شنبه ۸ اسفند ۹۴ شماره ۳۳۰
گروه سیاسی-وقایع استان:
نگاهی به نتایج دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری نشان از آن دارد که پدیده انتخابات در ایران هم چنان با معیارهای یک جامعه مدنی فاصله زیادی دارد.
حزب در سیاست، سازمانی سیاسی است که به دنبال تأثیرگذاری در حکومت است، این تأثیرگذاری معمولاً از طریق نامزد کردن کسانی با دیدگاههایی همسو با حزب برای کسب مسئولیتها و مناصب سیاسی صورت میپذیرد احزاب در فعالیتهایی نظیر، پژوهشهای آموزشی و یا اعتراضهای سیاسی مشارکت میجویند. احزاب معمولاً به دنبال به کار بستن ایدئولوژی خاص یا دیدگاهی مشخص هستند که با اهدافی معین در ساختار و برنامه هایشان ذکر شده است و باعث پدیدآیی افرادی با اهداف یکسان حول محور حزب میشود. حزب جناح چپ ایران با عنوان اصلاحات تلاش های بسیاری برای جا انداختن فعالیت حزبی در جامعه کرده است. میزگرد های بیست سال پیش حجاریان، بشریه و هادیان که بر سر دموکراسیزاسیون بحث های بسیاری را شکل داده اند هم چنان از مطالب خواندنی نشریات است. اما امروز نه تنها مردم بلکه خود این حزب نیز چندان در فعالیت حزبی موفق نیست. به توافق رسیدن بر سر یک لیست در انتخاباتی که در پس آن رسیدن به قدرت سیاسی و اقتصادی برای افراد نهفته است کار دشواریست. هر شخص ترجیح می دهد خودش به تنهایی در مجلس حضور داشته باشد. آفتی که اصلاح طلبان استان مرکزی را نیز در بر گرفت و حتی رئیس شورای اصلاح طلبان در استان که طبق برنامه قرار بود به نفع لیست دو نفره این حزب در اراک کناره گیری کند از این کار سر باز زد و سبب شد شکستی در رای های ماخوذه این گروه به وجود آید. همانطور که در مواردی شاهد آن بودیم فردی که با عنوان مستقل در انتخابات حضور به هم رساند می تواند آرای بیشتری را نسبت به ما بقی افراد کسب کند.
اگر از پاسخهای خردهریز و فرعی بگذریم، در مجموع چهار دسته پاسخ برای این پدیده ارائه شده است:
پاسخ نخست فرهنگی است. به این معنا که طرفداران این نظریه معتقدند که فرهنگ سیاسی و اجتماعی ایرانیان خیلی مناسب با رفتار سیاسی حزبی نیست. آنان معتقدند که ایرانیان بسیار «تکرو» و «فردمحور» هستند و مزاج اجتماعیشان خیلی مساعد برای فعالیتهای گروهی و دستهجمعی نیست. ایرانیان بیشتر به فکر مصالح و منافع فردی هستند تا مصالح و منافع جمعی.
به زعم طرفداران این نظریه، این جنبه از رفتار فرهنگی ما را در حوزههای غیرسیاسی از جمله در فعالیتهای ورزشی هم میتوان ملاحظه نمود. ما در ورزشهای فردی نظیر کشتی، وزنهبرداری، تکواندو و امثالهم خیلی موفقتر بودهایم تا ورزشهایی که روحیه تیم ورک (کار دستهجمعی یا گروهی) میطلبد همچون فوتبال، بسکتبال و امثالهم. برخی از اروپاییها هم که مدتی در ایران بودهاند یا به هر حال به شکل دیگری با ایرانیها کار کردهاند، به این ویژگی ما اشاره داشتهاند. برخی از آنان نوشتهاند که ما مردمانی «فردمحور» یا «خودمحور» هستیم که عمدتاً به جای منافع جمعی، بیشتر به فکر مصالح و منافع فردی هستیم. روحیه کار دستهجمعی نداریم و هر کدام به دنبال تأمین و افزایش سهم خودمان هستیم تا بالا بردن منافع جمعی. وابسته فرهنگی یکی از کشورهای غربی سالها قبل در خصوص رفتارهای اجتماعی ما به دولت متبوعش مینویسد که «دو ایرانی حتی حاضر نیستند برای تحصیل مال از یک نفر سوم هم با یکدیگر همکاری نمایند». دیگری مینویسد «ایرانیها مردمانی هستند متفرق و روحیه همکاری در آنان فوقالعاده پایین است به نحوی که اگر در ابتدای هفته چند نفرشان حزبی و گروهی را تشکیل دهند، تا اواسط هفته نیمی از گروه از آن جدا شده و انشعاب میکنند و تا پایان هفته مابقی هم جدا شده و هر کدام میروند به دنبال تشکیل گروه و دستهای که خود در رأس آن باشند.»
(صادق زیباکلام، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران۱۳۲۲-۱۳۲۰، انتشارات سمت چاپ پنجم، ۱۳۹۱).
شماری از محققین ایرانی هم نظریه فقدان روحیه کار دسته جمعی و تکرو بودن ایرانیان را مبنا قرار داده و تلاش کردهاند تا دلایل این روحیه را در میان ما ایرانیان مورد بررسی قرار دهند. از خلقیات و روحیات عرفانی و تصوف گرفته، تا نقش باورهای دینی، آمدن مهاجمین در قالب یورشهای ویرانگر قبایل ترک نژاد آسیای میانه که بدترین آن مغولها بودند، حاکمیت طولانی استبداد در ایران، پراکنده بودن اجتماعات اسکان یافته در ایران و منفک زندگی کردن آنها از یکدیگر درون برج و باروی شهرها به دلیل وحشت و نگرانی از خطر هجوم قبایل و دستهجات صحرانشین و قسعلیهذا. به عبارت دیگر، برخی از نویسندگان و محققین، این نظریه را که ما ایرانیان ملتی تکرو، فردگرا و فاقد روحیه کار دستهجمعی هستیم را فرض گرفته و سپس در مقام جستوجو برای دلایل این روحیه بر آمدهاند.
(صادق زیباکلام، ما چگونه ما شدیم، ویراست سوم، چاپ هجدهم، انتشارات روزنه، ۱۳۹۰).
دلیل دومی که در پاسخ به چرایی عدم موفقیت احزاب در ایران داده شده، خیلی به مقوله فرهنگی و تاریخی وارد نمیشود. این دلیل قصور را متوجه عملکرد احزاب و جریانات سیاسی در تاریخ معاصر ایران از مشروطه به این سو میداند. خلاصه این نظریه آن است که پرونده و عملکرد احزاب در ایران از دیدِ بسیاری از مردم ایران خیلی عملکرد مثبت و به نفع کشور و مردم نبوده. اغلبِ احزاب در ایران وابسته به قدرتهای بیگانه بودهاند و به جای پیشبرد منافع و مصالح ملی، سنگِ منافع قدرتهای خارجی را به سینه میزدهاند. طرفداران این نظریه که بیشتر شامل برخی از تحلیلگران و صاحبنظران جناح راست میشود، مثالهای زیادی میآورند از احزاب و جریانات سیاسی که اغلب هم غیرمذهبی هستند و به زعم آنان وابسته به قدرتهای بیگانه بودهاند. اعم از احزاب و تشکلهای سیاسی که به اتحاد شوروی سابق وابسته بودهاند همچون حزب توده و یا آنها که به آمریکا و انگلستان وابسته بودهاند. این وابستگی صرفاً در گذشتهها نبوده، بلکه در دوران خود ما هم وجود داشته. از جمله (و البته از دید اصولگرایان) حزب مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب، نهضت آزادی، جبهه ملی و سایر جریانات ملی – مذهبی که از دید بسیاری از اصولگرایان وابسته به آمریکا و انگلستان هستند. این وابستگی سبب شده تا مردم ایران اساساً نسبت به احزاب و تشکلهای سیاسی نه خیلی خوشبین باشند و نه به آنان به عنوان جریانات جدی سیاسی اعتماد کنند. دلیل سوم باز یک دلیل فرهنگی است منتهی از منظری دیگر. این دلیل نیز بیشتر توسط تحلیلگران و صاحبنظران محافظهکار مطرح میشود. این صاحبنظران استدلال میکنند که اساساً حزب یک پدیده غربی است و خیلی با مختصات دینی و الگوهای سنتی ما سازگاری ندارد. آنان معتقدند که احزاب در کشورهای غربی ابزاری برای رسیدن به قدرت و حاکمیت هستند. همه تلاش و هم و غم رهبران احزاب آن است که از اعتماد عمومی مردم بهرهبرداری کرده و به قدرت برسند. در حالی که در نظام اسلامی ما هدف کنشگران سیاسی، مسوولین، چهرهها و شخصیتهای سیاسی خدمت است و نه قدرت. به عبارت دیگر، در نظام اسلامی ما، هدف مسوولین از رسیدن به قدرت آن است که به مردم خدمت نمایند. بنابراین چون هدف در نظام اسلامی ایران خدمت است و نه کسب قدرت، بنابراین نیازی به احزاب حس نمیشود. مردم خود با شناختی که از مسوولین و نامزدها دارند، آنان را مستقیماً و مستقل از احزاب انتخاب میکنند. به علاوه از آنجا که روحانیت مورد وثوق و اعتماد بخشهای وسیعی از مردم است، به جای تن دادن به توصیه احزاب و رهبران حزبی که صرفاً به فکر منافع خودشان و کسب قدرت هستند، مردم به روحانیون مورد اعتمادشان مراجعه میکنند و به نامزدهای مورد اعتماد آنان رأی میدهند. به بیان دیگر، حسب این نظریه، روحانیت تا حدود زیادی کار ویژه سیاسی را که در کشورهای دیگر احزاب انجام میدهند، در ایران برعهده دارند. با این تفاوت که در نظامهای غربی هدف رهبران حزبی کسب قدرت است؛ اما در نظام اسلامی ما هدف خدمت است.
میرسیم به دلیل چهارم که عبارت است از مخالفت قدرت سیاسی با احزاب و جریانات سیاسی مستقل از حکومت. طرفداران این نظریه معتقدند که به دلیل تداوم طولانی حاکمیت استبداد و اساساً اقتدار و سلطه دولت در ایران، احزاب و جریانات سیاسی مستقل از حکومت نتوانستهاند در ایران شکل بگیرند و همچون جوامع توسعهیافته دیگر نهادینه شوند. ساختار متصلب و نیرومند قدرت در طول تاریخ ایران اساساً اجازه نداده که جریانات سیاسی مستقل از حاکمیت بتواند همچون جوامع توسعه یافته رشد کنند و آنقدر نیرومند شوند تا بتوانند دولتهای جدیدی را به روی کار آورند. دلیل پنجم به سر وقت «طبقه» و عدم وجود آن در ایران به عنوان علت زیربنایی پا نگرفتن احزاب میرود. طرفداران این نظریه استدلال میکنند که پا گرفتن احزاب نیرومند در جوامع توسعهیافته معلول به وجود آمدن طبقه یا درستتر گفته باشیم طبقات در آن جوامع میبوده. این طبقات به دنبال وقوع انقلاب صنعتی و پیدایش اقشار و لایههای متعدد و در عین حال معارض با یکدیگر از نظر اقتصادی در جوامع مغرب زمین به وجود آمدند. یعنی انقلاب صنعتی مناسبات اقتصادی جدیدی را در جوامع غربی ایجاد نمود و این مناسبات جدید با خود طبقات و لایههای اجتماعی متفاوت و در عین حال جدیدی را به وجود آورد. احزاب و تشکلهای سیاسی در حقیقت به نمایندگی و برای تأمین منافع این اقشار و لایههای جدید به تدریج شکل گرفتند. هر یک از این طبقات جدید بالطبع به دنبال کسب منافع اقتصادی بیشتر برای خود و کسب قدرت بیشتر در حاکمیت سیاسی جوامعشان بودند. از طریق شرکت در انتخابات و داشتن نمایندگان بیشتر در پارلمان و به اشکال دیگر، احزاب به نمایندگی از طبقات رقیب شکل گرفته و نهادینه شدند. چنین تحولی نه در ایران قرن نوزدهم و نه حتی در قرن بیستم اتفاق نیفتاد.
بنابراین، طبقات جدید و مدرن که در جوامع صنعتی و توسعهیافته غربی از نیمه دوم قرن هجدهم (که انقلاب صنعتی اتفاق افتاد) به وجود میآیند، در ایران به وجود نیامدند. مدرنیتهای که در ایران اتفاق افتاد چه در عصر مشروطه و چه بعداً در عصر پهلویها، یک شکل ظاهری بیشتر نداشت و منجر به شکلگیری یا پیدایش اقشار و لایههای جدید نشد. به تبع به وجود نیامدن طبقات جدید، احزاب و تشکلهای سیاسی هم بالطبع شکل نگرفتند. در جوامع غربی، دولتها به نمایندگی از طرف احزابی که در انتخابات اکثریت آوردهاند، تشکیل میشوند. احزابی که نمایندگی اقشار و طبقات مختلف، و در عین رقیب را برعهده دارند. اما در ایران حاکمیت همواره ثابت بوده بدون آنکه چرخشی در قدرت در آن اتفاق بیفتد.
اما در شهرستان ها نظیر اراک مردم به چه معیار هایی رای می دهند؟ هرچند تبلیغات بصری نقش موثری در برجسته شدن یک کاندیدا دارد اما فضا سازی برای یک نام می تواند باعث شود که بیشترین رای را کسب کند. شناخت مردم از کاندیداها به قدری پایین است که حتی عده ای در حوزه های اخذ رای و از روی نام کاندیداها رای دادند. شانس دیگر برای افراد، حضور یک دوره ای در مجلس بوده است. مردم بدون توجه به عملکرد نماینده و حرف ها و سخنان او در زمان حضورش صرفا به این خاطر که او یک دوره در مجلس عضو بوده است و به دیدگاه آنان تجربه دارد رای شان را به آن فرد می دهند. از طرفی رای دادن به همشهری و هم محله ای و قوم و خویش بسیار رایج است. اما راه های افزایش شناخت و آگاهی مردم در رابطه با لیست ها و حزب های حاضر در انتخابات چیست؟ رسانه ملی که از اقبال بسیاری در بین مردم کوچه و خیابان برخوردار است وظیفه آگاهی رسانی به مردم را به عهده دارد که البته چندان از پس این امر بر نیامده است. اتفاقا خط اصلی برنامه های این رسانه قبل از انتخابات تشویق مردم به دوری از برخورد های جناحی و رای ندادن به گروه و لیست بود. بخش اندکی از مطبوعات اما همه تلاششان را برای ترغیب مردم به حضور در انتخابات با اندیشه سیاسی به کار می بندند اما عده ای کمی مطبوعات را دنبال می کنند و از قضا آن ها قائل به فعالیت حزبی در عرصه سیاسی هستند. دیوید اشنایدر پژوهشگر تاریخ در دانشگاه تهران از ایرانیان اینگونه سخن می گفت:« از هشتاد میلیون ایرانی هفتاد میلیونشان اصلا مطالعه نمی کنند و ده میلیونشان زیاد از حد اهل مطالعه اند.» رقم زننده نتایج انتخابات در ایران همان درصد زیادی از جامعه است که بدون مطالعات درست و شناخت کافی رای شان را به صندوق های اخذ رای می ریزند. هرچند این دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی افراد بسیاری به عملکرد حزبی به لیست امید رای دادند اما تعیین کننده سرنوشت انتخابات ها همواره گروهی دیگر هستند.