خانه » پیشنهاد سردبیر » یک باخت فرهنگی

یک باخت فرهنگی

سه شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱ شماره ۱۵۵۹

عادله یوسفی ارد: کتاب وسیله ای برای خواندن و یادگرفتن است؛ اما مطمئنم خیلی از شما با من هم عقیده اید که کتاب این روزها دارد تبدیل به یک کالای تزئینی با تعریفی جدید می شود و هر روز از اصل و هویت خود دورتر. اگر چرخی کوتاه در فضای مجازی بزنید، می بینید که دغدغه بعضی از مردم سِت کردن رنگ جلد کتاب های کتابخانه شان با دکوراسیون منزلشان است، نه خواندنش، بعضی دیگر هم در حال معرفی کتاب های زردی چون «چطور در ده روز شاخ غول را بشکنیم؟» یا «چطور معشوقه دلخواه همسرمان باشیم؟ » هستند.
اما شاهکارتر از همه ظهور نویسنده اینفلوئنسرها در این حوزه است که از قضا حجم زیادی از بازار کتاب را به قبضه خود درآورده اند و کتاب هایی با محتواهایی سطحی در زمینه های مختلف نوشته و به خورد مخاطب های چند صدهزارتایی خود می دهند. بسیاری معتقدند وجود چنین نویسندگان و مخاطب هایشان برای ناشرین و چرخه اقتصادی کتاب خوب است زیرا باعث می شود در تنور داغ فروش این کتاب ها و درآمدزایی ناشی از آن برای ناشرها، کتاب های جدی دیگر نیز فرصت چاپ داشته باشند.
در مقابل برخی نیز معتقدند چاپ این کتاب ها باعث بی ارزش شدن بازار کتاب می شود، پر بیراه نمی گویند. مخاطبان در هرحال به بی ارزش بودن محتوای این کتاب ها پی خواهند برد و کتاب هایی از این دست به واسطه تبلیغ و شوآف های نویسندگانش حتی اگر به چاپ هشتادم نیز برسد و برای خرید آن صف های طویل شکل بگیرد، خیلی زود از چرخه جدی ادبیات و کتاب خارج می شود.
مساله دیگری که این روزها در بازار کتاب بسیار مورد بحث است کتاب سازی است. کتاب سازی به حوزه سرقت ادبی بسیار نزدیک است. این آفت بیشتر در حوزه کتاب های آموزشی و دانشگاهی دیده می شود، البته که حوزه اندیشگانی، ادب و ترجمه نیز از آن مبرا نیست. کتاب سازان، نه نویسندگان با کنار هم چیدن آثار و دیدگاه دیگران اقدام به انتشار کتاب می کنند. نمونه های فراوانی از این کتاب سازی ها را در حوزه روانشناسی های انگیزشی، مدیریتی و کتاب های کمک درسی می توان دید یا در ترجمه هایی که از روی ترجمه های دیگر رونویسی شده است. کتاب سازی استفاده از تلاش دیگران بدون ذکر نام آن ها و دست و پا کردن نام برای خود است. کتاب سازی را مرگ تدریجی اثر و مولف واقعی می دانند زیرا در کتاب سازی و تبِ رفتن نام بر روی یک کتاب دیگر خبری از خلق اثر و عرقریزان روح نیست. عده ای هم چاپ افستی و زیرزمینی بعضی از آثار ممنوعه را در این زمره قرار می دهند و معتقدند در این مورد نیز حق ناشر و نویسنده درنظر گرفته نمی شود.
صحبت از حوزه کتاب سازی و چاپ کتاب هـــای بی محتوا بسیار است و در این فرصت نمی گنجد؛ اما با این مقدمه و به این بهانه نگاهی داریم به مهم ترین رویداد سالانه حوزه کتاب در کشورمان یعنی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران که به تازگی سی و سومین ِ آن برگزار شد. نمایشگاهی که به گفته اهالی و علاقمندان کتاب سال به سال ضعیف تر و بی کیفیت تر می شود.
هنوز یادم هست سال ها پیش وقتی آنقدرها فضای مجازی پا نگرفته بود و برای زندگی مردم استاندارد و معیار تعریف نمی کرد. از صف نوجوانان و جوانان برای امضا و خرید کتاب از یک وبلاگ نویس که داستانی عاشقانه نوشته بود در نمایشگاه شوکه شده بودم. آن وقت ها هنوز نشرهای معتبر غلغله بود و هنوز در دست نوجوان ها و جوان ها لیست کتاب ها و نویسندگان خوب و شوق برای پیدا کردنش وجود داشت. آن روز توجیهم این بود که سانتی مانتالیسم شاخصه نوجوانی است و این ها چند تایی نوجوان پر شَر و شورند که برای نویسنده ای که در فضای مجازی می شناسنش صف گرفته اند، سلبریتی مجازی شان بود. آن وقت ها از این سلبریتی ها و اینفلوئنسرها خیلی نداشتیم؛ اما بعدها شنیدم همین کتاب، یعنی کتاب نویسنده ای که معلوم نشده بود یک شبه از کجا پیدایش شد به چاپ هشتادم رسیده در حالیکه کتاب نویسندگان مطرح و جریان ساز ادبیات ما، با دو هزار یا هزار تیراژ گاه به چاپ دوم و سوم هم نمی رسیدند. به هرحال آن ها که ادبیات و کتاب خوب می شناسند، در دام این هیاهوها و چاپ های متعدد نمی افتدند؛ ولی غالب جامعه چه؟
اما ماجرا به همین یک کتاب خلاصه نشد.
می دانیم که شبکه های اجتماعی هر روز در حال گسترش هستند و اینستاگرام و یوتیوب فضایی شده تا بلاگرها در زمینه های مختلف برای خود دنبال کننده جور کنند و همان دنبال کننده ها برایشان درآمدزایی کنند. چند سالی است که اینفلوئنسرها و سلبریتی های مجازی از حوزه تولید محتوا در فضای مجازی به تولید محتوا آن هم فرهنگی در حوزه کتاب روی آورده اند و عجیب هم درآمدزایی می کنند؛ آن ها لشگر فالوئرهای خود را به خرید کتابشان ترغیب و تشویق می کنند و به چاپ های بیشتر و بیشتر می رسند.
بعد از روزبه معین، امیرعلی ق نیز یکی از همین اینفلوئنسرها بود که متن های کوتاه و دل نوشته هایش را با عکس هایی که می گرفت در صفحه خود منتشر می کرد و بعدها همان ها را کتاب کرد. یکی از متن هایش این بود: «اصلا به نظرم عشق همین است. یکجا یک نفر پیدا می شود که حاضر نیست دلت را بشکند و تو اینگونه با او، همه غم دنیا را فراموش می کنی.» قطعا نویسندگی کپشن در اینستاگرام و لایک خوردن با کتاب نوشتن فرق دارد. اما سلبریتی های مجازی دلشان می خواهد در سینما، تئاتر و نویسندگی دستی بر آتش داشته باشند حتی اگر دانشش را نداشته باشند و این مشروعیت را دنبال کنندگانی به آن ها می دهد که اتفاقا همین اینفلوئنسرها الگوی زندگیشان هستند. البته از این نکته نباید غافل بود که صرف تولید محتوا در فضای مجازی از هیچ اینفلوئنسر یا بلاگری سرمایه فرهنگی و هنری برای جامعه نمی سازد حتی اگر نام نویسنده و شاعر بر خود بگذارد.
نمایشگاه کتاب امسال نیز با پدیده جدیدی به نام شیما کاتوزیان رو به رو بود. اینفلوئنسری که در ایران زندگی نمی کند و عمده شهرتش به دلیل ویدئوهای آموزش میکاپ و تعریف خاطره هایی از قرارها، مهمانی ها و موقعیت های مختلفش در حال آرایش است. اینکه او چه تحصیلاتی دارد و حوزه تخصصی و اندیشگانی اش چیست سوال مهمی است زیرا می بینم که او علاوه بر آموزش انواع آرایش ها، آمـــــوزش شیوه زندگی هم دارد از مدیریت روابط عاطفی تا جنسی، تِزهایی در خصوص انگیزه، موفقیت و… بـــه دنبال کنندگانش می دهد، آن هم بدون هیچ پشتوانه علمی و تخصصی فقط صِرف اینکه مهاجرت کرده و خود را آدم موفقی می داند. کاتوزیان ملقب به هیروشیما حالا هر چه را در صفحه خود گفته را نوشته و در کتابی به نام «منِ احمق» منتشر کرده تا دنبال کنندگانش با دهان باز در نمایشگاه کتاب و دیجی کالا به دنبال خرید این اثر باشد. با نگاهی به صفحه اینستاگرام یا حساب یوتیوب این خانم می توانیم نخوانده بفهمیم با چه اثری رو به رو خواهیم بود. بحث من تنها این فرد خاص نیست. هیروشیما مشتی است نمونه خروار. اینکه آثاری از این دست و نویسندگانی که در خارج از ایران زندگی می کنند چطور به این راحتی مجوز گرفته و کتاب چاپ می کنند جای سئوال بسیار دارد، در حالیکه نویسندگان حرفه ای در کشورمان گاه از چاپ اثر به دلیل هزینه های بالا و ممیزی های متعدد، منصــرف می شوند.
نکته مشهود دیگر درباره نمایشگاه کتاب امسال پر بودن آن از ناشرانی با اسم های عجیب و غریب بود که با پرداخت مبلغ حضور در نمایشگاه و داشتن تعداد عناوین مورد نظر کتاب، مجوز حضور در نمایشگاه را دریافت کرده بودند. جا به جا در راهروهای نمایشگاه پر بود از نشرهای عجیب و غریب با کتاب هایی عجیب و غریب تر. کتاب هایی که نام اثر نمی توان بر آن ها گذاشت و باید گفت در واقع کتاب سازی شده اند. ترجمه هایی دست چندم از آثار معتبر یا پرفروش جهان، خلاصه نویسی از ترجمه های معروف، کتاب هایی با عنوان های تکراری به خصوص در حوزه روانشناسی موفقیت و مدیریت یا چاپ های مجدد از گزیده اشعار یا داستان های یک شاعر یا نویسنده معروف.
در واقع نمایشگاه پر شده بود از ناشران کپی کار یا همان کتاب ساز که با تخفیف های غیرمعقول در آشفته بازار گرانی کتاب، مشتری ها را برای خرید کتاب های بی کیفیت خود وسوسه می کردند. جای خالی چندین نشر معتبر در نمایشگاه امسال مشهود بود و آن چند نشر معتبر حاضر نیز فروغی چون سال های نه چندان دورشان نداشتند و تعداد مراجعه کنندگان به آن ها نسبت به مراجعه کنندگان به نشرهایی که اغلب تقلبی هستند کمتر بود، شاید چون مخاطب جدی نیز از نمایشگاه دلسرد و ناامید شده است و خیلی سراغ این رویداد را نمی گیرد.
اینکه چه بر سر کتاب و کتابخوانی ما خواهد آمد سئوالی است که مسئولین این امر باید پاسخ دهند. متاسفانه در جامعه ما بغیر از معضل پایین بودن سرانه کتابخوانی که امر غریب و جدیدی نیست، تعداد افرادی که به خرید و خواندن کتاب علاقه دارند با خوراک و محتوای مناسبی رو به رو نیستند؛ زیرا بسیاری از آثار معتبر و خوب از چرخه چاپ و نشر خارج و آثار سطحی و بدون محتوا جای آن را گرفتــــه است. امیدواریم در سال های آینده کیفیت آثار و ناشران حاضر در نمایشگاه بالاتر برود زیرا این نمایشگاه فرصت و ویترینی است برای ترویج خواندن کتاِب درست نه خواندن چند صفحه کاغذ که به هم چسبیده است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.