر چنان تأثیر عمیقی بر او گذاشت که از همان هنگام به نقش آموزش و پرورش در پاسداری از ارزش‌های انسانی یا ویران کردن آن پی برد.
در این دوره او نخست رشته روان‌شناسی تربیتی را در دانشگاه سوربن به پایان رساند و پس از آن رشته آموزش پیش‌دبستانی را در کالج سوونیه ادامه داد. او در این دوره این در کلاس‌های درس هنری والون که با ژان پیاژه دو روان‌شناس پُرآوازه در حوزه معرفت‌شناسی کودک حضور یافت. موضوع نظریه‌های رشد هنری والون و ژان پیاژه در این دوره حتی در اروپا تازه بودند و میرهادی فرصت کرد که این دیدگاه‌ها را بیاموزد و در ایران به کار ببندد. در همین دوره بود که او در جریان آموزش‌های خود با آموزش‌گران بزرگ اروپا و ایالات متحده آمریکا همچون فردریک فریبل، یوهان هانریش پستالوزی، اوید دکرولی، جان دیویی، سلستین فرنه و ماریا مونته‌سوری آشنا شد. در میان این استادان او بیش از دیگران به روش و رویکرد اوید دکرولی پزشک و آموزش‌گر بلژیکی گرایش نشان می‌داد. همچنین در شیوه اداره مدرسه او وابسته به نظریه‌های سلستین فرنه بود.
توران میرهادی در زمستان ۱۳۳۰ خورشیدی به ایران بازگشت. در آن هنگام ایران درگیر کشمکش نیروهای سیاسی و کشورهای قدرتمند جهانی بود و زمینه اجتماعی-سیاسی برای فعالیت‌های فرهنگی مناسب نبود. نخستین کار او در این دوره حضور در کودکستان بهار و انتقال دانش و تجربه‌هایی بود که در اروپا آموخته بود. پس از چندی نیز در دبیرستان نوربخش که زمانی در آن درس خوانده بود، به کار آموزش زبان فرانسه پرداخت. اما این‌ها او را خرسند نمی‌کردند.
در این سال‌ها او مانند بسیاری از جوانان روشنفکر ایرانی که شیفته و نگران سرنوشت ایران بودند خود را درگیر جنبش ملی شدن نفت و پیامدهای آن کرده بود. در سال ۱۳۳۱ این فعالیت‌ها او را با جوانی به نام سرگرد جعفر وکیلی که از افسران روشنفکر زمانه خود بود آشنا کرد. این آشنایی به ازدواج کشید، اما پس از کودتای نفتی سال ۱۳۳۲ با اعدام این افسر جوان رشته زندگی مشترک کوتاه‌شان گسسته شد. میوه این زندگی پسری به نــام پیروز است.
فعالیت متمرکز میرهادی در عرصه آموزش و پرورش از سال ۱۳۳۴ با پایه‌گذاری کودکستان فرهاد آغاز شد. پدر و مادرش پشتیبان‌های بزرگ او در این کار بودند. پدر محل کودکستان را که خانه‌ای خالی بود در اختیار او گذاشت و افزارهای آموزشی مانند نیمکت و غیره را برای او ساخت و مادر با گرفتن پروانه کودکستان به یاری او شتافت. محل این کودکستان ابتدا در خیابان ژاله تهران قرار داشت. طولی نکشید که روش کار میرهادی با استقبال والدین ایرانی روبرو شد و او توانست از سال ۱۳۳۶ دبستان فرهاد را در کنار کودکستان پایه بگذارد.
از این دوره به بعد همسر دومش محسن خمارلو همکار و همراه همیشگی او در اداره کودکستان و دبستان شد. مدرسه راهنمایی فرهاد نیز از سال ۱۳۵۰ خورشیدی کارش را آغاز کرد. از سال ۱۳۵۶ این مجتمع که بیش از ۱۲۰۰ دانش‌آموز داشت در ساختمانی بزرگ در خیابان سهروردی نزدیک سیدخندان به کار ادامه داد. در بیشتر سال‌های دهه ۴۰ و ۵۰ مدرسه فرهاد به واحد تجربی تعلیمات عمومی تبدیل شد و پیشرفته‌ترین دیدگاه‌های درون آموزش و پرورش ایران نخست در این مجتمع بررسی و تجربه و در صورت کسب اعتبار در نظام آموزش و پرورش جاری می‌شد. مدرسه فرهاد از همان آغاز به صورت مختلط اداره می‌شد.
شکل‌گیری نظام نهاد کودکی در ایران مانند همه کشورهایی که این دوره را پیموده‌اند، فرایندی پیچیده و تودرتو را دربرمی‌گیرد. در ایران هسته‌های اولیه این نظام از دوره مشروطه و با کوشش کوشندگان فرهنگ کودک در عرصه‌های گوناگون، بهداشت کودکی، آموزش و پرورش، حقوق کودک، ادبیات کودکان، زیست افزارهای کودکی آغاز شد و در عصر پهلوی اول با کوشش‌های بعدی کسانی مانند جبار باغچه‌بان، محمدباقر هوشیار و نام‌های بسیار دیگر در عرصه پزشکی و بهداشت و به ویژه جنبش زنان شکل اولیه خود را به دست آورد.
از دهه ۱۳۳۰ چندین عـــامل همزمان به شکل‌گیری شتابان این نظام نهادین کمک کردند. نخست گسترش جامعه شهری ایران و تغییر نسبت جمعیت شهرنشین نسبت به جمعیت روستایی بود که روز به روز به سود جامعه شهری تغییر می‌یافت. در کنار آن با پایه‌گذاری صندوق کودکان سازمان ملل (یونیسف) که پس از جنگ جهانی دوم برای کمک به کودکان جنگ‌زده پایه‌گذاری شده بود و کم‌کم با دور شدن از سال‌های جنگ، بهداشت و آموزش عمومی کودکان را هدف می‌گرفت و نقشی که در این زمینه در ایران برعهده گرفته بود، زمینه‌های تحول در درک از نهاد کودکی در جامعه فرهنگی و طبقه متوسط جامعه جا می‌افتاد. همین دگرگونی‌ها سبب شد گروه‌های دانشگاهی و دانش‌آموختگان ایرانی در عرصه‌های گوناگون علوم زیستی و علوم انسانی عوامل لازم برای استقرار و تثبیت نظام نهاد کودکی را در ایــران پیدا کنند.
توران میرهادی در کنار نام‌هایی مانند لیلی ایمن، معصومه سهراب، توران اشتیاقی و بسیاری دیگر که بیشتر از زنان دانش‌آموخته و فرهنگی جامعه ایران بودند، در روزگاری که یک سوی آن دولت بود و سوی دیگر آن نهادهای اجتماعی و فرهنگی، نظام نهاد کودکی را پایه می‌ریخته و پیش می‌بردند. این گروه در عرصه آموزش و پرورش در نقش مشاوران برجسته، به تحول نظام آموزشی کمک می‌رساندند.
در عرصه ادبیات کودک، ناشران بزرگ را تشویق به انتشار کتاب‌های کودکان می‌کردند. در گفتگو و مشاوره با دولت سرانجام توانستند طرح راه‌اندازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را که یکی از برجسته‌ترین و کاراترین نهادهای فرهنگی دوره محمدرضا پهلوی بود، به تصویب برسانند. در عرصه آموزش کودکان روستایی با پایه‌گذاری سپاه دانش به آموزشیاران این نهاد آموزش و مشاوره می‌دادند و با فراگیر شدن آموزش ابتدایی و راه‌اندازی نشریه‌های پیک که شامل پیک دانش‌آموز، پیک معلم، و پیک خانواده بود توانستند محتوای آموزشی را با فعالیت‌های خلاق و فرهنگی پیوند دهند. همچنین این گروه با کار در نشریه‌های سراسری مانند روزنامه و مجله و رسانه‌های گروهی مانند رادیو و تلویزیون توانستند اندیشه تغییر نگاه به کودکان را در جامعه بزرگسالان جا بیندازند. تغییر نگاه بزرگسالان به کودکان سبب شد که نیازهای آن‌ها مانند بازی، سرگرمی و ورزش و همچنین زیست افزارهای ویژه کودکی به رسمیت شناخته شود و در این زمینه بازار گسترده اقتصادی ایجاد شود. همچنین فعالیت گسترده حقوق‌دانانی مانند مهرانگیز منوچهریان از چند دهه پیش‌تر و تاج زمان دانش در همین دوره سبب شد که در دهه ۱۳۴۰ دادگاه اطفال به جای دادگاه عمومی و کانون اصلاح و تربیت به جای زندان‌های عمومی و پرورشگاه‌ها به جای بنگاه صغار بنشیند. اینچنین بود که از نیمه‌های دهه ۴۰ به بعد با این کوشش‌ها جامعه ایران اندک‌اندک نگاهش را به کودکان و نیازهای آنان تغییر داد. روندی که همچنان در همه سطوح ادامه دارد.
توران میرهادی دلیل گرایش خود به ادبیات کودکان را علاقه‌ای می‌داند که در کودکی و در خانواده پیدا کرد. دو کتاب به زبان آلمانی به نام فیدل استارماتس و مایا دختر گریزان از کندو داستان‌هایی هستند که برای یک عمر روی او تأثیر گذاشتند. داستان اول که سرگذشت پسری در جنگ جهانی اول است در او روحیه صلح‌جویی و ضد جنگ و داستان دوم انگیزه‌های کار برای جامعه را پدید آورد . در کنار این‌ها خدمتکاران خانه برای او افسانه‌های و ترانه‌های عامیانه می‌گفتند که همواره منبع لذت و آگاهی او بودند. میرهادی خود براین باور است که گروهی که به همراه او ادبیات کودکان را در ایران گسترش دادند، همگی در خانواده‌هایی رشد کردند که در آن‌ها کتاب‌هایی برای کودکان وجود داشت.
پس از آن توران میرهادی ادبیات کودکان را هنگامی از جنبه علمی و اجتماعی شناخت که در فرانسه بود. در این کشور و در چارچوب نظام آموزشی به نقش بدون جانشین ادبیات و هنر کودکان در رشد اجتماعی و فرهنگی کودکان پی برد و پس از آن هنگامی که به ایران برگشت، این تجربه‌ها را در قالب گفتگوهایی با دوست دوران نوجوانی خود لیلی ایمن در میان گذاشت. پس از آن از سال ۱۳۳۲ این دو در کنار آذر رهنما (که مجله سپیده فردا را منتشر می‌کرد) در سال ۱۳۳۵ نخستین نمایشگاه کتاب کودک را در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزار کردند. این نمایشگاه از آن جهت اهمیت دارد که موضوع کمبود کتاب کودک و کتابخانه‌های ویژه کودکان را به جامعه فرهنگی آن روزگار یادآوری کرد. پس از این کار بود که جنبشی در گسترش ادبیات کودکان راه افتاد که تا زمان پایه‌گذاری شورای کتاب کودک در سال ۱۳۴۱ به‌طور غیررسمی و پراکنده ادامه یافت.
راه اندازی شورای کتاب کودک در ایران به معنای رسمیت یافتن نهاد ادبیات کودکان در ایران است. از هنگام پایه‌گذاری این نهاد تاکنون که بیش از پنجاه از این رخداد می‌گذرد، توران میرهادی نقش برجسته‌ای را در هدایت و راهبری ادبیات کودکان ایران در عرصه ملی و بین‌المللی داشته‌است. تسلط او به زبان‌های آلمانی، فرانسه و انگلیسی او را فـــراتر از مـــرزهای ملی برده است و همواره از او چهره‌ای فرامرزی ساخته است.
توران میرهادی در سال‌های دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی در کنگره‌های بین‌المللی ادبیات کودکان و هیات داوری جایزه هانس کریستیان آندرسن مشارکت داشته‌است.
ایده فرهنگنامه کودکان و نوجوانان به دومین سمینار ملی ادبیات کودکان که در سال ۱۳۴۶ در باشگاه معلمان برگزار شد بازمی‌گردد. در این سمینار کسانی چون ایرج افشار، فریدون بدره‌ای، اسماعیل سعادت و توران میرهادی شرکت داشتند. همگی شرکت کنندگان در این سمینار بر تدوین و تألیف فرهنگنامه‌ای بومی که نیازهای کودکان و نوجوانان ایرانی را برآورده سازد، تأکید کردند.
توران میرهادی این ایده را همواره در ذهن داشت تا این که در سال ۱۳۵۸ حرکت اجرایی برای تألیف و تدوین این اثر ملی با کمک‌های مالی محسن خمارلو آغاز شد. از آن پس تاکنون هدایت گروه تألیف و تدوین این اثر با توران میرهادی است و در کنار خود کسانی مانند نوش‌آفرین انصاری، ایرج جهانشاهی، هوشنگ شریف‌زاده، محمود محمودی، اسماعیل سعادت، و ایران گرگین را داشته‌است.
توران میرهادی در پی سکته مغزی در شهریور ۱۳۹۵ در بیمارستان بستری شد. وی در ۱۸ آبان‌ماه ۱۳۹۵ در سن ۸۹ سالگی، درگذشت.
مراسم خاک‌سپاری او صبح جمعه ۲۱ آبان ۱۳۹۵ با حضور جمع پرشماری از اهالی فرهنگ و هنر در باغ خانه هنرمندان ایران برگزار شد. سپس پیکر او به امامزاده عبدالله (شهرری) منتقل شد تا در کنار پسرش، که سال‌ها پیش در جریان سیل جان خود را از دست داد به خاک سپرده شود.

 بدرالزمان قریب


بدرالزمان قریب زبان‌شناس ایرانی، از اعضای پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چهره ماندگار و مشاور رییس این فرهنگستان است. وی تنها زنی است که عضو پیوسته زبان و ادبیات فارسی است.
بدرالزمان قریب در سال ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر گذراند. اصلیت او به روستای گَرَکان در شهرستان آشتیان بازمی‌گردد. پس از دریافت مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی، به آمریکا رفت. دکتر قریب سال ۱۳۴۰ با استفاده از بورس شاگردان اول، به دانشگاه کالیفرنیا در برکلی وارد شد و با راهنمایی پروفسور هنینگ به تحقیق پرداخت و پایان‌نامه دکتری خود را با عنوان تحلیل ساختاری فعل در زبان سُغدی نوشت. او پس از بازگشت به ایران در دانشگاه‌های شیراز و تهران به تدریس پرداخت و در حال حاضر عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر گروه گویش‌شناسی است. دکتر بدرالزمان قریب در همایش دوم جزو چهره‌های ماندگار ایران شناخته شد. دو کتاب از آثار بدرالزمان قریب به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزیده شده‌اند. از جمله کتاب فرهنگ زبان سُغدی در سال ۱۳۷۴ و کتاب زبان‌های خاموش که در سال ۱۳۶۵ منتشر شده‌است. بدرالزمان قریب در تمام عمر خود مجرد بوده‌است.

فرخنده ساوجی
فرخنده ساوجی (زاده نیمه قرن سیزدهم قمری در ساوه – درگذشته ۱۳۱۵ خورشیدی در ساوه) شاعر زن اهل ایران است.
فرخنده ساوجی دختر «سیف لشکر خلج» در روستای عبدالله که امروزه جزئی از شهر ساوه است زاده شد، وی از کودکی عمر خود را صرف سرودن شعر کرد و در اواخر عمر نابینا شد. ازآثارش می توان به یک دیوان شعر اشاره نمود که با مقدمه‌ای از افخم السّادات سلطانی به چاپ رسیده است و مشتمل بر سه مجموعه شعر ساقینامه، گل و بلبل و غدیریه می‌باشد.

 قدس السلطنه بیات
وی از بیات های استان مرکزی بودند اولین مدرسه ای که برای آموزش دختران در کمیجان ساخته شد بنا به روایتی زمین آن مدرسه از طرف خانم قدس السلطنه بیات اهداد گردید، وی قبلا نیز زمین محل احداث درمانگاه کمیجان را اهدا کرده بود. خانم قدس السلطنه بیات در سالهای آخر عمر زمین قلعه بزرگش در اراک را که ۷۰۰۰ متر مربع مساحت داشت برای احداث بیمارستان معروف قدس اراک از قرار متری یکصد تومان در اختیار دکتر اکبر بهادری قرار داد و چون برای بیمارستان بود متری بیست تومان هم تخفیف داد وی سهام خود در بیمارستان قدس اراک را به بیمارستان وقف نمود تا بیماران فقیر رایگان معالجه شوند.

مریم میرهادی


دکتر مریم میرهادی جزو اولین دانش آموختگان دانشکده دندان‌پزشکی دانشگاه تهران بود. وی فرزند سید علی اکبر (رفعت نظام) امیر تومان، در روز اول فروردین ۱۲۹۲ در شیراز به دنیا آمد. وی در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و بدین ترتیب سرپرستی او را عمویش سرهنگ سید ابوالقاسم میر هادی به عهده گرفت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان رساند و در سال ۱۳۱۰ برای ادامه تحصیل در دانشگاه سوربن به پاریس رفت و در رشته زبان وادبیات فرانسه فارغ التحصیل شد.
پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۱۳ شمسی وارد دانشکده پزشکی شد و تحصیلات خود را در آن دانشکده به پایان رساند و در سال ۱۳۲۰ رساله دکتری خود را درباره سیفلیس دهان نوشت و با درجه عالی قبول شد. او به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی، عربی، ترکی تسلط داشت.وی در بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۲۰ طبابت را در تهران و در ابتدای بازار تجریش آغاز نمود. از سال ۱۳۲۵ به خدمات فرهنگی -اجتماعی پرداخت و آثار نظم و نثر خویش را در روزنامه‌ها و مجله‌ها به چاپ رساند. پس از چندی امتیاز روزنامه «ندای زنان» را گرفت و آن را منتشر کرد. وی همچنین موسس انجمن ادبی «ناهید» بود.
در سال ۱۳۳۱ از سوی سندیکای دندان‌پزشکی ایران در یازدهمین کنگره جهانی دندان‌پزشکان در لندن شرکت کرد. در سال۱۳۳۴ از طرف وزارت فرهنگ به دانشگاه پاریس اعزام شد و در رشته بیماری‌های دهان و دندان از آن دانشگاه (۱۹۵۵-۵۶ م) و نیز رشته بیماری‌های دهان کودکان از دانشگاه لندن (۲۳ ژانویه ۱۹۵۶) تخصص گرفت و سپس به عضویت انجمن سلطنتی بهداشت لندن پذیرفته شد. وی در۲۸ اسفند ۱۳۵۹ دار فانی را وداع گفت و در بهشت زهرا آرمید.

نیکچهره محسنی اراکی


۷۵ سال پیش در شهر اراک به دنیا آمد. نام کاملش نیز بر همین اساس، «نیکچهره محسنی اراکی» است. او تا سال چهارم ابتدایی را در زادگاه خویش به تحصیل گذراند. پس از گرفتن لیسانس زبان و ادبیات فرانسه از دانشگاه تهران، در سال ۱۳۳۳ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن پاریس روانشناسی خواند و آن را تا سطح دکترا ادامه داد.
وی زمانی به ایران بازگشت که دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران درحال شکل گیری بود. بنابراین در کنکور استادیاری شرکت کرد و پس از قبولی در مقام استادیار در دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد. محسنی سلسله مراتب استادیاری تا دانشیاری دانشگاه تهران را در ۵ سال طی کرد. سپس به فرانسه رفت و ۳ سال آنجا ماند. در این مدت، یک ترم در دانشگاه نروژ و مدتی هم در پرتغال به تدریس پرداخت. وی از شاگردان ژان پیاژه بود و رساله دکترایش را نیز با او گذراند.
پدرش وکیل دادگستری و از خانواده های سرشناس اراکی بودند. مادرش زنی خانه دار، اما بسیار باسواد و تحصیلکرده بود و تقریبا تمام دیوان حافظ را از برداشت. نیکچهره و خواهرش تنها فرزندان والدینشان بودند. لحاظ طرز نگاه و تفکر نسبت به زندگی شاید بتوان گفت دکتر محسنی خصایصی را از مادربزرگ خویش به ارث برده است. وابستگی شدید او در دوران کودکی به مادربزرگش، شخصیتی بشردوست را در او پدید آورده است. آن چنان که ابراز می دارد، مادر بزرگش انسانی متواضع و فروتن بود که بسیار دیگران را دوست می داشت. او بی اندازه سخاوتمند بود و به افراد رده پایین توجه خاصی داشت. این رفتار برای نیکچهره کوچک قابل تقدیر و الگو بود.
پدر نیکچهره محسنی اراکی علاقه مند بود دخترش به تحصیل در رشته پزشکی بپردازد، ولی عذاب وجدان و ترسی همیشگی از این که او باعث مرگ کسی شود، فکر پزشکی را از سرش می راند: «می گفتم اگر من نسخه ای برای بیماری بنویسم، در خانه اش را رها نمی کنم تا خوب شود. چون اگر این مریض بمیرد، زندگی من تمام است. می گفتم نمی روم پزشکی بخوانم تا مبادا آدم بکشم، بدون این که خود بخواهم. خیلی فکر بچگانه ای بود! البته ادبیات فرانسه هم عشقم نبود. وقتی به فرانسه رفتم، چون آدم ها را دوست داشتم، روانشناسی را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم. هنوز هم آدم ها را دوست دارم. با وجود این که خیلی عوض شده اند. ولی آنچه من به دنبالش می گشتم، در روانشناسی پیدا نکردم.» ترجیح می داد، همانجا ماندگار شد. پیش از این، او دو ترم در مدرسه عالی دختران تدریس کرده بود. محسنی سلسله مراتب استادیاری تا دانشیاری دانشگاه تهران را در ۵ سال طی کرد. سپس به فرانسه رفت و ۳ سال آنجا ماند. در این مدت، یک ترم در دانشگاه نروژ و مدتی هم در پرتغال به تدریس پرداخت. همچنین وی سابقه همکاری با بسیاری از دانشگاههای داخلی از جمله دانشگاه گیلان، شیراز (تدریس مقطع دکترا) دانشگاه الزهرا(س)،‌ علامه، ازاد را در کارنامه خود دارد.
نیکچهره محسنی مؤسس «آزمایشگاه روانشناسی کودک» در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران است. او تاکنون هیچ گاه به کار مشاوره و درمان نپرداخته است. تنها یک بار در سال های پیش از انقلاب، در قالب یک برنامه رادیویی – که برحسب اتفاق بسیار پرطرفدار بود و با استقبال کم نظیری مواجه شد – از دیدگاه روانشناسی به ارائه مشاوره در خصوص مشکلات و مسائل خانوادگی، شخصی و از این قبیل پرداخت. با این همه، پیشامدهایی سبب ناراحتی در روحیه لطیف و حساس دکتر محسنی می شد: «عده ای با یک امیدی پیش من می آمدند و اصرار داشتند با من حرف بزنند و من در حقیقت غیر از صحبت، کاری از دستم بر نمی آمد که برایشان بکنم. این موضوع ناراحت کننده بود. همین شد که مشاوره را کنار گذاشتم. هدفم در آن برنامه، دادن آگاهی به دیگران بود. در حالی که فردی که به من مراجعه می کرد، مسأله ای داشت و این برایم ناخوشایند بود. ازکسی فقط برای آن استفاده کنم که بخواهم به دیگران یک مفهومی یا آموزشی را برسانم! من حتی برای رفع این معضل، پیشنهادهایی به رادیو دادم که گویا جزو برنامه هایشان نبود و قبول نکردند. به نظر من، نمی توان به آدم ها حقه زد. باید به آنها احترام گذاشت. انسان ها محترم اند و اگر کسی نمی تواند کاری برایشان بکند، نباید به آنها بگوید و این وعده را بدهد.»

ژاله قائم‌مقامی
ژاله در اسفندماه ۱۲۶۲ خورشیدی در فراهان زاده شد. مادرش مریم یا گوهر ملک دختر معین الملک بود و پدرش میرزا فتح‌الله، نبیره قائم مقام فراهانی. او در پنج سالگی خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ آغاز کرد و تا پانزده سالگی دروس دیگر را آموخت.
در پانزده سالگی همراه خانواده اش به تهران رفت و در سال ۱۳۱۷ ق با دوست پدرش، علی‌مرادخان بختیاری (علی‌مراد خان میرپنج بختیاری، خواهرش همسر سردار اسعد بود ) که در خدمات لشکری و نظامی بود- و دخترانش از ژاله بزرگتر بودند – به ناچار ازدواج کرد و پسرش، حسین پژمان بختیاری را به دنیا آورد. ازدواج آن‌ها پس از دو یا سه سال به جدایی انجامید. پژمان ابتدا تحت سرپرستی پدرش بزرگ شد و با مرگ علی‌مرادخان سرپرستی او بر عهده علی‌قلی خان سردار اسعد و جعفرقلی خان سردار اسعد درآمد تا آن که در ۲۷ سالگی نزد مادرش رفت و تا پایان عمر ژاله با وی بود. ژاله ۲۳ ساله بود که نهضت مشروطه به وقوع پیوست، اما او بیشتر شاعری بود درون گرا، چنان که حتی به دلیل شرایط تاریکی که در آن می زیست و اشعار زنانه و سنت شکنی که سروده بود شاعری خود را از دیگران و حتی از فرزندش مخفی می‌کرد.
به گفته پژمان، ژاله اواخر عمر را باخواندن کتاب‌های ادبی، تاریخ و نجوم سپری کرد و در ۵ مهر ۱۳۲۵ ساعت یک بعدازظهر در سن ۶۳ سالگی درگذشت و در امامزاده حسن در جنوب غرب تهران به خاک سپرده شد.

بهجت صدر


بهجت صدر محلاتی نقاش ایرانی بود. او زاده اراک است. پدرش محمد صدر محلاتی و مادرش قمر امینی صدر از خانواده‌های سرشناس اراک بودند.
بهجت صدر در سال ۱۳۳۳ با رتبه نخست در رشته نقاشی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران پایان‌نامه هنری دریافت کرد. سپس در سال ۱۳۳۴ بورسیه‌ای برای هنرآموزی از Accademia di Belle Arti di Roma در ایتالیا گرفت. در سال ۱۳۳۵ برنده جایزه سیمین همترازی شهر سن‌ویتو شد و یک نقاشی از او به همراه چند کار از نگارگران جوان ایران در بیست و هشتمین دوسالانه ونیز پذیرفته شد.
در سال ۱۳۳۶ نخستین نمایشگاه او در نگارخانه «پینچو» در رم برگزار شد. وی دو سال پس از ازدواج با مرتضی حنانه در سال ۱۳۳۹ به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران به آمورش نگارگری می‌پردازد و تنها فرزندش، دختری بنام میترا که کاکوتی صدایش می‌زنند، را در ۱۳۴۲ به دنیا می‌آورد.
در سال ۱۳۴۱ نیز در سومین دوسالانه تهران، جایزه نخست را می‌گیرد و نگاره‌هایش به سی و یکمین دوسالانه ونیز، فرستاده می‌شود. با آنکه در سال‌های پایانی دهه شصت بیماری سرطان سینه را در او نشان یابی می‌کنند اما او نگارگری را با آسوده دلی دنبال می‌کند.
بهجت هشیارانه در پرده‌های تازه‌اش رنگهای سرد و مات را با بازی سایه روشن‌ها به هماهنگی و با مواد گوناگونی همچون چوب، فلز، رنگ روغن و اکرلیک و دیگر ماته‌ها به کار می‌برد. کارهای آبستره وی یادآور پردیس‌ها و باغ‌های پارسی است.

سونیا بالاسانیان


سونیا بالاسانیان-آمیریان یک نقاش ایرانی ارمنی‌تبار است. او سال‌هاست که در نیویورک و ارمنستان زندگی می‌کند. وی در سال ۱۳۲۱ خورشیدی (۱۹۴۲ میلادی) در اراک به دنیا آمد. پس از تحصیلات اولیه از سال ۱۳۴۶ خورشیدی (۱۹۶۷ میلادی) تا ۱۳۴۹ خورشیدی (۱۹۷۰ میلادی) در آکادمی هنرهای زیبای فیلادلفیای آمریکا با درجه لیسانس فارغ‌التحصیل گردید. در سال‌های ۱۳۵۱-۱۳۵۰ خورشیدی (۱۹۷۲-۱۹۷۱ میلادی) به تحصیل آزاد در موزه هنرهای زیبای نیویورک پرداخت. او همچنین دارای ده جایزه از موزه‌ها و دانشگاه فیلادلفیا و نیویورک طی سال‌های ۱۳۵۱-۱۳۴۶ خورشیدی (۱۹۷۲-۱۹۶۷ میلادی) می‌باشد.
فعالیت هنری سال‌های اخیر وی را می‌توان به صورت زیر خلاصه کرد: از اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی به هنر اینستالیشین (چیده‌مان) و از اواسط این دهه به هنر ویدیوئی Video Art روی آورد و در حال حاضر تقریباً تمام کارهای وی به این دو شیوه انجام می‌گیرد.
از سال ۱۳۷۲ خورشیدی (۱۹۹۳ میلادی) هر ساله نمایشگاه‌هایی به همراه هنرمندان جوان در شهر ایروان برپا می‌دارد.
در سال ۱۳۷۳ خورشیدی (۱۹۹۴ میلادی) شرکت در نمایشگاه‌های در بوخوم، آلمان
در سال ۱۳۷۴ خورشیدی (۱۹۹۵ میلادی) مدیر هنرهای غرفه ارمنستان در بینال ونیز
سال ۱۳۷۵ خورشیدی (۱۹۹۶ میلادی) تأسیس «مرکز هنرهای تجربی» در ایروان (این مرکز در رشته هنرهای هنرهای تجربی، تجسمی، نمایش، موسیقی، عکاسی و معماری هنرمندان جوان را در بر می‌گیرد)
سال ۱۳۷۶ خورشیدی (۱۹۹۷ میلادی) شرکت در بینال ونیز
سال ۱۳۷۹ خورشیدی (۲۰۰۰ میلادی) شرکت در نمایشگاه گروهی آمستردام، هلند
وی دانش آموخته دانشگاه هنرهای زیبای فیلادلفیا است. از جمله فعالیت‌های او می‌توان به پایه‌گذاری مرکز هنرهای تجربی ارمنستان، شرکت در بیش از بیست نمایشگاه در شهرهای مختلف از جمله نگارخانه‌های زروان تهران، سامان تهران، اگزیت آرت نیویورک، گالری لوتوس نیویورک، فرانکلین فرنس نیویورک، پارت انستیتو بروکلین، دوسالانه ونیز و نمایشگاه گروهی نیویورک اشاره کرد. بالاسانیان دارای ده جایزه بین‌المللی از موزه‌ها و دانشگاه‌های فیلادلفیا و نیویورک طی ۱۹۶۸-۱۹۷۳م است. آثار وی هم‌اکنون در موزه هنرهای معاصر ایران و موزه مرکز هنرهای معاصر ارمنستان و شماری از مجموعه‌های شخصی در سطح جهان نگهداری می‌شود.
بالاسانیان دو مجموعه کتاب به زبان ارمنی دارد به نام‌های «شاید قلبی دیوانه بوده باشد» و «عرضه رویاهای احساس به باران پرهیاهو» که در سال ۲۰۰۶ در یک جلد مشترک در ایروان چاپ شد. در سال ۱۹۸۳ کتاب پرتره‌های این هنرمند که به زنان قربانی آشفتگی‌های سیاسی اهدا شده بود منتشر شد. چاپ دوم این کتاب به مناسبت آغاز نمایشگاه کلاژهای آن در نگارخانه آریا که بعد از قریب ۳۰ سال غیبت وی از ایران برگزار شد منتشر شد.

ملاصغری کمیجانی
زنان در عصر قاجار به طور کلی در تاریکی بی‌سوادی به سرمی‌بردند. جامعه مردسالار در آن دوره بر این باور بود که زن نباید چیزی بداند و بفهمد و ضرورتی ندارد زنان خط و سواد بیاموزند. در جامعه قاجار تنها دختران خانواده های روشنفکر و ثروتمند، آن هم نه با حضور در اجتماع، بلکه با استفاده از معلم سرخانه آموزش می دیدند. جامعه ای که گرفتار اوهام و خرافه پرستی بود و سواد زنان را مغایر با احکام شریعت می دانست و با چنین قید و بندهایی برخی زنان باسواد، ناگزیر از پنهان نمودن سواد و دانش خویش بودند. اما در چنین جامعه‌ای «ملاصغری» یکی از شخصیت‌های برجسته ایل بزچلو در منطقه کمیجان بوده که نقش مهمی را در سوادآموزی مردم این منطقه ایفا کرده است.
در معرفی شخصیت های فرهنگی شهرستان کمیجان از «ملاصغری» به عنوان یکی از مفاخر شهرستان نام برده شده است. علی‌اکبر آقچه کهریزی، یکی از محققان فرهنگ و تاریخ کمیجان در خصوص این بانوی کمیجانی گفت: ملاصغری دختر یکی از خانواده‌های مستضعف و سطح پائین شهرستان بوده که در اواخر دوره قاجاریه و اوایل دوره پهلوی در کمیجان زندگی می کرد.
وی در ادامه بیان کرد: «صغری» همراه پدر و مادرش در «قلعه عاصم السلطنه» رفت و آمد مکرر داشت و همین امر باعث شده بود که وی در کنار کار در قلعه از پشت درب مکتب خانه خصوصی داخل قلعه، از آموزش‌های ارائه شده به فرزندان خوانین بهره بگیرد.
این محقق تاریخی افزود: وقتی که مکتب دار قلعه بارها متوجه حضور صغری در پشت درب مکتب می‌شود، او را در کلاس درس و در جمع بچه های خوانین می‌پذیرد. حضور در کلاس آغاز راهی شد تا «صغری» در آن گام بگذارد و به واسطه داشتن هوش و استعداد سرشار مطالب را خوب یاد بگیرد و خود در مدت کوتاهی یک معلم به تمام معنا شود.
آقچه کهریزی در ادامه تصریح کرد: از آن جایی که امکان تحصیل برای فرزندان خانواده‌های کم بضاعت و بی‌بضاعت وجود نداشت، و صغری هم که خود از خانواده‌ای فقیر بود، تصمیم گرفت تا مکتب خانه‌ای را در کمیجان تاسیس و نسبت به آموزش تمام کودکان علاقه‌مند به علم آموزی همت گمارد.
این محقق فرهنگی کمیجان گفت: «ملاصغری» آخرین مکتب دار به سبک دوره قاجاریه در شهرستان کمیجان بوده است. در سال ۱۳۱۳ خورشیدی در کمیجان مدرسه نوین با نام «مولوی» پایه گذاری شد و مکتب خانه ها به سبک دوره قاجاریه از آن زمان برچیده شد.
آقچه کهریزی تصریح کرد: برخی از شاگردان «ملاصغری» نیز تا دهه پنجاه در قالب مکتب، درس قرآن به کودکان این مرز و بوم آموزش می‌دادند و دانش آموزان در کنار تحصیل در مدرسه به صورت فوق برنامه در این مکتب خانه حضور پیدا می کردند.
این محقق تاریخی کمیجان بیان کرد: «ملاصغری» دارای خطی خوش و لحنی زیبا بود که همین ویژگی سبب شده بود تا وی متفاوت از هر مکتب داری شاگردان زیادی را در مکتب خانه خویش جمع کند. آقچه کهریزی زمان فوت «ملاصغری» را سال ۱۳۳۴ عنوان و خاطرنشان کرد: در حقیقت می توان گفت که «ملاصغری» پیوند دهنده آموزش سنتی به کلاسیک در کمیجان بود و از این‌رو در تاریخ بزچلو نامدار است.

پروین اعتصامی


رخشنده اعتصامی معروف به پروین اعتصامی در ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ خورشیدی برابر با ۱۷ مارس ۱۹۰۷ میلادی در شهر تبریز به دنیا آمد. پدرش یوسف اعتصامی آشتیانی (اعتصام الملک) از رجال نامی و نویسندگان و مترجمان مشهور اواخر دوره قاجار بود و در آن زمان ماهنامه ادبی «بهار» را منتشر می کرد. مادرش اختر فتوحی فرزند میرزا عبدالحسین ملقب به مُقدّم العِداله و متخلص به «شوری»از واپسین شاعران دوره قاجار، اهل تبریز وآذربایجانی بود.
وی تنها دختر خانواده بود و چهار برادر داشت. در سال هزار و دویست و نود و یک در حالی که کودکی بیش نبود با خانواده به تهران آمد. از این رو پروین از کودکی با مشروطه خواهان و چهره های فرهنگی آشنا شد و ادبیات را در کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. در دوران کودکی، زبان های فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل آموخت.پایان نامه تحصیلی خود را از مدرسه آمریکایی تهران گرفت و در همانجا شروع به تدریس کرد.
نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش فضل الله همایون فال ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه، خانه شوهر رفت. پیوند زناشویی وی با پسر عمویش که رئیس شهربانی کرمانشاه بود و اخلاقی نظامی داشت و با روحیات شاعرانه پروین سازگار نبود بیش از دو و نیم ماه دوام نداشت.
وی پس از جدایی از همسر، مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی بود. دیوان اشعار وی بالغ بر ۲۵۰۰ بیت است. وی در پانزدهم فروردین ۱۳۲۰ شمسی به علت ابتلا به حصبه درگذشت و در حرم فاطمه معصومه در قم در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.