خانه » پیشنهاد سردبیر » تراژدی های تابو شکن

تراژدی های تابو شکن

سه شنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۸  شماره ۱۰۶۴

تراژدی های تابو شکن

با نگاهی به برخی از آثار آیسخولوس نخستین تراژدی نویس یونان باستان

آرش زرنیخی

کاگردان تئاتر و مدرس دانشگاه

خاستگاه های نمایش در جهان تقریبا مشابهت های بسیاری با هم دارند. حضور باورها و جریان های پرقدرت اسطوره ای آنگاه که نیـازمند جلوه آرایی می شدند از طریق احساسات جمعی با حرکت هایی نمادین در می آمیختند تا یک آیین نمایشی را بسازند. اما آنچه بعدها در یونان باستان تئاتر نام گرفت و سپس تئاتر جهان را تا کنون تحت الشعاع خود قرار داده است فی الواقع عبور یونانیان از آیین های نمایشی باورمندانه به سوی تئاترهایی سیاسی- اجتماعی بود که در روندی دیالکتیک بنیان های فکری و تابوهای جامعه خویش را به چالش می کشید. تجربه کارگردانی مجموعه آثار آیسخولوس به عنوان نخستین تراژدی نویس یونان باستان در آموزشگاه تئاتر آبان اراک در قالب یک پروژه آموزشی-اجرایی دو ساله فرصت خوبی مهیا کرد تا علاوه بر اجرای تلخیصی این آثار برای مخاطبان تئاتر آبان در اراک هرازگاهی یادداشت هایی را در این خصوص در روزنامه وقایع برای علاقمندان به چاپ برسانم . در این یادداشت تلاش می کنم تا با شفاف ساختن شرایط اجتماعی-سیاسی روزگار آیسخولوس به تغییرات مهم ایجاد شده توسط این تراژدی نویس یونان در این گونه نمایشی و سپس تئاتر به معنای غیر آیینی اش اشاره کنم. آیسخولوس در ۵۲۵ پ م در الئوسیس (eleusis) دیده به جهان گشود و شاهد دو رویداد مهم سیاسی-اجتماعی در روزگار خود بود. نخستین اتفاق جنگ یونانیان با پارسیان بود که یک بار در زمان کورش بزرگ، دیگر بار در زمان داریوش و دو دیگر خشایار شاه اتفاق افتاد. در تراژدی پارسیان اثر همین نویسنده شبح داریوش آن زمان که زاری لشگر خود را می شنود به آتوسا می گوید: از پسران من کدامیک بر آن سپاه سر بود؟ چون پاسخ می شنود خشایارشـاه می گوید: شوربختا و شگفتا چنان سپاه گـرانی از آبراهه ای تنگ چون گذر داد؟ این دیالوگ نشان می دهد که پادشاهان سلف خشایارشاه نیز کاملا بر نقشه دقیق آبراهه های یونان آگاه بوده اند و چنین جنگ هایی مسبوق به سابقه بوده اند . باری جریان مهم سیاسی – اجتماعی دیگری که آیسخولوس شاهد و تاثیرپذیرفته از آن بود تحول سیاسی از سوی جباریت به سوی دموکراسی بود. در ۵۴۰ پ م «پیسستراتوس» (peisistratos) قدرت را در آتن به دست گرفت و پس از او نیز«هیپیاس» فرزندش در ۵۲۷ پ م به قدرت رسید و ماجرای این جباریت ادامه داشت تا ۵۱۰ پ م که مردم «هیپیاس»را از آتن راندند. این حرکت بنیادین سیاسی توسط طایفه ای اشرافی با نام«آلکمایونیده» انجام پذیرفت اما نتیجه این اقدام حکومت فردی این طایفه نبود بلکه بنیانگذاری دموکراسی در آن سرزمین بود. وجود دموکراسی ایجاد شده تاثیر مستقیمی در تراژدی های آن دوره داشت ، به طور مثال هنگامی که در تراژدی پارسیان ملکه پارس می پرسد : خداوندگار ایشان کیست و فرمان از کدام کس می برند؟ پاسخ می آید که آنان بنده کس نیستند ! به باور من اگر چنین جریان سیاسی در یونان نضج نمی گرفت محال بود تراژدی؛ این کهن گونه نمایشی جهان از خاستگاه ها و بن مایه های اسطوره ای خود جدا شود و به هنری اجتماعی – کاربردی در زمانه خود مبدل شود. اگرچه آثار آیسخولوس او را نویسنده ای پای بند به موازین اخلاقی با اتکا به اسطوره های یونان باستان نشان می دهد اما هم او چنانکه گفته شد تراژدی را از حریم مهم ترین ستونش یعنی دیونیزوس به در می آورد و مردمان یونان که روزگاری دل در گرو دیونیزوس به عنوان اسطوره شراب و حاصلخیزی داشتند را مردمانی آزاد و غیرفرمانبردار از ایزدان اسطوره ای معرفی می کند، البته با زیرکی و فراخور سنجی خاص خود. در تراژدی هفت دشمن تبس«اتئوکلس»که مورد تهاجم برادر خود «پولینیکوس» قــرار گرفته خطاب به مردمش می گوید: وه چه یاوه مردمانی که هیچ آفریده تاب شما ندارد. این است راهی که برای نجات شهر برگزیدید؟ آیا به فغان و زاری و در افتادن به پای خدایان که هر هوشمند را به زاری می کشد، دشمن را دل تهی خواهید کرد؟ این تراژدی یکی از مهمترین آثار نمایشی تابو شکن روزگار خود است. شاید آیسخولوس نخستین نمایشنامه نویس جنگ زده رویارو با دموکراسی جهان باشد که ضمن مطرح کردن عواقب و ادبار جنگ حتی به دشمن خویش هم نگاهی دموکرات مابانه دارد. این نگاه را با ضمیمه یک گفتار نمایشی از تراژدی پارسیان مورد مداقه قرار می دهم . فرستاده : بدان که اگر بخت پاس شمارگان می داشت، پارسیان را همای پیروزی سایه بر سر می انداخت. چرا که یونان را شمار کشتی از سه صد فزون تر نبود. لیک خشایار شاه بر هزار کشتی فرمان می راند. اما معتقدات اسطوره ای ریشه دار تر از آنند که به یک باره توان کتمانشان وجود داشته باشد. چنانکه در همان تراژدی هفت دشمن تبس می خوانیم : ای زادگان زئوس، ای خدایان، رو به شما می آورم. اوج تابو شکنی های اسطوره ای آیسخولوس را می توان در تراژدی پرومته در زنجیر مشاهده کرد. «پرومته»یکی از تیتان ها بود و «زئوس» پیوسته از توان او ترس داشت. «پرومته» مبتکر بود و توانست با درآمیختن توده ای از خاک با آب نخستین انسان را خلق کند. «زئوس» سرآمد خدایان است و جبهه آرایی و قدرت نمایی در مقابل او در تئاتر یونان و به صحنه کشیدنش چیزی جز یک تابو شکنی جسورانه نیست. «پرومته» چنانکه «آیسخولوس» می نویسد می گوید :«بدان که در آغاز آدمی را اندیشه ای نبود. کانایی بود و منش اندیشه بخشیدم». این تراژدی شاید تنها می توانست از قلم نویسنده ای تراوش کند که دوران دموکراسی یونانی را تجربه کرده و چاشنی قلمش از اومانیسم و انسان محوری زمانه خود برخوردار است. در غیر این صورت چگونه نمایشنامه نویسی می تواند با عالی ترین مقام ایزدان جامعه خود اینطور پنجه در پنجه افکند؟ چطور ممکن بود جامعه او با روی صحنه آمدن چنین اثری موافقت کند؟«پرومته»سخاوتمندانه در مقابل خست زئوس می ایستد و از آسمان هرآنچه را که لازمه زندگی و بهروزی انسان است در اختیارش قرار می دهد. در این تراژدی، «پرومته» بهانه ای است تا بر ارزش ذاتی انسان صحه گذاشته شود . تا تلویحا گوشزد شود که انسان برای زندگی تنها به زنده بودن نیازمند نیست!

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.