پنجشنبه ۲۸ مرداد ۹۵ شماره ۳۹۵
وقایع استان:
فردیش انگلس: قانونی نانوشته وجود دارد به نام قانون معکوس نظر و عمل که میگوید . یک گرم عمل از یک تن نظریه با ارزش تر است.
بحث کردن درباره ملتی که همه چیز را سیاه و سفید می بینند واقعا کار مشکلی است ولی وقتی به عنوان یک مورخ یا منتقد به تاریخ و تفسیر های تاریخی از شخصیت های تاریخی و وقایع تاریخی نگاه میکنیم این سختی هزار برابر می شود .چون اصولا امکان گفتمان سازی و به نتیجه رسیدن با هیچ کدام از این نویسندگان که درباره یک شخصیت می نویسند، وجود ندارد. از طرفی همان طوری که ژاک رانسیر میگوید عدمتوافق، نزاع میان کسی که میگوید سیاه با آن دیگری که میگوید سفید نیست، بلکه نزاع بین کسی است که میگوید سفید و دیگری که او هم میگوید سفید اما درک مشابهی از آن ندارد.
برای همین در این جستار سعی میکنم قرائت های مختلف و آشفتگی ها بنیادین تاریخ ایران را درباره شخصیت مصدق و عملکرد او نشان دهم.
محمد علی موحد یکی از اشخاصی است که مصدق را تا حد اسطوره بالا برده است او که در سال ۱۳۲۹ به شرکت نفت آبادان رفته و پس از خلع ید انگلیسیها در سال ۱۳۳۲ سردبیری روزنامه شرکت نفت را به عهده گرفت و از آغاز تأسیس شرکت ملی نفت ایران در کادر حقوقی شرکت نفت وارد شد و تا بالاترین درجات (مشاور عالی رئیس هیأت مدیره، مشاور ارشد و عضو اصلی هیأت مدیره) انجام وظیفه کرده، درکتاب سه جلدی «خواب آشفته نفت» به تحلیل تاریخی و حقوقی ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد و ظهور و سقوط دولت زاهدی پرداخته است. «خواب آشفته نفت» یکی از مهمترین و مستندترین کتابهای منتشر شده درباره دوره مهم دولت دکتر مصدق و حوادث پس از کودتا است. درسهایی از داوریهای نفتی، ملی کردن و غرامت و در هوای حق و عدالت از دیگر آثار مهم دکتر موحد هستند. موحد معتقد است : “داستان مصدق در خاطره نسل ما به شاهنامه آزادی تبدیل شده است. این ماجرا برای مردم ما نه صرفاً یک حدیث تاریخی که یک سرود آزادی است و سرود آزادی سر از قید زمان برمیکشد. چیزی را میسراید که هنوز اتفاق نیفتاده، یا به تمام و کمال اتفاق نیفتاده است و آرزو میشود که در آینده اتفاق بیفتد… وجدان جامعه در گذشته چیزی را میبیند و نشانی از گمشده خود در آن میجوید. قصه گذشتهای به بنبست رسیده؛ که امید فرجی برای آینده رقم میزند و بازگو کردن آن بهانهای میشود برای بیان اشتیاقی شورانگیز که تحقق چیزی بسیار عزیز را در امروز و فردا آرزومند است.”
در برابر این خوانش اهورایی، موسی غنی نژآد یکی از کسانی است که مصدق را تا حد یک پوپولیست و شیطان تنزل داده است.
موسی غنینژاد دارای دکترای اقتصاد دانشگاه سورین فرانسه نیز از هیچ فرصتی برای نقد صریح عملکرد نخست وزیر ملیگرای ایران در دهه ۳۰ چشم پوشی نمیکند. برخلاف آن چه که برخی تاریخنگاران، محمد مصدق را لیبرال و مدافع نظام فکری غرب میدانند، این اقتصاددان، مصدق را “ناسیونال سوسیالیست” میداند و برای اندیشهها و برنامههای او، چارچوبی علمی و عقلی سازگار قائل نیست. مصدق به واسطه “خلع ید” از شرکت نفتی ایران و انگلیس که در نهایت منجر به ملی شدن صنعت نفت ایران شد در میان ایرانیان از محبوبیت بالایی برخوردار است اما موسی غنینژاد این محبوبیت را نشانه پوپولیسم مصدق میداند. گناه اصلی مصدق از دیدگاه غنینژاد، دولتی کردن صنعت نفت ایران است اما او مصدق را نقطه عطف پوپولیسم درایران میداند.غنی نژاد در جهت کوبیدن مصدق و تمامی همفکرانش می نویسد :”پوپولیسم به جریانی گفته میشود که که مدعی است بدون هیچ واسطه حزبی یا نهادی نماینده مستقیم مردم است و لذا خود را ملزم به پاسخگویی به هیچ نهاد سیاسی نمیداند. سیاستورزی مصدق دقیقا از این سنخ بود. مصدق علاقه داشت همواره پیشتاز حرکت عوام باشد. در این فضا٬ مصدق موفق شد نبض حساسیت افکار عمومی را در دست گیرد. او به صراحت، خارجیها – به ویژه انگلیسیها- را مسبب همه بدبختیهای مردم میدانست. با طرح چنین شعارهایی، مصدق رهبری جریانی را برعهده گرفت که ما به عنوان جبهه ملی میشناسیم. جبهه ملی همه اهداف خود را بر ملی کردن صنعت نفت و “خلع ید” از انگلیسیها بنا نهاد. و این طرح مورد توجه مصدق و همفکرانش قرار گرفت٬ و این طرح همانی بود که حزب کارگر در انگلیس هم پیاده کرده بود، یعنی ملی کردن صنایع بزرگ. در این زمینه البته نباید از این نکته غافل شد که روی دیگر ملی کردن صنایع٬ محروم کردن بخش خصوصی از مالکیت و مدیریت است، بنابراین تفاوتی میان ملی کردن یا دولتی کردن صنایع وجود ندارد. جبهه ملی همین شعار را به عنوان آرمان اصلی خود برگزید و استدلال کرد که چرا در انگلستان صنایع را ملی کنند و ما در ایران نفت را ملی نکنیم. همه این مقدمه را گفتم تا به این نکته اشاره کنم که آقای مصدق و دوستان ایشان در جریان دولتی کردن صنعت نفت ایران ضربه سنگینی به اقتصاد ما زدند که هنوز آثار این ضربه در اقتصاد ما مشهود است. من جملهام را تکرار میکنم و معتقدم مصدق با شعارهای عوامپسندانه جامعه ایران را به بیراهه برد و با اشتباهی که در دولتی کردن نفت ایران مرتکب شد٬ اقتصاد ایران را به مسیر نادرستی کشاند.”
می بینیم کــه شیطان یـــا فـــرشته یکی از برخوردهای ما با مصدق و همه قهرمانان تاریخ است اما درباره اینکه مصدق واقعی کدام است و مصدقی که در اذهان وجود دارد ـ کدام است، مطالعات زیادی صورت نگرفته و ابتدا باید مطالعات گستردهای در این خصوص صورت گیرد تا بتوان درباره آن گفتوگو کرد. نکته دومی این که همه طیفهای مختلفی که درباره مصدق می نویسند بیشتر مشغول و درگیر ذهنیتشان از مصدق هستند تا اینکه برداشت و درک مناسبی از مصدق داشته باشند. در صورتی که ما واقعا بخواهیم مصدق را نگاه کنیم و جذابیتهایش را برای مردم در نظر بگیریم، سه عامل، عوامل مهمی هستند. یکی پیشینه خود مصدق است. مصدق بهعنوان کسی شناخته میشود که تربیت مناسب دارد، از طبقه اشراف برخاسته. ضد استبداد است، از مشروطه به بعد دارای سهم است، در مقابل رضاخان ایستاده، و در قبال استبداد محمدرضا شاه هم که در حال شکلگیری است باز ایستاده است. این پیشینه میتواند پیشینه جذابی باشد. نکته دومی که وجود دارد کاراکتر مصدق است. از سن و سالش گرفته تا نوع حرف زدنش، وضعیتهایی که بهخود میگیرد مثل غش کردنش و ویژگیهای رفتاری دیگرش. نکته سوم این است که به هر حال مصدق وارد یک نبرد ضد امپریالیستی شد، آن هم با انگلستان که در ایران مدرن، حضور خیلی موثری داشت .یعنی مشکل اینجاست که اکثر کسانی که درباهر مصدق حرف میزنند در این سه وجه بیشتر با خواسته های درونی و عاطفیشان و حتی وضعیتهای نیمهآگاهشان با مصدق برخورد کرده و میکنند
یعنی متفکران درباره مصدق یا مصدقی هستند یا نیستید. در تاریخ ایران یک قانون جا افتاده و شما نمیتوانید بگویید من مصدق را به یک معنا میپذیرم و به یک معنا نمیپدیرم. این نوع مواجهه وضعیت دشواری را ایجاد میکند.بنابراین باید به ترتیبی فکر کنیم که در شخصیت مصدق به دنبال آرزوها ، خواسته ها و یا ایدئولوژی خودمان و کمبودهایمان نباشیم بلکه در زندگی کسی تفحص کنیم که به عنوان یک انسان هم کارهای مثبت انجام داده و هم اشتباه کرده است.