خانه » جدیدترین » زمین گرد نیست

زمین گرد نیست

شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۹  شماره ۱۳۰۷

زمین گرد نیست

مریم خراسانی

عکس های آلبوم گوشی ام را بالا و پایین می کنم. می کوشم تمام لحظاتی را که درون عکس ها ثبت شده با جزییات به خاطر بیاورم. سفر شیراز با دوستان، خاطرات حافظیه، باغ ارم وفالوده آرامگاه سعدی؛ سفر اصفهان با خانواده، شب های سی وسه پل و پل خواجو؛ تولد یک سالگی خواهرزاده ای که در آستانه شش سالگی قرار دارد. روز کنکور دخترم‌؛ افتادن اولین دندان شیری برادر زاده ام و… بیشتر از مکان ها و اتفاقات رخ داده درون عکس ها، این افراد هستند که توجهم را جلب می کنند. حضور دوستانی که هر روز بودن شان را موثر تر از روز پیش در کنارم حس می کنم و آشنایانی که انگار از روز ازل وجود نداشته اند. به دوستی هایی می اندیشم که هنوز آغاز نشده به پایان خط رسیدند. تب های تندی که خیلی زود به عرق افتادند و به دوستی هـــای ریشه دار وعمیق؛ بــه سوء تفاهم های کوچکی فکر می کنم که باعث از هم پاشیدن دوستی های بزرگ شدند؛ افسوس می خورم برای دایره های صمیمیتی که هرروز کوچک وکوچک تر شده اند.چراییش را در ذهنم مرور و روی کاغذ دایره صمیمیتم را رسم می کنم؛ خودم را در مرکز دایره قرار می دهم و دایره های اطراف را پررنگ تر می کشم. جایگاه افراد را درون دایره مشخص می کنم؛ پدر، مادر، خواهر، برادر و دوستان پاک تر از آب روان را به درستی در جایگاه شان قرار می دهم. دوست دوره دبیرستانم سال هاست که در دایره چهارم صمیمیتم نشسته؛ ماهی یک بار احوال پرسی می کنیم؛ سالی یک بار تولد هم دیگر را تبریک می گوییم و اگر فرصتی پیش بیاید قرار ملاقاتی می گذاریم به دور از دغدغه های روزگار؛ با خبرم که پسر کوچکش امسال به مدرسه می رود و دختر بزرگش تیز هوشان قبول شده…
دوست دوران کودکیم در دایره ی سوم جا خوش کرده وگه گاهی پر شر و شور سر می رسد، می خندد و می خنداند و باز می گردد در دایره خودش. اگر مشکلی بر سر راه هر کدام مان قرار بگیرد هم دلانه سعی در بر طرف کردنش داریم، اگر هم دل خوری و سوء تفاهمی پیش آید خیلی آرام به هم دیگر گوشزد می کنیم. در عجبم از دایره ی اول صمیمیت که پر است از دوستی های یک شبه ای که به سرعت برق و باد پیش می روند و تبدیل به دور همی های هر شبه می شوند.دور همی هایی که پراست از حرف و حدیث و دلخوری هایی که از زبان همه می شنویم جز خود گوینده. به پچ پچ های پشت سری و نگاه های زیر زیرکی، به دو دستگی هایی که گاهی با ترکیب ناهماهنگ گروه های متفاوت دوستی به آن دامن می زنیم؛ به آنهایی که رو در روی مان می خندند و قربــــان صدقه مان می روند،برایمان آرزوی موفقیت می کنند و قول همکاری می دهند، امـــا بــه محض این که می بینند موفقیتی به دست آورده ایم سعی در خالی کردن زیر پای مان دارند، دوستانی را می بینم که خارج از دایره صمیمیت ایستاده بودند و با لبخندی اجازه ی ورود پیدا کردند و چه ناشیانه در نزدیک ترین جایگاه قرارشان دادیم و حالا جز عکس ها در هیچ جا نیستند و ما خسته از سرویس وخدماتی که برای بقای دوستی شان انجام داده ایم. و متاسف از خاطرات خوشی که دیگر هرگز تکرار نمی شوند. آلبوم گوشی را می بندم‌؛گاهی زمان از ریلش خارج می شود که این روزها اصلا اتفاق نادری نیست؛ به خودم می آیم. اشک گوشه ی چشمانم را پاک می کنم؛ خاطراتی را که مثل فیلم سینمایی از جلو چشمانم عبور کردند را رها می کنم. نمی دانم چرا ناگهان یادمطلبی می افتم که در کتابی خوانده بودم: «زمین گرد نیست. مربع دردناکی است با چهار ضلع جهنمی و این ما هستیم که در تلاشی تاریخی اضلاعش را می کشیم و سعی در گرد کردنش داریم.»

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.