خانه » جدیدترین » جای من اصفهان است

جای من اصفهان است

سه شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ شماره ۱۲۵۷

در ستون «خاطرات قابل حمل» یادداشت هایم در حوزه های متنوع فرهنگی، ادبی، مسایل روز و خاطرات نوستالژیک، در روزنامه وقایع استان منتشر می شود.

رضا مهدوی هزاوه

جای من اصفهان است

به بهانه زادروز زاون قوکاسیان
منتقد سینما
هفتم اردیبهشت.
خسرو حکیم رابط، نمایشنامه نویس پیشکسوت، برایم گفته بود: «قبل از انقلاب سفری داشتم به بندر انزلی. صبح زود با صیادان بندر، روانه ی دریا شدیم. هر قایق در جایی از دریا توقف کرد.
روز بعد هم با همان صیادها به دریا رفتیم. قایق ها در همان جای دیروزی توقف کردند. به یکی از ماهیگیرها گفتم:
مگر دریا جای وسیعی نیست؟ چرا دقیقا در همین جای دیروز توقف کردید؟
ماهیگیر گفت: هر کسی در این دنیا «جای خودش» رو باید پیدا کنه. هر کس در این دنیا فقط «یه جا» داره که مخصوص خودشه.»
سال ها پیش، بنا به دلایلی به اصفهان مهاجرت کردیم. رفیق شفیقی مرا به زاون قوکاسیان معرفی کرد. زاون آن موقع مدیر گروه سینمای دانشگاه سپهر اصفهان بود.
اولین بار زاون را در مسجدی نزدیک دروازه دولت دیدم. برای مراسم ختم مرحوم ارحام صدر آمده بود.
شش سال در اصفهان زندگی کردم. در گروه سینما و بعد تئاتر دانشگاه سپهر تدریس کردم. در کلاس مبانی هنرهای نمایشی، ایده ای مطرح کردم:
از اولین شبی که رستم، تنهایی خـودش را حس می کند و دیگر مطمئن می شود پسرش را هرگز نخواهد دید، نمایشی کار کنید.
بچه ها، حدود چهل نمایش، با این ایده کار کردند.
زاون گفت: چرا اولین شب جدایی؟
گفتم: انگار ما نادانسته مدام در حال کشتن سهراب زندگی مان هستیم. اولین شب جدایی، مواجهه با خود مرگ است. اگر پیروز بشویم، زنده می مانیم.
شش سال در شهر گنبدهای فیروزه ای زندگی کردم. زاون عاشق اصفهان بود. هر وقت از کلاس تاریخ سینما بیرون می آمد، خیل دانشجوها پشت سرش او را همراهی می کردند. به تعبیر حافظ، « آن» داشت.
یکبار، وقتی در بیمارستانی در اتریش، بستری بود به او زنگ زدم.
گفت: بزودی برمی گردم. جای من اصفهان است.
به نقش جهان برگشت.
به سرزمینی که پدرش، «یرواند»، در خاکش خوابیده بود.
به چهارباغی برگشت که همیشه دست مادرش، «آدا» را می گرفت و به سینما می رفتند.
تحمل جدایی نداشت.
چند روز بعدش، در ظهر اول اسفند ۱۳۹۳ برای همیشه از میان ما رفت.
بندر مه آلود است. صیاد برای صید رفته است. مـاهی های چند ده متر از قایق صیاد، با خیال راحت در میان موج دریا جست و خیز می کنند. می دانند که هنوز اولین شب جدایی فرا نرسیده است.
دوستی زنگ می زند. می گوید قرار است از همسرش جدا شود. آرام و قرار ندارد.
می گویم: برگرد به جایی که به آن تعلق داری. کسی می تواند اولین شب جدایی را تاب بیاورد که در جای حقیقی خودش باشد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.