دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ شماره ۷۸۵
***
وقایع استان
سهراب جان بزرگی
***
ایرانیان احساس می کنند انسان های نوع دوست و مهربانی هستند. پای صحبت هایشان که بنشینی از مرگ کـودکان یمنی تـا پژمرده شدن گل های خیابانی در ژاپن را برایت می چینند و در مواردی چند قطره اشک هم چاشنی آن می شود. اما واقعیت عینی در جامعه موضوع دیگری را روایت می کند. از فحاشی و درگیری در خیابان بر سر مسائل جزئی گرفته تا زدن زیراب یکدیگر در محیط های کاری. زندگی در حبابی از هم نوع دوستی که با ضربه ای کوچک می ترکد و درون آن چیزی جز بدبینی و طلب کاری از جامعه و دیگران نیست. اما چرا جامعه ای مانند ایران کارش به جایی می رسد که اصل زندگی اجتماعی در آن می شود «همه بد هستند مگر اینکه خلافش ثابت شود.»
نگاهی به برخی کشورهای اروپایی نشان می دهد که هم نوع دوستی در آنها پیوند ناگسستنی ای با زندگی و شخصیت اجتماعی شان دارد. در مقابل کشورهایی که در آنها فقر، مشکلات اجتماعی، و در مجموع اندوه بیشتری وجود دارد، مردمشان هم کمتر یکدیگر را دوست دارند. از واقعیت های تجربی می توان نتیجه گرفت که مهربانی روز به روز در کشورهایی مثل ایران رو به کاهش است و فقط در مواردی مانند حوادث طبیعی به صورت مقطعی و هیجانی نوعی احساس زودگذر بروز داده می شود و زودتر از آنچه که باید به دست فراموشی سپـــرده می شود. اما چرا جامعه مدعی و مغرور ما دچار آسیب های اینچنینی در حوزه روابط و زندگی اجتماعی شده است؟ یکی از علت هایی که می تواند در این زمینه مورد بررسی قرار گیرد، حال بد جامعه است. ناراحتی و غم می تواند خودش را به سرعت در میان آدم ها گسترش دهد. قابلیت شریک شدن در احساسات دیگران، از ویژگیهای بنیادی آدمیزاد است، آنقدر که وقتی درد کسی دیگر را میبینیم، نواحی مرتبط با درد در مغزمان فعال میشود.
جالب این است که حال روحی ما روی مقداری که احساس همدلی میکنیم اثر دارد. در حقیقت احساسات ما میتواند واکنش مغز ما را به آنچه بر دیگران میگذرد، تغییر دهد. این موضوع وقتی حال و روزمان خوش نیست بیشتر نمود دارد و بیشتر زندگی اجتماعیمان را متأثر میکند. اینکه حال یا مود یک شخص به هزار شکل روی رفتارش تأثیر میگذارد تقریبا بدیهی است، از غذا خوردن گرفته تا برخورد با دوستان. حال بد میتواند بین دوستان نزدیک مسری باشد. وقتی یکی غمگین است، بقیه هم غصه میخورند. نتایج یک تحقیق که سال ۲۰۱۷ انجام شده بود نشان میدهد که حال بد آدمها حتی از طریق شبکههای اجتماعی هم سرایت میکند. احساسات بشر آنقدر تعیینکننده است که حال روحی خوب، میتواند میزان درد را کمتر کند. به همین ترتیب حال بد هم تأثیر منفی دارد: حس درد را تشدید میکند.
افزایش آسیب های اجتماعی، فقر، بیکاری، ناعدالتی های اجتماعی و مواردی اینچنینی که ده ها موردشان را می توان نام برد باعث شده است تا فضایی غمگین بر جامعه حاکم شود. در جمع فارغ التحصیلان دانشگاهی موضوع اصلی صحبت ها بیکاری و پشیمانی از تحصیل و جستجوی کاری آزاد است. در میان کارمندان و کارگران درگیری های مالی و عدم دریافت به موقع و کافی حقوق و مزایا درگیری های ذهنی قسط و وام زندگی در تنگا، نگرانی اصلی ذهنشان است. حتی دوره بازنشستگی که باید دوران آرامش و استراحت باشد به درگیری برای یافتن شغلی دیگر و پوشش حقوق بسیار کم بازنشستگی می گذرد. در این شرایط و حضور مشکلات عدیده فرهنگی اجتماعی دیگر که برای نوجوانان و جوانان و در مجموع جامعه ایرانی وجود دارد، شرایط بد زیست محیطی و آلودگی شهرهایی مثل اراک را هم اضافه کنید.
شهری که حتی پارک هایش هم غم انگیز اند و خبایان هایش زیر سایه ای خاکستری از خستگی مدفون شده اند. به نظر می رسد جامعه، به خصوص در میان قشر جوان و فارغ التحصیلان دانشگاهی که عمدتا در جستجوی کار هستند، به غم انگیز ترین روزهای خودش رسیده است. مسیر افزایش آن هم باز است و به صورت مسری روز به روز خودش را در میان مردم گسترش می دهد.
بدتر آنکه طبق نتایج یک مطالعه جدید وقتی حالمان بد است ظرفیت درونیمان برای واکنش نشان دادن به رنج دیگران کمتر میشود. در حقیقت حس همدلیمان را ضعیف میکند. محققان در دانشگاه ژنو میخواستند بفهمند چطور احساسات ما روی واکنشمان به رنج دیگران اثر میگذارد. آنها به پای داوطلبان وسیلهای وصل میکردند که پایشان را داغ میکرد. همزمان تکه فیلمهایی با حالوهوای خوب یا بد نشانشان میدادند، همینطور تکه فیلمهایی که رنج دیگران را نشان میداد. در تمام مدت آزمایش مغز داوطلب اسکن میشد. پرسش این بود که آیا داوطلب نسبت به کسی که رنج میبرد یا درد میکشد همدلی دارد یا نه.
نتیجه آزمایش این بود که کسانی که فیلمی با بار منفی (یا حال وهوای بد) دیده بودند و بعد فیلم درد کشیدن کسی را تماشا میکردند، مغزشان کمتر به درد واکنش نشان میداد. نتیجهای که این آزمایش میگیرد این است که «حسهای منفی میتواند حساسیت مغز به رنج دیگران را کم کند.»
نتایج این آزمایش نشان میدهد که احساسات ما میتواند حالت مغزمان را عوض کند، و این باعث میشود نگاهمان به دیگری عوض شود. یک آزمایش دیگر همین گروه نشان داده که وقتی کسی تصاویری منفی دیده باشد، چهرههایی را که حسی نشان نمیدهند (نه مثبت نه منفی)، بیشتر منفی میبیند. نتایج این مطالعه در زندگی واقعی نیز مصداق دارد. مثلا اگر فردی که در موقعیت قدرت است، مثلا یک رئیس، در زندگی شخصیاش در معرض چیزی منفی بوده باشد -حتی در حد یک فیلم ناراحت کننده- ممکن است نسبت به درد همکارش کمتر حساس باشد، یا حتی به آن نگاه منفی داشته باشد. وقتی حال خوشی نداریم، به احوالات دیگران هم کمتر حساسیم.
اما چرا احساسات منفی همدلی را کم میکند؟ ممکن است به خاطر نوعی همدلی به نام «درد همدلانه» باشد. درد همدلانه آن حسی است که باعث میشود وقتی میبینید اتفاق بدی برای کسی افتاده، بخواهید به جای اینکه حالتان بد شود خودتان را حفظ کنید. این پدیده میتواند به صورت طبیعی مهربانی آدمها را کم کند. نکته دیگر این است که موقعیتهایی که احساس منفی در ما برمیانگیزد، ممکن است باعث شود بیشتر به خودمان و مسایل خودمان فکر کنیم. بیماران افسرده و مضطرب که احساسات منفیشان بیشتر است، بیشتر ممکن است فقط به مشکلات خودشان بپردازند و منزوی شوند.
با این تفاسیر عدم همدلی و از بین رفتن نوع دوستی در جوامعی مانند ایران، حاصل از افزایش احساس ناراحتی و نا امیدی در جامعه است. اما پایان ماجرا اینجا نیست. یک مطالعه دیگر که در سال ۲۰۱۶ انجام شده بود، نشان میداد درد همدلانه میتواند عامل خشونت باشد.
در این مطالعه شرکتکنندگان را در موقعیتهای ناعادلانه قرار میدادند و بعد بهشان فرصت میدادند طرف دیگر را ببخشند یا مجازات کنند. پیش از آزمایش از شرکتکنندگان آزمون شخصیتی گرفته میشد. نتیجه این بود که کسانی که ذاتا مهربانتر بودند، بعد از موقعیت ناعادلانه، کمتر توهینآمیز رفتار میکردند. خشونت و رفتار توهین آمیزی که در اتفاقات کوچکی مانند تصادف های معمولی هنگام رانندگی در شهر دیده می شود و مثال های دیگر اینچنینی که افزایش خشونت بالقوه در شهر و جامعه را نشان می دهد.