دوشنبه ۶ شهریور ۹۶ شماره ۶۶۶
وقایع استان
این رسم دنیاست. تمام که بشوی تمام شدی انگار نه انگار روزی بر روی زمین زیسته ای، گریه کرده ای، خندیده ای، عاشق شده ای، دوستت داشته اند و…؛ اما این در مورد همه صدق نمی کند، بعضی ها انگار وقتی که می میرند بیشتر شناخته می شوند، چون بیشتر جای خالی شان احساس می شود. بعضی ها انگار تا وقتی هستند مهم نیستند وقتی که مرگ می بَرَدشان تازه می فهمیم که ای وای رفته اند و کاش بودند.
«سلام…، خداحافظ …، چیز تازه اگر یافتید بر این دو اضافه کنید، تا بل باز شود این در گمشده بر دیوار…» این را حسین پناهی بازیگر، شاعر و فیلسوف می گوید، حسین پناهی از همان آدم هایی بود که در زمان حیاتش خیلی او را نمی شناختند البته او بازیگر محبوبی بود؛ بازیگری که در نقش هایش هم حال و هوای دیگری داشت. او همیشه نقش آدمی متفاوت را داشت، یک مجنون، یک دیوانه، یک کودک و در مجموع انسانی که دغدغه متفاوتی نسبت به آدم های دیگر داشت. او در نقش هایش هم گویا از زندگی واقعی اش گرته برداری کرده بود؛ اما بعد از مرگ ناگهانی اش که خیلی ها آن را خودخواسته خواندند، بود که مردم فهمیدند او شاعر هم بوده و حتی به زعم عده ای فیلسوف. حسین پناهی را حالا دیگر شاید به نام فیلم ها و سریال هایش نشناسیم بلکه بیشتر به واسطه شعرها و متن های ادبی و تاثیرگذارش معروف است. نوشته هایی که رگه هایی فلسفی دارند البته تمام آنچه به نام او بازنشر می شود از گفته ها و شعرهای او نیست.
امروز سالروز تولد حسین پناهی است. حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئلهای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضله موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتادهاست، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه میدانست روغن نجس است (بنا بر نظر فقها در چنین شرایطی روغن جامد نجس نمیشود و این ادعا که ایشان روغن را نجس میدانست نیاز به منبع و رفع ابهام دارد.)، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانوادهاش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسه هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند
با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای «دو مرغابی در مه» و «یک گل و بهار» که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از پرکارترین و نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود. و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام «من و نازی» در ۱۳۷۶ منتشرشد، این مجموعه شعر تاکنون بیش از ۱۶ بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زنده دنیا ترجمه شدهاست.
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و به وصیت خود ایشان در قبرستانی که مادرش در انجا دفن شده در شهر سوق به خاک سپرده شد. رسول یونان شاعر در مورد او می گوید: «حسین پناهی به خاطر نقش هایی که اجرا کرد مشهور نشد بلکه این نقشها به خاطر بازی او جلب توجه می کردند. حسین پناهی شعر و سینما را در هم آمیخت و هنر بازیگری اش را ارتقا بخشید. او به تنهایی یک سینما بود. یک سینمای تک نفره. به نظر من او آخرین شوالیه از تیپ شوالیه های سروانتس بود مردی بود برای زندگی و حقیقت و زیبایی و موی آشفته اش یادآور پریشانی دون کیشوت بود». یادش گرامی باد. امید که در جایی دیگر ورای این شلوغی ها به زندگی خودش ادامه دهد.