پنجشنبه۲۳ شهریور ۹۶ شماره ۶۷۹
***
ریموند کارور
ترجمه: سینا کمال آبادی
***
میتوانید دربارهی این زیرسیگاری داستانی بنویسید
مثلا، یک مرد و یک زن.
اما زن و مرد همیشه دو قطب داستان شما هستند.
قطب شمال و قطب جنوب.
هر داستانی این دو قطب را دارد ـ زن و مرد.
(ا. پ. چخوف)
در آپارتمان دوستِ زن، تنها کنار میز آشپزخانه نشستهاند.
تا یک ساعت دیگر تنها هستند
بعد، دوست زن به خانه برمیگردد. بیرون باران میباردـ
باران مثل سوزن میبارد و برف هفتهی گذشته را
آب میکند. سیگار میکشند و از زیرسیگاری استفاده میکنند … شاید
فقط یکیشان سیگار میکشد … مرد سیگار میکشد!
مهم نیست.
به هر حال زیرسیگاری پر از سیگار و خاکستر میشود.
هر لحظه ممکن است اشک زن سرازیر شود.
و با این که مغرور است
و در زندگی از هیچ کس چیزی نخواسته است،
به دست و پای مرد بیافتد.
مرد میداند چه اتفاقی در راه است، نشانهها را میفهمدـ
متوجه میشود که زبان زن بند آمده است.
زن دست به قاب کوچک گردنبندِ یادگاری مادرش میبرد،
مرد صندلیاش را به عقب هل میدهد، بلند میشود
به سمت پنجره میرود … آرزو میکند که کاش فردا بود
و میتوانست به مسابقه برود، که کاش بیرون بود
و چترش را باز میکرد و قدم میزد … به سبیلش دست میکشد
و آرزو میکند که کاش هر جایی بود جز اینجا.
اما امکانش را ندارد. باید محض خاطر هر کسی
حالت خوب و مناسبی داشته باشد.
خدا میداند که هیچ وقت نخواسته کار به اینجا
برسد. اما حالا صحبت مرگ و زندگی است. با یک حرکت اشتباه
دوست زن را هم از دست میدهد.
نفسِ زن آرامتر میشود. مرد را تماشا میکند اما
چیزی نمیگوید. میداند یا خیال میکند که میداند
که قرار است این وضعیت به کجا برسد. به چشمهایش
دستی میکشد، خم میشود و سرش را میان دستهایش میگیرد.
قبلا هم چند بار دیگر این کار را کرده است
اما نمیداند که این کار مرد را روانی میکند.
مرد نگاهش را برمیگرداند و دندانهایش را به هم
فشار میدهد. سیگاری روشن میکند، کبریت را
تکان میدهد. یک دقیقهی دیگر کنار پنجره میماند.
دوباره به کنار میز برمیگردد و آه میکشد
و مینشیند. کبریت را در زیرسیگاری میاندازد.
زن دستش را دراز میکند که دست او را بگیرد.
و مرد اجازه میدهد. چرا که نه؟ چه ضرری دارد؟
مرد تصمیمش را گرفته است. زن پشت سر هم
انگشتهای مرد را میبوسد. اشکش میریزد
روی مچ دست مرد.
مرد به سیگارش پک میزند و به زن نگاه میکند،
طوری که یک مردِ بیاعتنا
به ابر و درخت و غروبِ مزرعهی جو نگاه میکند.
مرد در برابر دود سیگار، چشمهایش را نازک میکند. طی فواصلی
از زیرسیگاری استفاده میکند
و صبر میکند که گریهی زن بند بیاید.