سه شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۹ شماره ۱۳۵۳
دربارهی کتاب «مرد بیوطن» نوشتهی «کورت ونهگوت»
یک کتابِ مزخرف برای کتابخانهتان!
احمدرضا حجارزاده
«دیشب خواب دیدم دارم کیکِ کتانی میخورم. بیدار که شدم، دیدم جا تَره و پتو نیست!». این بامزهترین جوک دنیا بود، نه؟ اینکه چیزی نبود، حالا این را باش:«تکامل خیلی خلاق است، به همین دلیل ما زرافهدار شدیم.» خوشتان آمد؟ یکی دیگر هم میخواهید؟ با این چطورید؟ «ما برای علافی به کُرهی خاکی آمدهایم. هر کسی جز این گفت، چرت گفته».
لابد میپرسید «این چه طرزِ کتاب معرفیکردنه؟!»، خب بنده (یعنی نگارندهی این ستون) هم میگویم:«دستِ بر قضا، وقتی میخواهیم این کتابِ نویسندهی فقید،کورت ونهگوت، را معرفی بکنیم، باید به همین شیوه کار را پیش ببریم.» درست مثلِ نقدی که رابرت کانتون به سبک و سیاقِ خودِ ونهگوت بر کتابِ «مردِ بیوطن» نوشته:«مردِ بیوطن کتابِ مزخرفی است. نویسنده دیگر چیزی در چنته ندارد که دربارهی دنیا به ما بیاموزد. شوخی کردم اما باید اعتراف کنم که این ترفند را از خودِ کورت ونهگوت و کتابِ اخیرش سرقت کردهام. این اثر کوتاه،که بخشی از زندگینامهی طنزآمیز و خشمآلودِ اوست، شاید آخرین فرصت برای بهرهجستن از قلم منحصر به فرد و دیدگاههـــای این نویسندهی برجستهی آمریکایی باشد».
شک ندارم حالا آن شروعِ عجیب را برای معرفی بهتر درک میکنید و با آن کنار میآیید. جملههای بانمکی که ابتدای مطلب خواندید، همه از کتابِ «مردِ بیوطن» بود. نمیدانم چقدر با ونهگوت آشنایی دارید. بگذارید کمی جدی بشویم و درست و درمان کتاب را معرفی بکنیم.
«کورت ونهگوت جونیور»، نویسندهی آمریکاییِ آلمانیتبار بود که در همهی جهان، حتا همین کشور خودمان، شهره و محبوبِ کتابخوانهاست. هنوز خیلیها دارند لذتِ خواندنِ «سلاخخانهی شمارهی پنج» از این نویسنده را زیر زبانشان مزهمزه میکنند. او رمانهایی مینوشت که گرچه به عنوانِ آثار علمیتخیلی معروف بودند اما نمیشود خیلی هم با این دید راجع به آنها قضاوت کرد، چون این نویسندهی شوخطبع و دوستداشتنی، در کتابهاش بیشتر از آنکه دربارهی مسائلِ علمی و آموختههاش از علم شیمی (آخه ونهگات شیمی خوانده بود!) بنویسد، به موضوعاتِ جهانیتری مثل تاثیرات روانی و فیزیکی جنگ و اهمیت صلحطلبی میپرداخت. شاید همین رویکرد او،کتابهاش را نزد جهانیان زبانزدِ خاص و عام کرده. با این حال،«مردِ بیوطن» برخلافِ دیگر آثار ونهگوت، نه یک رمان،که مجموعهیی از مقالاتِ طنز اوست. او در این مجموعه، از موضوعات متنوعی حرف میزند؛ از شیوههای داستاننویسی و عقایدش دربارهی هنر تا مضراتِ سیگار و مخدرات و سخنرانیها و میزانِ محبوبیت و عملکردِ رییسجمهوریهای آمریکا و جنایات این کشور در جنگهای جهانی و …
از طرفی به این دلیل که ونهگوت در میان نوشتههاش از هر فرصتی استفاده میکند تا موضوع مورد بحث را به زندگی شخصی و خانوادهی خودش ربط بدهد، میتوان «مرد بیوطن» را یکجور سرگذشتنامه یا بُرشی خودنوشت از بخشهای مختلف زندگیاش نیز تلقی کرد. با این وجود، او جایی در همین کتاب اعتراف میکند حسوحالِ بذلهگوییاش را از دست داده است.کتابِ حاضر به خاطرِ همین طنازیهای زبانی تا حدودی به کتابِ «چرند و پرندِ» استاد علامه «علیاکبر دهخدا» شباهت دارد.کتابِ مقالاتِ ونهگوت را دوازده فصلِ کُلی و البته موجز و مفید در برمیگیرد، بعلاوهی یک شعر کوتاه از نویسنده، نگاه کوتاهی به کتاب مردِ بیوطن و مروری فوری بر زندگی و آثارِ ونهگوت.کتابِ حاضر پر است از اطلاعاتِ مفید و خواندنیهای جالب دربارهی سرزمین آمریکا، از کسی که خودش زمانِ کودکی تا مرگش را آنجا سپری کرده،گرچه خـــاطراتِ زیادی هم از زندگی در آلمان دارد. این نویسندهی آمــریکایی ابتدای هر فصل، تابلوِ کوچکی حاویِ جملهیی از «بوکونون» (شخصیتِ کتـــابِ خودش،«گهوارهی گربه»،که ادعای پیامبری و پیشگــویــی داشت) آورده که به نظر میآید ایــن نقــلِ قــولها، عقیـــدهی خـــودِ ونهگوت هم هستند.گرچه این مجموعهمقالات، نخستین مجموعهیی است که از ونهگوت به زبانِ پارسی منتشر میشود، ولی ونهگوت تاکنون چهار سری دیگر از مقالاتش را به چاپ سپرده. ویژگی نوشتههای او، بیپرده سخنگفتن از هر دری است. ونهگوت به جای آنکه با طعنه و کنایه و در قالب نماد و استعاره، حرفش را به این و آن بزند، رک و راست نظـــرش را ایـــنگونه اعلام میکند:«هیچ دلم نمیخواست زنده باشم و روزی را ببینم که سه نفر از قدرتمندترین آدمهای دنیا اسمشان باشد: بوش، دیک و کالین».
او که این کتاب را در هشتادودو سالگی نوشته، به قولِ خودش آخرین بازماندهی جنگِ خانمانسوزِ جهانی دوم است و همچنین، از منتقدانِ سازشناپذیرِ دولتِ جرج بوش و مخافان جنگِ عراق. خلاصهی کلام اینکه اگر جای یک کتابِ طنزِ انتقادی، اجتماعی و سیاسیِ شاهکار،که تاریخمصرف هم ندارد، در کتابخانهتــان خالیست، دست روی دست نگذارید و به جایِ دستدستکردن، دست به کار شوید و دست بکنید توی جیبِ مبارکتان و یک کتابِ کوچک و به نسبت ارزان برای روحتان بخرید و هر از گاهی آن را بخوانید. این کتاب، یک اثرِ خودآموز برای نوشتن و خندیدن به ریشِ دنیا و آدمهای آن است.
بخش کوتاهی از کتاب را مهمانِ ما باشید:
به نظرِ من اُشکول کسیست که کتاب «دموکراسی در آمریکا» نوشتهی آلکسیس دتوکویل را نخوانده باشد. در زمینهی قدرت و ضعف ذاتی در ساختار دولت ما، هرگز کتابی بهتر از این نوشته نشده است. میخواهید بدانید توی این کتاب باارزش چی آمده؟ او گفته است، آن هم ۱۶۹ سال پیش،که در هیچ کشوری به اندازهی کشور ما، پولپرستی تا این حد آدمها را مجذوب خود نکرده است. غیر از این است؟ آلبر کامو نویسندهی فرانسوی ـ الجزایری و برندهی جایزهی نوبل ادبیات سال ۱۹۵۷ نوشته است: فقط یک مسالهی واقعن جدی وجود دارد، آن هم خودکشیست. میبینید که ادبیات هم خیلی خندهدار است.کامو خودش در یک سانحهی رانندگی کشته شد. سال تولد و وفات؟ ۱۹۶۹-۱۹۱۳ پس از میلاد. آیا متوجه شدهیید که آثار بزرگ ادبیـ موبیدیک، هَکلبریفین، وداع با اسلحه، داغ ننگ، نشان سرخ دلیری، ایلیاد، اودیسه، جنایت و مکافات،کتاب مقدس، و سرود «حملهی هنگ سوارهنظام»ـ همهی اینها دربارهی این است که انسانبودن چه چیزِ گندی است؟ (وقتی کسی پیدا بشود و این حرف را بزند، آدم دلش خنک نمیشود؟)» (صص۲۳و۲۴).