سه شنبه ۱۴ اردیبهشت ۹۵ شماره ۳۳۵
گروه فرهنگی:
اگر اهل خواندن مصاحبه در قالب کتاب و بخصوص درباره زندگی خصوصی و افکار و عقاید نامآوران فرهنگ و هنر این آب و خاک هستید،توصیه میکنیم این کتاب را از دست ندهید.اگر هم از آن کتابخوانهایی هستید که وقتِ کتابخواندن،مداد دست میگیرند و زیر جملههای دلخواه خط میکشند، باید بگوییم حین خواندن این کتاب،مجبورید زیر خیلی از جملهها یا شاید تمام جملههای را از ابتدا تا پایان خطکشی کنید! بعید است حتی یک جمله بیارزش و فاقد اهمیت در این کتاب پیدا کنید. به شما قول میدهم وقتی این کتاب را تمام میکنید،دیگر آن آدمِ پیش از مطالعهاش نیستید.شاید بگویید «این فقط یک مصاحبه ساده است». باید بگوییم اصلاً با چنین تصوری سراغ این کتاب نروید.این اثر کمحجم،یک بازگشت به گذشته مهم و لذتبخش است. به این جمله دقت کنید:«حرفزدن از گذشتهها،هرچقدر هم که خوب گذشته باشد، باز یک جور فشار روحی است.»
این جمله از یک نویسنده یا شاعر نیست،از کسی است که تمام عمرش میان کتابها گذشته.آن هم نه کتابهای بیارزش و سخیف یا فقط آثار داخلی خودمان، بلکه اغلب آثار مهم ادبیات جهان را خوانده و از روی خوشقلبی،هممیهنانش را نیز در این لذت بیپایان همراه کرده است.«لیلی گلستان» (مترجم و گالریدارِ نامآوازه ایران)،جایی از کتاب پیشِ رو میگوید:«فکر میکنم علاقهام به ترجمه و رویکردم به این کار به این دلیل بود که میخواستم دیگران را هم در شادیام شریک کنم.این یکی از خلقیات من است.وقتی فیلم خوبی میبینم یا کتاب خوبی میخوانم به همه میگویم که آن را ببینند یا بخوانند. به همین دلیل وقتی کتابی را به فرانسه میخواندم،دلم میخواست دوستانم هم آن را بخوانند.»(صفحه ۴۲).
حالا این بانوی مهربان، برخلاف عقیدهاش عمل کرده و آن فشار روحی را به جان خریده و به گفتوگویی به نسبت طولانی اما جذاب و خواندنی تن داده تا زندگی پُرفراز و فرودش را از آغاز تا کنون بازگوید.حین مرور این واکاویها درمییابیم عجب زن نازنینی است لیلی!
انگار این کتاب هم مثل «زندگی در پیشِ رو» نوشته «رومن گاری»،تکتک فریمهای گذشته زندگی لیلی گلستان را با زیبایی به تصویر کشیده.دست بر قضا جایی در کتاب نیز به همین تناقض حرف گلستان با ترجمهاش از کتاب رومن گاری اشاره شده:«همهچیز به عقب برمیگشت…زخمها بسته میشدند… یک دنیای وارونه راستکی بود و این قشنگترین چیزی بود که توی این زندگی کوفتیام دیده بودم!»(صفحه ۷۳).
خوشبختانه مصاحبه با گلستان،چنان گرم و صمیمی از کار درآمده که مثل یک رمان خارجی خوب با ترجمۀ خوبتر «لیلی گلستان»،روان و ساده است؛آنقدر که وقتی خواندنش را آغاز میکنید،دیگر نمیتوانید بهسادگی کتاب را زمین بگذارید.میخواهید درباره این بانوی مترجم، بدانید و بیشتر بدانید ولی لیلی کمتر از خودـخودِ شخصیاشـ میگوید.در واقع این گفتوگوی ۱۰۵ صفحهای، فرصتی است برای مرور تمام آدمهایی که گلستان با آنها بزرگ شده،از آنها آموخته،تاثیر پذیرفته و تشویق شده و اینک خود میتواند الگویی باشد برای جوانانی که قصد دارند در مسیر اعتلای فرهنگ و هنر،موفق،مشهور و سربلند باشند.
کتاب «گفتوگو با لیلی گلستان»،مجموعهای است پر از نام اشخاص بزرگ و آثار ارزنده و فاخری که میتوان با آنها زندگی را دوستداشتنیتر کرد.این اثر،گلستانی است از ذهن روشن و ستایشبرانگیز لیلی که یادمان میآورَد کجای جهان ایستادهایم،چه فرهنگ و تمدنی داریم و باید با داشتههای غنی ادبیفرهنگیمان چه کنیم.او بارها در پاسخ به برخی سؤالهاـکه خوشبختانه تا حد ممکن کوتاه شدهاندـ از اثری جهانی نام میبَرَد که دست بر قضا در کشور ما خلق شده اما آوازهاش حتی تا فرودگاه «کاتماندو» رفته.همه دنیا آن را خواندهاند و میشناسند،مگر خودمان و بخصوص نسل جدید و تاکید میکند نثر این کتاب،پاکیزه و شفاف و عین بلور است.میگوید برای یادگرفتن زبان فارسی، باید این اثر را خواند،نه یکبار،که بارها؛«گلستان سعدی»!
کتاب «مصاحبه با…» تاثیرات عمیق جامعهشناختی، روانشناسی، هنرآموزی و تکنیکهای خاص فن ترجمه را بر خوانندهاش بهجا خواهد گذاشت. با خوانش این کتاب میآموزیم چگونه(به چه شکل و در چه شرایطی) کتاب بخوانیم،چگونه حرف بزنیم، با کودکانمان چگونه رفتار کنیم،چگونه در قبال سختیها و ناملایمات زندگی،استوار باشیم و مهمتر از همه،چطور از زندگیمان لذت ببریم.غیر از کسب این تجارب ارزشمند،میتوانیم در گذاری موجز و مفید،سرشناسترین چهرههای هنری و ادبی ایران و جهان راـآنگونه که بودندـ بازشناسیم،زیرا لیلی گلستان به لطف دوستیِ خانواده و بیشتر پدرش با هنرمندان و نویسندگان معاصر، با آنها در ارتباط بوده و از اندیشه،عملکرد و محافلشان نهایت استفاده را بُرده است.از مهرورزیهای جلال آلاحمد و سیمین دانشور نسبت به خود تا آشنایی و برخوردش با اخوانثالث،سهراب سپهری،احمد شاملو،صادق هدایت و دیگران و بعد، دیدارش با فیلمسازان بزرگ جهان مانند آندره تارکوفسکی،فرانسوا تروفو،ژان لوکگدار و برناردو برتولوچی!
در بخش دیگری از سخنانش،اشارهای دارد به سفرهای خارجیاش و بازدید از مهمترین ابنیههای تاریخی و موزههای جهان مانند کولیزه و کاراکالا در رُم،واتیکان و میکل آنژ،موزه لوور،میدان سان مارکوی وِنیز و سایر جاهای اروپا.از این لحاظ،کتاب بیشتر به اثری تاریخی میمانَد که راویاش به تشریح آدمهای شهیر و اماکن چشمگیر میپردازد تا اثری صرفاً در باب یکی از چهرههای موثر تاریخ ادبیات معاصر ایران.
از طرفی دبیر مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران(محمدهاشم اکبریانی) و گفتوگوکننده (امید فیروزبخش)،تنها به حرفهای گلستان بسنده نکرده و هرجا مجالی بوده،سراغی از متون ترجمهشده توسط این مترجم گرفتهاند و بخش کوتاهی از آن را در خلال پرسش و پاسخها آوردهاند.کتاب «لیلی گلستان»،آینه تمامنمایی است از وضعیت اجتماعی،تاریخی،سیاسی،فرهنگی و هنری مملکت از میانه دهه ۲۰ خورشیدی(زمان تولد لیلی) تا اواسط دهه۸۰(زمان نشر کتاب) و عجب حافظه قوی و خوبی دارد گلستان که این همه را هنوز مانند آنچه اتفاق افتاده، بهروشنی و با ریزترین جزئیات در خاطر دارد.
بیپردهسخنگفتنِ او و شفافیتِ کلام،از دیگر مزیتهای متن کتاب است.خواننده از آغاز به متن اعتماد میکند و میداند آنچه میخواند،عاری از کمترین اغراق،سانسور و تحریفی است و این حرفها،اعترافاتی تکاندهنده و ماندگار از یک زندگی پاک و پیروزمند هستند. باید گفت این اثر از معدود کتابهای مرجع موضوعی،مناسبتی و سفارشی است که فقط مخاطبان خاص و اندک خود را در بر نمیگیرد و خوانش آن میتواند برای همه اقشار جامعه،تجربه و لذتی تکرارنشدنی باشد.