خانه » جدیدترین » در جستجوی سیمرغ

در جستجوی سیمرغ

سه شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۹  شماره ۱۲۶۴

در جستجوی سیمرغ

شرحی بر منطق الطیرعطار/بخش سوم

مصطفی بادکوبه ای

پس از حمد الهی و مدح حضرت رسول و بزرگان دیگر و بحث ارزشمندی که عطار در مورد عدم تعصب مطرح می نماید قصه اصلی شروع می شود. اما به بهانه مبحث «عدم تعصب» و به احترام نگاه دقیق عطار در این زمینه ما نیز سخنی را در این باب مطرح می کنیم.
تعصب یعنی خامی: مولانا در مورد تعصب ابیاتی مشهور گویا و عمیق دارد که نقل برخی ازآن ها در این بحث مفید به نظر می رسد،‌ او می گوید:

این جهان همچون درخت است ای کرام
ما برا و چون میوه های نیم خام
سخت گیرد خام ها مر شاخ را
زآنکه در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لب گزان
سست گیرد شاخ ها را بعد از آن
سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
(بیت ۱۲۱۴ به بعد دفتر سوم مثنوی )
او می گوید جهان مانند درختی است پـر میوه، میوه های خام به دلیل اینکه هنوز ارزش ارایه شدن در کاخ ها یا منازل مردم را ندارند، سخت به شــاخ درخت می چسبند.اما آنگاه که رسیده و پخته شدند با اندک اشاره ای شاخه را رها می کنند.
بلافاصله به کوتاهی و زیبایی تمام تعصب را به «خون آشامی» ربط می دهد و بـــا مثــالی واضح می فرماید، جنین چون نارس است و ارزش حضور در جهان بیرونی را ندارد، متعصبانه به بند ناف چسبیده و در رحم مادر به خونخواری اکتفا می کند.
عطار نیز مساله تعصب را چنین معرفی می نماید:
ای گرفتار تعصب مانده
دائما در بغض و درحب مانده
گر تو لاف از عقل و از لُب می زنی
پس چرا دم از تعصب می زنی ؟
(منطق الطیر. بیت ۴۷۹ – ۴۸۰)
براستی سخن این است که هرکس «عقل» داشته باشد و خردورزی را پیشه کند، هرگز دنبال تعصب نمی رود زیرا هرگونه تعصبی بدون شک انحصار گرایی را به دنبال دارد و هیچ عاقلی نمی تواند مدعی باشد که فقط من درست می گویم و حتما هرکس به نگاهی غیر از من بیندیشد بر باطل است.
در ابتدا ممکن است تصور شود که منظور عطار از طرح موضوع تعصب، تنها ایجاد دوستی و وحدت میان اهل تسنن و تشیع در مباحث اعتقادی شان در باب خلفای راشدین بویژه جایگاه امام علی است، که البته در نگاه اول این برداشت کاملا صحیح است. شیخ ما می کوشد تا بگوید که خلفای راشدین همگی مردانی پاک متعهد، وارسته و خدا ترس بوده اند پس ما را نرسیده است که میان آنها تضادی ببینیم . این البته و قطعا به جا و ارزشمند است، هرچند ممکن است برخی این دیدگاه را نپسندند.
اما من ضرورتِ عدم تعصب را در موضوع پرواز و قصه منطق الطیـــر در سطحی والاتر و عمومی تــر می بینم، زیرا بدون شک همه شما یا از بالای کوه یا ساختمان های بلند مرتبه و یا از پنجره هواپیما به روستا یا شهرهایی دیده افکنده و قطعا تجربه کوچک دیدن دیگران و بی اهمیت دانستن ساختمان ها، خیابان ها، اتومبیل ها و حتی هتل های بزرگ و قصرها را داشته اید و کوه ها را به اندازه یک سیب کوچک دیده اید، این نتیجه ی بلند نظری است. اما کسانی که اسیر کوته بینی هستند و فقط از یک منبع و ماخذ تغذیه شده و جرات مطالعه دیدگاه های مخالف و شنیدن استدلال مخالفان را نداشته و ندارند قطعا لذت نگاه وسیع داشتن را تجربه نکرده اند.
بچه ای که فقط پدر و مادرش را دیده است قطعا از دیگران می ترسد و تنها به دامان مادر یا آغوش پدر پناه می برد.
اما آنگاه که بزرگ شد رشد کرد و دیگران را دید چه بسا همان پدر ومادر را (با حفظ احترام) نسبت بــه ایده اش کوچک و ناقص تشخیص دهد.
پرواز هنگامی اتفاق می افتد که ما بارهای سنگین باورهای پوسیده گذشته را رهاکنیم، جرات کنار گذاشتن رسوب های پیشین را داشته باشیم و تصور نکنیم فقط ما راه درست را می رویم و دیگران هیچ حرف درستی ندارند. (این معنایش بی دینی نیست بلکه دین زنده داشتن است)
یادمان باشد ، هیچ پرنده ای که به محیط خود دلبستگی داشته باشد هوای پرواز به سرش نمی زند بسیار متاسفم که گذشته گرایی ها، هم جلوی پرواز را می گیرند. هم داعش گونه خون دشمنان خیالی خود را می ریزند و درباورِ خام خود به خدای خیالی شان خدمت می کنند.
منطق الطیر را زبان پرواز ترجمه می کنم و بر این باورم که حتی آب زلال چشمه کوثر را هم اگر در محیطی بسته نگه داریم پس از چند روزتیره خواهد شد و تعفن آن انسان را می آزارد. جاری بودن لازمه حیات است.
جمع مرغان و آغاز داستان
مرحبا، ای هدهد هادی شده
در حقیقت پیک هر وادی شده
ای به سر حد سبا سیر تو خوش
با سلیمان «منطق الطیر» تو خوش
صاحب سرّ سلیمان آمدی
از تفاخر تاجوَر زان آمدی
دیو را در بند و زندان بازدار
تا سلیمان را تو باشی، راز دار
دیو را وقتی که در زندان کنی
با سلیمان قصد شادروان کنی
در همین پنج بیت، با استفاده از آنچه در قصه های دینی( قصص الانبیا) و بر خی آیات قرآنی آمده است، عطار غوغایی می کند که تنها اهل دل، اهل خردو اهل عرفان می توانند به عمق و وسعت آگاهی و معرفت او پی ببرند. دریغا، دریغا که در کتب منطق الطیری که توسط استادان پیشکسوت به چاپ رسیده است هیچکدام را یارای پرداختن به این معانی بلند نبوده و حتی اشاره ای نیز ننموده اند.
نگارنده سخنی کوتاه در این باب دارد که امید است اهل دل را به کار آید:
پوپک، شانه به سر، مرغ سلیمان یا هر نام دیگری که بر (هدهد) نهیم پرنده ای است کوچک تر از سار، پشه خوار که در تنه درختان لانه می سازد!! این هویت بیرونی اوست که جز پرهای کوچکی که بر سر دارد و می تواند آن پر ها را به خواست خود جمع و باز کند و همچون شانه ای معکوس به نظر آورد هیچ برتری خاص بر دیگر پرندگان ندارد.
اما به مـــرغ سلیمان معروف است چــون در داستان های پیامبران و در قرآن از او نام برده می شود و سلیمان می گوید، چرا هدهد را نمی بینم، کجاست؟ آیه ۲۰ سوره نمل (و تفقد الطیر فقال ما لی لا اری الهدهد ام کان من الغایبین!… لاعذبنّه عذابا شدیدا او لاذبحنّه او لیاتینّی بسلطان مبین… ) هد هد کجاست چرا اورا نمی بینم.. اگر هدهد دلیلی درست برای غیبتش نیاورد یا شدیدا عذابش مــی کنم و یـا او را می کشم!
عجیب است، سلطانی با آن جاه و جلال که دیو و دد در اختیارش هستند چرا از میان آن همه پرندگان سراغ هدهد را می گیرد و می گوید اگر برای غیبتش دلیل خوبی نداشته باشد عذابی سخت به او می دهم و یا حتی ممکن است او را بکشم، او چه سرّی از سلیمان را داشته که عطار می گوید:
صاحب سرّ سیلمان آمدی؟!
بلافاصله عارف ما توصیه می کند که دیو را در بند نگهدار (دیو نفس را) تا صاحب سرّسلیمان باشی و کلمه کلیدی در این پنج بیت همین واژه دیو است، چرا که به دو طرف داستان یا حتی به سه طرف داستان بر می گردد، هم به هدهد، هم به سلیمان و هم به من و شما که قصه را می خوانیم، آخر نه اینکه ما می دانیم همه قدرت سلیمان در نقش نگین انگشتری اوست و نه اینکه گفته اند شیطان.(اهریمن) بر این انگشتری دست پیدا کرد و چند گاهی بر جای سلیمان نشست وحکمروایی کرد؟
وقتی سلیمان شخصا استعداد و لیاقت و هویتی نداشته باشد مگر از طریق نامی خاص یا طلسمی ویژه که بر نگین انگشتری اوست! و وقتی همین نگین را اهریمن نیز می تواند به دست آوردو به جای پادشاهی چون سلیمان بنشیند، این چه قدرتی است و آن سلطنت و اقتدار و حکم روایی بر جن و انس چه ارزشی دارد؟
همه پوچ در پوچ می شود مگر اینکه کسی بتواند دیو نفس خود را در بند کند که حتی اگرچنین فردی به اندازه شانه به سرهم ارزش داشته باشد در سپاه سلیمان جایگاهی والا پیدا می کند که شاه به دنبالش بگردد و از غیبتش حسابی عصبانی شود.
چه خوش گفت، حافظ بزرگ و چه درکی آزادانه و عمیق داشت آن بزرگمرد که فرمود:
من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد.
ادامه دارد…

مصطفی بادکوبه ای هزاوه ای در سال ۱۳۲۸ در اراک به دنیا آمد. تا دیپلم در اراک وسپس برای ادامه تحصیل به سمت مشهد و تهران رفت، در سال ۱۳۸۵ دکترای ادبیات تطبیقی از آمریکا گرفت تاکنون بیش از بیست و سه عنوان از کتاب هایش چاپ شده و چند عنوان هم منتظر مجوز است . شاعر، نویسنده و پژوهشگر مولانا و حافظ است. کتاب منطق الطیر ازمشهورترین آثار شیخ فرید الدین عطار نیشابوری، عارف و شاعر قرن ششم ربع اول قرن هفتم هجری می زیسته است. از پیشوایان مولاناست آثار معروف او الهی نامه ، اسرار نامه ، مصیبت نامه و دیوان غزلیات و تذکره الاولیا است. در این میان تذکره الاولیا و منطق الطیر شهرت ویژه دارند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.