خانه » پیشنهاد سردبیر » اراک در دورانِ جنگ جهانی اول/بخش دهم

اراک در دورانِ جنگ جهانی اول/بخش دهم

چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۰  شماره ۱۵۴۴

به کوشش یوسف نیک فام

سید یعقوب انوار با رفتن به شهرِ محلات و سپس کرمانشاه، در خاطراتش در نشریۀ اطلاعاتِ هفتگی، رویدادهای جنگِ جهانی اول را چنین مرور می کند:
نشانِ امپراتورِ آلمان
در این ایّام که من به قلمی کردنِ این یادداشت ها سرگرمم، آقای مستوفی مصدرِ کار است، و روز به روز بر عدۀ متمردین افزوده می شود. در یک نقطه نایب حسین کاشی کوسِ لمن الملکی می زند و پسرانِ او سردار جنگ و شجاع لشکر نزدیکِ یکهزاروپانصد نفر سواره و پیاده زیرِ فرمان دارند و کاشان و نطنز تا اطرافِ تون و طبس را زیرِ نظرِ خود گرفته اند و در بلوکِ زهرا و ساوجبلاغ محمدحسن خان شاهسون آقای مطلق است و سیف السلطنه خلج هم کوه الجک و دهاتِ آن را زیرِ نظرِ خود گرفته است. اوضاع به هیچ وجه خوب نیست. دموکرات ها هم به قم آمده، حیران و سرگردان مانده اند. آقای میرزا سلیمان خان میکده هم با عنوانِ معاونتِ وزارتِ جنگ به دستورِ آقای رئیس الوزرا رؤسای اشرار را نزدِ خود طلبیده به آنها پیشنهاد می کند که شما جزوِ افرادِ کمیتۀ ملی شوید. دولت از جرائمِ شما درمی گذرد. رؤسای اشرار هم که این نعمت را غیر مترقبه دانسته اند، چون از روس ها و انگلیسی ها تنفر دارند، با اینکه می دانند با اطلاعت از فرامینِ دولت در کارِ آنها بهبودی حاصل نخواهد شد، همه اطرافِ قم جمع شده اند و آماده به خدمت اند. در این اثنا خبر رسید که روس ها به طرفِ ساوه حرکت کرده و عده ای از آنها هم به طرفِ قم رفته اند. افرادِ دموکرات هم از موقع استفاده کرده عقب نشینی کردند و در قم رئیس کمیته که تشکیلِ جمعیتِ شیروخورشیدِ سرخ هم داده بود به افرادِ خود دستور داد که برای نجات و فرار به طویله های شهر حمله ببرید و هرچه اسب و قاطر و یا الاغ هست تصرف نمائید. در این هنگام عدۀ روسی که از طهران مستقیماً به طرفِ قم می آمدند در منظریه با عدۀ ژاندارمِ ابوالحسن خان مصادف شدند و ژاندارم ها به روس ها تلفاتِ زیاد وارد ساختند. متاسفانه در آن ایّام اطرافِ شهر را هنوز روس ها در تحتِ نظر دارند و همۀ مهاجرین متحیرند که به کجا بروند.
من دوباره از محلات به قهر بازگشتم و در آنجا در نظر داشتم که با رفقا در قم بمانم. عده ای از اعضای جمعیتِ اتفاق ترقی که بعدها به نامِ «اتحاد اسلام» واردِ میدانِ مبارزه شدند با من هم عقیده بودند. محمدخان حسین زاده در جمع آوری این جمعیت در قم پیش قدم بود. ایشان فعلاً در نراق هستند. تصمیم داشتیم که با او در یک راه قدم برداریم. به آقای حاج میرزا علیرضا اظهار کردم توقف کنید تا من به نراق رفته رفقای خود را ملاقات نموده ترتیبِ حرکتِ خود را معین کنیم و دوباره نزدِ شما برگردم. او پیشنهادِ مرا پذیرفت، ولی به محضِ اینکه من رفتم، او هم به ییلاقات رفت. من در نراق منزلِ متین الممالک وارد شدم. حسین زاده در طهران با کارکنانِ سفارتِ آلمان ارتباطِ تام پیدا کرده بود. شونمان که قنسولِ آلمان بود در کرمانشاهان اقداماتِ خوبی برای پیشرفتِ نظریاتِ آلمان ها می کرد و برای او از طرفِ امپراتورِ آلمان نشانِ آهن آورده بودند. وی به اصفهان رفته همه را به کرمانشاهان خوانده بود و گفته بود که در این شهر قرارداد با دولتِ آلمان تنظیم می شود و اسلحه به شما می رسانیم و نظریاتِ خود را تکمیل می کنیم و قشــونِ روس را متفـــرق و پراکنــده می سازیم.
توپ در اطرافِ کوه های کرمانشاه
من که وضع را چنین دیدم از نراق عازمِ کرمانشاهان شدم، و به زودی با عدۀ خودمان و عدۀ سوارانِ نایب حسین از طهران به طرفِ بروجرد حرکت کردیم. سوارانِ نایب حسین عنوانِ مجاهدِ وطن به خود گرفته اند. ما به کمره رفتیم. در کمره از آقای امیر مفخم جویا شدم که ما از جریانِ اقدامِ دولت اطلاعی نداریم، شما چه خبری دارید؟ اظهار داشت پسرهایم را فرستاده ام به آنها کمک کنند و کوه های اطرافِ کرمانشاه را هموار سازند برای آوردنِ توپ های بزرگ و فعلاً مشغولِ این کارند تا توپ وارد شود. ما چون شنیدیم که شونمان به اتفاقِ قاسم صدر و کوراغلی از اصفهان حرکت کرده، عازمِ کرمانشاهان است با عجله خود را به گلپایگان رسانیدیم تا در سرِ راه با او مصادف شویم.
در یکی از دهاتِ بینِ راه حسین زاده شونمان را دید، با او ملاقات کرد و رفعِ مضیقه از ما شد و به اتفاقِ اوبه طرفِ کرمانشاه حرکت کردیم و شونمان با اینکه از افرادِ دیپلوماسی نیست و مأموریتِ تجارتی داشته و پس از جنگ خود را به لباسِ سیاسیون درآورده است و در پیش بردنِ سیاستِ آلمان کوشاست. این شخص با افرادی که به زبانِ ترکی تکلم می کنند مانندِ یک ترک زبان سخن می گوید و با ما با نهایتِ سلامت و روانی فارسی حرف می زند، فعلاً در دهاتِ عراق ارامنه را جمع کرده با فصاحتِ تمام به زبانِ ارمنی برای آنها نطق می کند و می گوید: «در ملتِ آلمان برگزیدۀ ملت های روی زمین است».
باری به طرفِ بروجرد حرکت کردیم. در نزدیکی سیلاخور عده ای از دور نمایان شدند. این جمع میرزا کریم خان رشتی، برادرِ عبدالحسین خان سردار محبی و آقای سید محمدصادق طباطبایی و عدۀ دیگری بودند. میرزا کریم خان همین که چشمش به من افتاد نگران شد که چرا من از آنها دست برداشته و با حسین زاده خو گرفته ام. کاری به این نگرانی ها ندارم. اینک که پس از سی وشش سال آن خاطرات را به یاد می آورم به راستی موی بر اندامم راست می گردد و آب در چشمانم حلقه می زند، نزدیک های غروب بود که با این دارودسته واردِ بروجرد شدیم. متمولینِ این مهاجرت غالباً اسبابِ راحت دارند، ولی دیگران را که با هیئاتِ تشکیل یافته در برلن ارتباطی نداشتند به سخت ترین وضعی روز می گذرانیدند. در این روزها اختلافِ عقیدۀ اعتدالیون و دموکرات ها کاملاً مشهود بود.
ما در بروجرد بودیم که خبر آوردند اردوی روس از همدان گذشته و واردِ گردنۀ اسدآباد شده است و در آنجا با یک عده از عساکرِ عثمانی و ژاندارم های ایرانی مشغول نبرد است.
نظام السلطنه مافی هم با عدۀ کثیری از اکرادِ در صحنه توقف کرده انتظارِ روس ها را می کشند تا چنانچه روس ها از گردنۀ اسدآباد بالاتر رفتند با آنها به جنگ بپردازند.

پیغامِ رئیس الوزرا
در این ایّام خبر آمد که رئیس الوزرا بعد از تفرقۀ کمیتۀ دموکرات و رفتنِ نفراتِ آن از قم به کاشان ارباب کیخسرو و دادگر را که ظاهراً دموکرات بودند، نزدِ سلیمان میرزا لیدرِ دموکرات ها فرستاده است و به او پیغام داده که روس ها و انگلیسی ها حاضرند قشونِ خود را از ایران خارج کنند و به ایران کمک کنند به شرطِ آنکه شما به طهران مراجعت کنید. سلیمان میرزا به آنها جوابِ منفی داد. بعد از این جریان روس ها به ریاست وزرایی مستوفی ظنین شده تغییرِ او را خواستار گردیدند. در نتیجه مستوفی رفت و فرمانفرما به جای او رئیس الوزرا شد. فرمانفرما هم پس از بیست و پنج روز کنار رفت و محمد ولیخان سپهدار اعظم با لقبِ سپهسالاری کابینه را تشکیل داد. ما در این هنگام در تردید بودیم که چه کنیم؟ بالاخره عزمِ خود را جزم کرده از راه خرم آباد عازمِ کرمانشاه شدیم و با مهاجرین مختلف المشرب و مختلف المرام همراه گشتیم. در این اوقات یکی از شاهزادگانِ پروسِ شرقی که در سفارتِ آلمان طهران است از جانبِ دولتِ متبوعِ خود مأمور گشته به نفعِ رضا قلیخان نظام السلطنه تبلیغ کند و او را وارد در انقلاب نماید. نظام السلطنه در جنوب شخصیتِ برجسته ای دارد و روحاً با انگلیسی ها مخالف است و در عینِ حال از روس ها هم متنفر است. به همین مناسبت به زودی وارد در جرگۀ آلمان ها شد و آلمان ها او را رئیس و در واقع فرماندۀ کلیۀ طوائفی که از الوار و اکراد تشکیل خواهند یافت نمودند.
نظام السلطنه مافی روحاً با انگلیس ها مخالف بود، ولی این عدمِ رضایت را بیشتر با روس ها علنی می کرد. فعلاً آقای نظام السلطنه با جمعی به طرفِ صحنه رفته اند. من و دوستانِ من واردِ دهاتِ ایشان شدیم. به ظاهر چیزی که بتوان با آن سدجوع کرد یافت نمی شود. برای دستۀ ما که آذوقه به همراه نداشتند این بیچارگیِ بزرگی است و ناگزیرند که خود تهیۀ خوراک و غذا کنند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.