خانه » جدیدترین » خاطرات حاج سیاح /۲۸

خاطرات حاج سیاح /۲۸

پنجشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۷   شماره ۹۹۰

***

بخش بیست و هشتم

***

مهرداد یاری

***

حاج سیاح و همراهانش در شهریور ۱۲۶۱ در قریه مجتهد که نزدیک به تبریز بود توقف و برای ورود به تبریز کسب اجازه کردند خادم حاجی پیغام را به تبریز برده اما بدون پاسخ برگشته بود فردای آن روز حاج سیاح و همراهانش وارد تبریز شده و در آنجا برای اقامت به تیمچه صاحب دیوان برده می شوند.حاج سیاح درمورد این شکل از سیاحت می گوید که او همیشه به میل خود به همه جا می رفته و بزرگان نیز همواره از روی خوبی و لطف خودشان به او احترام می گذاشته اند اما این بار که به دعوت ولیعهد به تبریز رفته برای او نتایج خوبی نداشته است.
روز بعد قبل از اینکه حاج سیاح بخواهد به دیدار مظفرالدین میرزا برود یکی از دوستانش محرمانه به او اطلاع می دهد که از او نزد ولیعهد بدگویی شده و او نیز نسبت به حاجی بدگمان شده است به شاه پیغام داده، تلگراف های حاجی را جمع کرده، همه را خوانده و برایش راپورتچی تعیین کرده است: … بلی! این هم یکی از پولتیک هـــای ظل السلطان است و این آدم از مخصوصان اوست.
حاج سیاح نیز بسیار متعجب می شود چرا که در تهران و در آن وضع نامناسبی که ولیعهد پیدا کرده بود این حاج سیاح بود که میان او و برادرش ظل السلطان را اصلاح کرد که همین خدمت بزرگ، خود نشانه ای از خیرخواهی او بود از طرفی مادر ولیعهد از حاج سیاح به عنوان بی غرض ترین انسان دربار نام برده و از او کمک خواسته بود حاجی نیز در جواب دوستش می گوید: … بدبخت ایران که اختیارش به کف چنین بچه ای خواهد افتاد! این ساده لوح و این رنود که او را احاطه کرده اند، به ایران از ایشان چه خواهد رسید؟ افسوس.
پس از این موضوع بزرگان تبریز نیز رفتارشان را با حاج سیاح تغییر می دهند و تمام کسانی که برایش پیام فرستاده و می خواسته اند به ملاقاتش بروند از آمدن سر باز می زنند و حتی صدیق الدوله و میرزا عبدالله خان پا را فراتر گذاشته و در جوابش نوشته بودند: در میان متمدنین رسم است مسافر بدیدن می رود، اگر میل دارید ساعتی به اینجا بیائید! اتفاقا حاج سیاح برای اثبات حقانیت خود به دیدن همین افراد می رود و به آن ها می فهماند که قضیه از چه قرار بوده و آن ها چه رفتار کسر شانی از خودشان بروز داده اند در نتیجه اغلب از رفتار خود خجالت زده می شوند و تعجب می کنند که با این اوصاف پس این بدگویی ها را ولیعهد چگونه باور کرده است!
حاجی نیز بسیار جسورانه در جواب می گوید: آقا و تربیت کرده شماهاست که میخواهید در جای نادر بنشیند و عدل انوشیروان بکار برد و یک مملکت را اداره کند و پولتیک داخل و خارج بفهمد! صدیق الدوله که پیشکار و معلم ولیعهد بود به حاجی پیام داده و می گوید صبح زود به دیدنش می آید اما به قول حاجی صبح دیر هم نمی آید و در جواب پرسش حاجی می نویسد علاء الدوله در ارومیه در اثر سکته مرده و به همین علت او به همراه ولیعهد به باغ شمال شهر رفته است. این علاءالدوله پیشکار تبریز بود که در زمان امیر کبیر پیشرفت هایی کرده و پس از وفات امیر نیز مورد اعتماد دربار بود اما در دربار قاجاریه سکته کردن مرگی سیاسی محسوب می شد که حاج سیاح نیز به آن اشاره کرده و می گوید این مردن عداءالدوله او را یاد کشته شدن ایلخان بختیاری در اصفهان و سکته اعلام شدن مرگش می اندازد. به واقع نیز اینچنین بوده است چرا که در آن زمان در ایران تشخیص مرگ بر اثر سکته کار ساده ای نبوده و اعلام مرگ کسی با این اسم اصلا رایج نبوده است از طرفی نیز احمدخان پسر ارشد علاءالدوله به محض مرگ پدر بر جای او تکیه می زند پسری که دست پرورده ناصرالدین شاه بوده و فردی بسیار ظالم و ستمگر می شود که بعدها حکمرانی ظالمه او در تهران و در زمان مظفرالدین شاه موجبات اعتراضات مردمی و در نهایت انقلاب مشروطه را فراهم می کند. حاج سیاح نیز اشاره می کند که بعدها شنیده احمدخان به دستور ناصرالدین شاه و وعده پیشکاری تبریز جان پدرش را گرفته است: شبانه بیک فنجان قهوه که پسرش بحکم شاه به او خوراند در گذشته، صبح شهرت سکته اش افتاد. فردای آن روز حاج سیاح به ولیعهد پیام داده و می گوید به دعوت او به تبریز آمده است و قالیچه ای را نیز برایش می فرستد ولیعهد نیز می گوید: ما از کسی چیزی قبول نمی کنیم لکن چون مرحمت مخصوص به شما داریم، قالیچه شما را قبول کرده بر آن نماز خواهیم کرد.
روز بعد حاجی به ارگ می رود و به ولیعهد پیغام می فرستد که: من حسب امر عالی آمده ام، بروم یا بمانم؟ ولیعهد نیز حاجی را به حضور می پذیرد و هنگام صحبت به حاجی و ظل السلطان بسیار اظهار لطف و محبت می کرده است به گونه ای که حاجی متوجه می شود ولیعهد همچنان فکر می کرده او جاسوس ظل السلطــان بوده و طــوطی وار حرف هایی را که بقیه به او آموخته اند تکرار می کرده است. پس از این ملاقات رفتار بقیه نیز با حاجی مانند گذشته شده و رفت و آمد بزرگان شروع می شود. حاجی در تبریز به گردش رفته و درمورد آنجا چنین می نویسد: تبریز بعد از طهران شهر اول ایران است … تجار معتبر دارد‌، اهلش زیرک و باهوش و دلیر ومتعصب و با غیرت هستند … تند مزاج و سریع الغضب هستند … اهل تبریز، گویا برای صرافی و تجارت و پیشبرد کارشان در غربت، خلقت شده اند … در ترکی شیرین گو هستند و در جمال هم خوبند.
در ادامه نیز از ضعف لشکر قاجار می گوید و از خطر بزرگی به نام روسیه حــــرف می زند: … لامحاله این خاک را از تعدی اجانب خصوصا از تجاوز دولت حریص خشن جهانگیر و مقتدر روس که پنجه بروی ایران افکنده و آنرا شکار خود می داند حفظ کنند.
فردای آن روز حاجی به تشیع جنازه علاءالدوله رفته، در آنجا ولیعهد را دیده و اذن رفتن می گیرد. به این ترتیب حاج سیاح و همراهانش آبان ماه ۱۲۶۱ تبریز را به مقصد تهران ترک می کنند. بر سر راه به روستای باسمنج رفته تا بر نعش علاءالدوله فاتحه ای خوانده و رسما عرض تسلیت کنند اما احمدخان که بلافاصله پس از مرگ پدر، صاحب لقب او شده بود به حاج سیاح می گوید: شنیدم شما آمده بودید از برای آشوب کردن تبریز لکن فهمیده جلوگیری کردند؟! این حرف احمدخان بسیار به حاجی بر می خورد و او نیز که همواره مردی آزاده بوده است از شرافت خود به تندی دفاع می کند: من بواسطه دوستی با عضدالملک که شما داماد اوئید آمدم برای وفات پدرت تسلیت بگویم. نیامدم که از بیفکری و خیالات بی مغز شماها عذر بخواهم. از این جواب رک و صریح حاجی احمدخان جا خورده و از او بسیار عذر می خواهد و برای جبران از او خــواهش می کند نزد او مانده تا جسد پدرش را به عتبات برده و پس از آن با هم به تهران بروند اما حاجی نپذیرفته، بر می خیزد و نصف شب آنجا را ترک می کنند. چقدر تاسف بار و رقت انگیز بوده است که انسان هــای حقیر و ناچیزی مثل احمدخان زندگی انســـان بی غرض و پاک نیتی مثل حاج سیاح را آشوب بزرگ در نظر گرفته و فرو کردن ولیعهد در جهالت محض را یک کار بزرگ دانسته و به کرده خود افتخارها بکنند و برای به دست آوردن جایگاهی بهتر به پدر خود حسد ورزیده و او را نیز بکشند متاسفانه همین افراد در ادامه موجبات به دردسر افتادن حاج سیاح را فراهم کرده و از امدادی که او برای حفظ جایگاه ولیعهدی به مظفرالدین میرزا رساند یک حکم تبعید می سازند بدبخت ایران و ایرانی که آن ها حاکمانشان بودند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.