خانه » جدیدترین » پیرُمغان از زرتشت تا حافظ

پیرُمغان از زرتشت تا حافظ

یکشنبه ۲۲ اردی بهشت ۱۳۹۸ شماره ۱۰۸۱

پیرُمغان از زرتشت تا حافظ

آرش زرنیخی. کارگردان تئاتر و مدرس دانشگاه

در سرزمین های کهن که فرهنگ اساطیریشان تا مغز استخوان نسلهای پی در پی نفوذ کرده است روندی از استحاله معتقدات مردمان در طول تاریخ قابل ردگیری است. حافظ این غزل افشان گرامی، مردی بود مسلمان و به قول خودش: عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ… قرآن زبر بخوانی در چهارده روایت. اما چگونه می شود که تعابیری از دین نیاکان یعنی زرتشتی در شعر چون حافظ مردی که خود جانمایه اسلام را در وجوه اکمل و اعلم آن دریافته هویدا می شود؟ پیر در فرهنگ عرفانی ما به معنای راهنما یا مرشد راه است. اما مُغان که بودند و تاریخ این سلسله روحانی-شمنی در ایران باستان تا کجای دوردستها قابل ردگیری است؟ مُغان آنگونه که «هرودوت» در تاریخ خود از مادها آورده یکی از۶ تیره مادی محسوب می شدند . این تیره پیوسته در تاریخ ایران دست به موج سواری های دینی زده و خود را مجری و گاه قانون گذار دین معرفی کرده است. آنها در رده های بالای سازمانی مادی به کهانت شَمنی-جادو ، سیاست و پیشگویی مشغول بوده اند. این نکته که زرتشت نیز در ابتدا جزء مُغان بوده تقریباً میان اکثریت قریب به اتفاق پژوهشگران فرضی قدرتمند قلمـــداد می شود. او درجایی از گاتها خود را «زوتَر» می خواند. این نام یکی از مهمترین گروه های روحانیت آریایی است که در این مجال اندک امکان توضیح بیشتر درباره آن نیست. تنها می توان به این نکته بسنده کرد که زرتشت پیش از پیامبری در زمره گروهی از روحانیون آریایی بوده است. شاید بتوان اینگونه استنباط کرد که مُغان یک عنوان کلی روحانیت در ایران باستان بوده است. اگرچه «هرودوت» زمان مُغان را به مادها می رساند اما همانطور که گفته شد آنها با شمنیسم پیوند عمیقی داشتند و خویشکاری این گروه به زمانی بسیار دورتر از مادها باز می گردد. «چارلز ویلیام هکتورن» در تبارشناسی واژه مُغ اشاره می کند که واژه مُغ از مجوس (magus) گرفته شده و مجوس ریشه در کلمه «ماجا» در سانسکریت دارد. ماجا همان آیینه یا جامی است که در اسطوره های هندی برهمن خود را در آن می بیند. پس شاید دیگر نتوان به راحتی از کنار این بیت حافظ گذشت : گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم؟… گفت آن لحظه که این گنبد مینا می کرد. همچنین در بیتی دیگر بر جانمایه های روزگار کهن ایران تاکید می ورزد و می فرماید : سالها دل طلب جام جم از ما می کرد… آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد. پس ریشه های مُغان به زمانی بسیار دورتر از زرتشت بازمی گردد. اما زرتشت یک پایگاه تاریخی (به معنای تقریبی آن) برای ما محسوب می شود.
او چکیده ای از باورهای پیش از خود را که در ناخودآگاه جمعی ایرانیان بود همانند بسیاری از ایزدان اسطوره ای همچون مهر و آناهیتا را گرفت و بر اساس جهان بینی توحیدی-کشاورزی خود تدوین کرد. برخی از موبدان زرتشتی مانند موبد رستم شهرزادی معتقدند مقصود حافظ از پیر مُغان ، زرتشت است. به گمان من شاید یکی از دلایل چنین برداشتی آموزه های زرتشت برای یک زندگی بهتر ، اخلاق مدار و بـــه دور از خشونت های پیش از خود است. زرتشت با رندی هرچه تمام تر اسطوره های پیش از خود که یکدفعه امکان حذفشان از ایدئولوژی جمعی ایرانیان نبود را به حاشیه می راند و اهورامزدا را ستون نگرش توحیدی موجود در اوستا قرار می دهد. به طور مثال در اواسط اوستا نگاه غضبناک نخست خود در ابتدای این کتاب نسبت به مهر را با ستایش مهردر کناراهورا مزدا پیوند می زند. شاید به این دلایل است که حافظ می فرماید: بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند… پیر ما هرچه کند عین عنایت باشد. در تاریخ ایران پیش از زرتشت کسی را نمی یابیم که با کنار زدن باورهای اسطوره ای رایج که بخشی از آنها میراث مشترک هند و ایرانیان است اقدام به روشنگری برای تسری یک نگرش توحیدی کرده باشد.
زرتشت در آموزه های خود امور بسیاری را در جامعه ایرانی اصلاح کرد. از آن جمله است مخالفت جدی با آیین های قربانی خشن رایج در معتقدات ایرانیان. مثلاً در هوم یشت اوستا با ستایش از شیر و چربی و آب روان و گیاه ، ایدئولوژی خود مبتنی بر یک جامعه کشاورزی اخلاقمند را جایگزین برخی باورهای خشن پیش از خود همچون آیین مهر می کند.
شاید بنا به چنین دلایلی اســـت که گروهی از صاحب نظران پیرمغُان را معرف اشو زرتشت می دانند. آتش نه برای پرستش، بلکه بعنوان نشانه ای از نور و پاکی که مبین ذات اهورامزدا است مورد تقدیس قـرار می گیرد. پس شاید با چنین پشتوانه تـاریخی است که حافظ می فرماید: از آن به دیر مغانم عزیز می دارند… که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست.

این را نیز باید اضافه کنم که همانطور که پیش تر درباره روحانیون پیشازرتشتی گفته شد و از زوترها سخن به میان آمد که زرتشت نیز یکی از آنها بوده گروهی روحانی دیگر نیز بوده اند که “آتهَروَن” نامیده می شدند ، پژوهشگران اَتهَروَن را با آتش هم ریشه می دانند و کارشان رسیدگی به آتش آیینی بوده است. به گمان من این آتش آیینی ریشه در کوچ بزرگ آریایی ها از منطقه سرد سیر ایرانویچ دارد. طبیعی است که اگر ایرانویچ را حوالی سیبری بدانیم آتش در یک منطقه سردسیر با حیات آدمی ارتباط مستقیم و پیوسته ای داشته و احتمالاً بر اساس این احساس نیاز حیاتی به مرور زمان جنبه مقدس نیز یافته است تا اینکه نهایتاً به نشانه ای در دین زرتشت مبدل می شود. شاید حافظ نیز بار رندی تمام در عین اعتقاد راسخش به دین کامل اسلام ، متعرب شدن را برنمی تابد و موضوع دینمردان گرامی اسلام (درودشان باد) با فرهنگ عرب را در اشعار خود مجزا می کند. به طور مثال می فرماید : باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است . . . شمشماد خانه پرور ما از که کمتر است . . . از آستان پیر مغان سر چرا کشیم . . . که دولت در این سرا و گشایش در این در است. یا در جای دیگری به طور مشخص می فرماید : به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی… کنون که لاله بر افروخت آتش نمرود. حافظ همواره احترام ویژه ای برای پیرمغان بعنوان یک میراث فرهنگی دینی قائل است چنانکه در این باره می فرماید: حافظ جناب پیر مغان جای دولت است… من ترک خاکبوسی این در نمی کنم. شاید دیوان حافظ این گرامی مرد مسلمان، علاوه بر مشحون بودن از مفاهیم اسلامی موزه ای نیز از باورهای پیشین ایران باستان برای مخاطبان و نسل های بعد پدید آورده است. شاید برای اهل اندیشه متضمن این خبر است که دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش و این تسلسل حلقه پیرمغانیست که از ازل در گوش سالک الی الله است ، بر همان طریقِ عشق بازی با دوست که جانمایه اغلب تفکرات عرفانی را شامل می شود و در طول زمان تنها ظرف آن تغییر پیدا کرده و مظروف آن یکی است .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.