خانه » پیشنهاد سردبیر » خودکشی فکری جامعه با کمک رسانه های اجتماعی/مقتولان خوشحال

خودکشی فکری جامعه با کمک رسانه های اجتماعی/مقتولان خوشحال

شنبه ۳ بهمن ۱۳۹۴     شماره ۳۲۵

گروه سیاسی- وقایع استان:
امروزه سوال اصلی، در مورد رسانه های جمعی اینست که آیا رسانه های جمعی در مقام دستگاه آگاهی سازی که فرآورده های آن به منظور مصرف در میان مراکز جمعی تولید می شود، ماهیتاً می تواند رهایی بخش باشد یا برعکس این رسانه ها به مثابه دستگاه مروج فرهنگی خاص و تولیده کننده یک فرهنگ مصرف گرا و عوام فریب هستند ؟
بدیهی است که امروزه شیوه زندگی عامه مردم در همه کشورها در قرن بیستم تفاوت های آشکاری با قرون پیشین پیدا کرده است. شیوه زندگی فرهنگی امروز مبتنی بر مفاهیم بنیادی چون رفاه، فراغت، سرگرمی، لذت جویی و… است و فراورده های فرهنگی و هنری امروز در سطح عموم مردم به این گونه علائق پاسخ می دهند و همین پاسخگویی است که زمینه تجاری شدن فرهنگ را فراهم ساخته است. به همین دلیل عده ای از متفکران از اصلاح صنعت فرهنگ برای این موضوع استفاده کرده اند. صنعت فرهنگ از جمله مفاهیمی است که برای توضیح چگونگی عملکرد مراکز تولید محصولات فرهنگی در ساختمان فرهنگ توده ای مدرن مورد استفاده قرار می گیرد. اما یکی از مهمترین ابزارهای صنعت فرهنگ در تمام دنیا رسانه است که ابزاری قدرتمند برای همانند سازی و پایین آوردن سطح درک عمومی از سیاست ، فرهنگ و هنر و… می باشد. این رسانه که مهمترین آنها تلویزیون و ماهواره ها می باشند. در کشورهای مختلف تابع همان دوپاره جغرافیا یی است اما حتی نگاهی بسیار سطحی به آثار هنری ارائه شده در این رسانه نشانگر عدم تفاوت عمده در روند هر دو بخش با وجود ظاهر بسیار متفاوتشان است. نگاهی به بخش عظیمی از تولیدات رسانه نشان می دهد که این محصولات چگونه در کار تولید شکلی آرمانی از زندگی هستند که انگار هرگز قرار نیست برای بیننده عادی بدست آید.صنعت فرهنگ تنها ناظر به تولید صرف نیست، بلکه این مفهوم در حقیقت اشاره دارد به فرآیند یکدست سازی و قاعده مند ساختن هرگونه فعالیت فرهنگی و فرآیند عقلانی کردن ابزارها و شیوه های تولید، توسعه و توزیع نیز هست . بنابراین مکانیزم اصلی صنعت فرهنگ این است که فعالیت ها و آفرینش ها و رخدادهای فرهنگی را تحت فرم ها و قاعده ها و استانداردهای مشخصی درمی آورد و از این نظر درست شبیه به شیوه ای است که با استانداردسازی کالاها بازار را تحت کنترل خود می گیرد. لذا آنچه که تولید می شود نه فرهنگ مستقل و اصیل و آفرینش حقیقی مردم، بلکه کالاهایی بسته بندی شده است که از کانال قواعد معینی گذشته و به توده ها عرضه می گردد. از همین جا به دقت و ظرافت مفهوم صنعت در اصطلاح صنعت فرهنگ پی می بریم. این فرهنگ انبوه محصول خواسته ها و تقاضاهای اصیل نیست، بلکه ناشی از تقاضاها و خواسته هایی است که بطور مصنوعی برانگیخته شده اند. یعنی امروزه دیگر فرهنگ نماینده نیازها و آرزوهای واقعی و خودانگیخته بشر نیست، بلکه خواست هایی کاذب و دگرانگیخته را پاسخ می گوید. برای فهم دقیق تر این نظریه می توان از این تمثیل سود جست: فردی را در نظر بگیرید که ناآگاهانه و توسط دیگران به مواد مخدر معتاد شده است؛ نیاز این فرد به استعمال موادمخدر نیاز طبیعی و خودانگیخته او نبوده، اما اکنون از آنجا که این فرد اعتیاد پیدا کرده است، احتیاج دارد به همان کسانی که این نیاز را در او برانگیخته اند.پس میل کنونی این فرد به مواد مخدر نه توجیهی برای معتادکنندگان بلکه دقیقاً بخشی از نتیجه کار آنهاست! اما چرا این رسانه ها بیشترین تاکید را بر روی فرهنگ گذاشته اند؟زیرا تاثیر فرهنگ در تمام دقایق زندگی احساس می شود. دلیل دیگر این که تاثیر فرهنگ نامریی و پوشیده است، زیرا به تدریج راه خود را به درون آگاهی مردم باز می کند و نحوه تفکر ، احساس و رفتار آن ها را تغییر می دهد. ودر مورد فرهنگ ، نظارت تا حد زیادی نامریی است. و تمام فعالیت های سیاسی ، اجتماعی و … ما در ذیل فرهنگ قرار دارد.
در واقع اکثر مردم هر چه بیشتر خواهان فرهنگ توده اند، بدون آنکه سلطه ای که بر آن ها اعمال می کند ،را دریابندو ببینند. این رسانه ها به طور خواسته و ناخواسته در خدمت ترویج سرمایه داری هستند.به این ترتیب رسانه های توده ای یا به تعبیری«صعنت فرهنگ سازی» مروج سیستم سرمایه داری ، آن دستگاه کلی فرهنگ و آگاهی سازی و در مجموع آن صنعت فرهنگ سازی ای است تولیدات خود را برای مصرف مراکز عمومی و به منظور « فریب ایدئولوژیک و کسب سود» تولید می کند. این رسانه های جمعی از اساس دستگاه تمرین تقلید اند، رسانه هایی که منطق تکنولوژیک آنها در منطق سلطه ریشه دارد و در آن فرد «مصرف کننده» فرهنگی فریب می خورد و منفعل می شود. بر این اساس، محصولات رسانه های توده ای در اساس خود کلیت های یک دستی هستند که بر پیش فرض بی نقص بودن خود استوار است. در صنعت فرهنگ سازی «زندگی واقعی از فیلم ها تشخیص ناپذیر می شود و این فیلم ها مجالی برای تخیل و تأمل مخاطب باقی نمی گذارد و لذا قربانی خود را وامی دارند که آن ها را با واقعیت یکسان پندارند. این فیلم های طوری ساخته می شوند که مهارت های نگاه کردن، تجربه و سرعت برای درک شان لازم است. از همه این ها گذشته، اگر تماشاگر نخواهد هجوم بی رحمانه وقایع و حوادث را از دست دهد، هر نوع تفکرِ مداومی غیر ممکن می گردد. مانند سریال های فراوان ترکی و اخبار ضد و نقیض سیاسی و اقتصادی که هر روزه از رسانه ها و بخصوص ماهواره های پخش می شود.
به چنین فهمی می توان گفت که رسانه های جمعی و بخصوص ماهواره ای ماهیتاً بر اساس اصل «ماهیت لذت» استوار اند و تولیدات آن ها بر اصل لذت و حفظ وضع موجود می چرخد.
با چنین وصفی، وقتی در جامعه امروزی «سبک زندگی مسلط» به سبک زندگی همگانی تبدیل می گردد، فیلم، سریال و دیگر تولیدات فرهنگی نیز در مقام هم دست با ایدئولوژی مسلط حامی و حافظ نظام سلطه ای(سرمایه داری) می شود که در آن رسانه توده ای زبان شیوای تداوم وضعیت است. از این رو، محصولات ادبی، هنری و فرهنگی صنعت فرهنگ سازی در فرایند حفظ و تداوم وضعیت حاکم فرایندِ بیگانه سازی در جامعه انسانی نیز است. چنانچه در این فرایند اکثریت اعضاء جامعه از واقعیت های زندگی جدا شده، نوعی کنترل ابزار و قدرت تصمیم گیری را نیز از دست می دهند. در نتیجه، جامعۀ مصرف کننده به دلیل مختل شدن ساز و کار طبیعی فرهنگ در وضعیتی قرار می گیرد که زیر فشار تولیدات کالاهای فرهنگی و زیباشناختی ای که ساختار به خورد آن ها می دهند به زیست ادامه می دهد.
فرهنگ توده ای در این فرایند فرهنگی است کاذب، غیر واقعی، مادی شده و غیر طبیعی. به همین سبب، «صنعت فرهنگ» پدیده‌ای است ویرانگر که به صورت مجموعه‌ای از عقاید از پیش بسته‌بندی شده تولید گردیده و به کمک رسانه‌های جمعی به خورد توده‌ها داده می‌شود. این آگاهی کاذب که قبلا در جهت خاصی شکل داده شده است منجر به نتایجی میشود که دلخواه صاحبان رسانه های توده است .
پی آمد این تخریب و سرکوب اما در هر حالت اش تحمیق و منفعل سازی توده ها است.و در وضعیت انحصاری، تمامی فرهنگ توده ای یکسان و یکنواخت بوده و این فرهنگ به واسطۀ درهم آمیختگی فرهنگ و سرگرمی تباه و فاسد نیز شده است. از این گذشته در هم آمیختگی تبلیغات و صنعت و فرهنگ موجب می شود که این هر دو به آئینی برای منحرف ساختن انسان تبدیل شوند. براین اساس موفقیت تبلیغات در صنعت فرهنگ از آنجا ناشی می شود که مصرف کننده _ به رغم آگاهی از منظور اصلی مبلغان _ خود را ناگزیر احساس می کند محصولات آنها را خریداری کرده و مورد استفاده قرار دهد.مثلا اکثرما از غیره واقعی بودن اخبار بسیاری از رسانه ها باخبریم ولی چاره ای هم بجز پی گیری اخبار از کانال های مختلف که اکثرا هم مغرضانه هستند نداریم .
درست در چنین وضعیتی رسانه های توده ای برای تولید کالا های لذت بخش، کالاهایی که ثابت نگهدارنده وضعیتِ موجود باشد دست به تولید مطعوف به لذت می یازد؛ زیرا، این اصل لذت است که کارکرد دستگاه ذهنی هیجان را ثابت نگه می دارد و یا مختل می سازد.
به این ترتیب فرهنگِ کالایی شده، فرهنگِ مصرفی و فرهنگِ عوام فریبانه ماهیتاً توسط بازار شکل می گیرند که خصلت عمده چنین فرهنگ «تقلید مضحک سبکی از دنیای پیرامونی نمودها و ظواهر است،» و همین کالایی بودن شبیه کالا بودن «صنعت فرهنگ» است که هر گونه امکان تفکر را از مخاطب می ستاند. زیرا مصرف محصولات فرهنگیِ صنعت فرهنگ در نهایت امر منجر به ادغام انبوهی مصرف کننده در تولید صنعت فرهنگ می شود، و در نهایت، این ادغام، رابطه مصرف کننده را با فرآورده تبدیل به نوعی رابطه خدا-بندگان می سازد، رابطه ای که رسانه ها در آن همچون خدای واحد است که از چشم انداز آن فهم جهان- جهانی که هرگز فی نفسه شناخته نمی شود- حاصل می گردد.به این ترتیب «اثر کلی صنعت فرهنگ، اثر ضد روشنگری است که در آن … روشنفکری ــ همان سلطه فنی و تکنیکی پیشرفته ــ به عامل عوام فریبی توده ها و وسیله ای برای ممانعت از هشیاری انسان تبدیل می شود. و مانع از رشد افراد خودمختار و مستقلی می شود که هشیارانه برای خود تصمیم می گیرند و قضاوت می کنند..نخستین و مهمترین مفهوم برای این رسانه ها ، در میان این مفاهیم مفهوم القاست که، دست بر قضا، هنوز هم در مقام نوعی راه حل موقت، نقشی مهم در تغییر تفکر عوامانه توده ها ایفا می کند. برای مثال امروز ماهواره ها و دنیای مجازی به همه القا کرده اند که ما در دنیایی زندگی میکنیم که مملو از خیانت است و در چنین فضایی که عشق مرده است نباید از کسی انتظار وفاداری داشته باشیم پیامد چنین تفکری این است که همه ما فکر میکنیم که بره فریب خورده هستم و دیگران گرگ خائن .
از طرفی در دنیای سیاست نیز رسانه های بستگی به وابستگی حزبی و جناحی خود دنیایی پر از فاجعه را به تصویر میکشند که در آن همه چیز در حال نابودی است و صرفا کاندیدا و نماینده مورد نظر آنهاست که به عنوان یک منجی میتواند دنیا را نجات دهد . بنابراین تا زمانی که رسانه ها تنها مرجع تفکر ما برای تصمیم گیری در مورد امور مختلف بخصوص امور سیاسی ما هستند . نگرش ما و کنش های سیاسی ما بازتابی از عقاید مدیران و صاحبان آن رسانه ها ست که قبلا مانند کالا بسته بندی شده و به خورد ما داده شده است . نگرش سیاسی و کنش، هر شخص باید بازتابی از مطالعه ، آگاهی ، تجربیات و شناخت تاریخی هر شخص از تاریخ کشورش باشد نه کنشی که توسط رسانه های طرفدار گروههای خاص بسته بندی شده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.