چهارشنبه ۱۵ دی ۹۵ شماره ۴۹۸
داود حشمتی
روزنامه نگار
پیش از آنکه به معنا و علت نام «سامان» برای این روستا بپردازیم لازم است بدانیم این نام به کدام دوران باز میگردد. برخلاف سایر اسامی روستاهای همجوار سامان یک نام فارسی است. درحالی که نام عموم روستاهای منطقه بیشتر از زبان ترکی گرفته شده است. اگر بخواهیم بهطور مشخص، تاریخی برای پیدایش و سیر تطور سامان در روزگاران پیشین در قالب شهرک، قصبه یا دهی بزرگ و متمرکز منظور کنیم، (با توجه به اینکه هنوز در این زمینه اسناد کافی در دست نیست) با مشکل مواجه خواهیم شد. متأسفانه در حوزهی باستانشناسی هنوز از طرف سازمان ذیربط، اکتشافات رسمی که حاصل آن نمودار قدمت این روستا باشد، صورت نگرفته است. اقدامی که به نظر میرسد حداقل بعد از انتشار این سلسله مقالات برای مسئولان سازمان میراث فرهنگی جلب توجه کرده و نسبت به انجام تحقیقاتی منظم از طریق مراکز علمی و دانشگاهی وابسته به این سازمان اقدام کنند.
با اینحال متکی بر چند گزارش تاریخی در بارهی این روستا، در منابع قدیم، و نیز وجود مظاهر و عناصر دینی دوران باستان در امکنهی آن است. همانطور که میدانیم یکی از مؤلفههای لازم و مهم در شناخت پیشینهی تاریخی یک منطقه آثار فرهنگ باستانی به جای مانده از آن منطقه است. این عناصر در روستای سامان مآثر و عناصر فرهنگی متأثر از فرهنگ ایران باستان فراوان به چشم میخورد. هدف اصلی نویسنده کتاب دیار سامان نیز در مرتبه اول معرفی اینگونه عوامل در جایگاهها و اماکن سامان و بعضاً مشابه آن در سایر اماکن منطقه است.
با این وجود بنا به تحقیقات انجام شده توسط آقای غفاری با ردیابی آثار و نشانههایی از اسکان مردمان پیشین به صورت پراکنده در دشت و نواحی کوهستانی این روستا، شاید بتوان قدمت آن را حداقل تا هزارهی اول و دوم پیش از میلاد به بخشی از تاریخ غرب ایران پیوند داد.
یکی از این شواهد، مربوط به سابقه تاریخی سامان، گزارش مکتوبی است که در یکی از منابع جغرافیایی قدیم وجود دارد. این منبع سابقهی سامان را با همین نام، حداقل به دورههای پیش از اسلام مرتبط میسازد، و آن توصیف و شرحی از موقعیت «دشت بزرگ همدان» در عصر ساسانی است، که توسط جغرافیدان معروف ابنفقیه همدانی صورت پذیرفته است. خوشبختانه این توصیف، را استاد پرویز اذکائی در کتاب همداننامه به اختصار و مفید اینگونه نقل کردهاند: «الحق، هیچ توصیف دقیق جغرافیایی از «دشت همدان» بهتر از آنِ ابنفقیه همدانی تاکنون ندیدهام؛ اینک من فقط به شرح جزئیات در این خصوص میپردازم، تا شاید تصویری دقیقتر، خصوصاً متضمن ذکر «دریاچه» و «قوروق» (=اُطراقگاه/ شکارگاه) و لوازم و مصادیق «نسای» همدان ارائه شود. بهطور کلی، از طرف شمالغربی تا جنوبشرقی همدان در دامنهی الوندکوه، پهنهای گسترده با نامجاهای «قروهی» کردستان تا «وینسار» همدان و از «مرج» (= مرغزار) با «چمن» اندائی یا «دایمرگ» معروف (که وقایع تاریخی مهم در آن رخ داده) و «قوروق» بهار (= شکارگاه دشت «بهار» همدان) تا «کوریجان» (= جایگاه گورخران) که شمالاً تا دشت «رزن» و «فامنین» امتداد دارد و نهایت آن کوههای «خرقان» است؛ و از این سوی به دشت «شرّاء» (= چراگاه) ـ یعنـی ـ همان «شپردا» باستانی (مذکور در کتیبههای آشوری) میپیوندد، که تا کوههای «سامان» و شهر «ساوه» و شرقاً دشت «فراهان» تا کوههای «خمین» و حدود شهرستان «اراک» ممتد است. این پهنهی بسیار وسیع را «دشت همدان» گفتهاند که ابنفقیه هم حدودش را ـ فوقاً ـ تعیین کرده است. یک چنیندشتی از دیرباز به سبب وحوش و جانوران شکاریاش (گورخر و آهو و جز اینها) اشتهار موفور یافته، «پردیس»های پرآوازهی مادی ـ پارسی هم در کوهپایههای آن پدید آمده، نخجیرگاههای چندی در جایجای آن با نامهای گوناگون یا نشانهای ویژه یاد گردیده است». چنانکه ملاحظه شد، در این توصیف، جایگاه جغرافیای طبیعی سامان، به روشنی بیان و نمایان شده است.
نکته جالبی که در این باره میتوان به آن اشاره کرد ماجرای معروف بهرام گور است که شاید بسیاری ندانند او در همین دشت به داخل گوری افتاد و ناپدید شد. این همان دشت و سرزمین مادهاست که در آن گور فراوان بود و بهرام در آن به شکار می پرداخت. در اخبار تاریخی، از جمله در تاریخ طبری آمده است که بهرام گور در پایان پادشاهیاش برای شکار به سرزمین ماد رفت و هنگامی که در پی یک گور میتاخت، ناگاه در چاهی فرو افتاد که هرچه کردند و مادرش هم به مال کوشید، پیکر او به دست نیامد. از آن گلولای برآورده، چندین تپه برآمد، آن تالاب گور او شد، اسم آن محل را (دایمرج / دایمرگ)، گفتهاند.