خانه » پیشنهاد سردبیر » پیامدهای سیاسی تک بعدی شدن انسان در جوامع امروزی/وعده های الکی

پیامدهای سیاسی تک بعدی شدن انسان در جوامع امروزی/وعده های الکی

شنبه ۱۲ دی ۱۳۹۴     شماره ۳۲۲

گروه سیاسی- وقایع استان:
روشنگری همانا بیرون آمدن انسان از حالت کودکی‌ای است که گناهش به گردن خود اوست. کودکی یعنی ناتوانی در به کار گرفتن فهم خود بدون راهنمایی دیگران و اگر علت این کودکی نه فقدان فهم، که نبود عزم و شجاعت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگران باشد، گناه آن به گردن خود انسان است. شعار روشنگری این است: جسارت آن را داشته باش که فهم خود را به کار گیری!
این که بخش به این بزرگی از انسانها، با آن که دیریست طبیعت آنان را به بلوغ طبیعی رسانده، باز به دلخواه تا دم مرگ کودک می‌مانند و دیگران چنین به سادگی خود را سرپرست ایشان می‌کنند، علتی جز کاهلی و بزدلی ندارد. راستی که کودک بودن چه آسان است! اگر کتابی داشته باشم که جای فهمم را بگیرد و مرشدی که کار وجدانم را انجام دهد و پزشکی که خوراک مناسبی برایم معین کند و …، دیگر لازم نیست خود را به زحمت بیندازم.
” روشنگری چیست ؟ امانوئل کانت”
هربرت مارکوزه اندیشمند بزرگ در باره پیامدهای تفکر تک بعدی شدن انسان در جوامع غربی می نویسد: یکی از راهکارهای جهان سرمایه داری برای عقیم کردن اندیشه‌ انسان، تبلیغ شعار‹‹ تخصص گرایی›› است. آن‌ها می‌گویند: درزمان ما نمی‌توان و نباید ، به جز تخصص خود ، به زمینه های دیگر پرداخت. هرکاری را باید به عهده متخصص آن گذاشت: شاعر به شعرش بپردازد، مهندس مواظب پیچ های کارخانه یا گچ وآجر ساختمان باشد، معلم تنها به روش معلمی خودش بپردازد، نقاش سرش را از روی بوم خود برندارد، سیاست مداران هم به امور سیاسی برسند. جهان سرمایه داری منتظر دو نتیجه است: اول این که مطمئن باشد، کارگر و کارمند و مهندسی که نیروی بدنی یاذهنی خود را دراختیار او گذاشته است، به جز محصولی که مورد نظر کارفرماست، به چیزدیگری نمی اندیشد و در نتیجه به سود روز‌افزون صاحب کار لطمه ای وارد نمی آید. دوم می خواهد به این ترتیب، همه سرها را پایین ببیند. به مردم چه مربوط است که سودهای کلان محصول زحمت آن‌ها به جیب چه کسی می‌رود؟ به مردم چه مربوط است که چه کسانی و با چه شیوه‌ای بر او حکومت می‌کنند؟‌ کار راه اندازی باید به عهده سرمایه دار (یعنی متخصص آن) باشد و کار چرخاندن مملکت به عهده سیاستمداران باز هم متخصص. البته، این دو گروه، یعنی صاحبان سرمایه و قدرتمندان سیاسی جامعه، باید مراقب هم باشند و در کارها یاری رسانند. اولی ها زندگی دومی ها را رونق ببخشند و دومی ها مواظب اولی ها باشند که خدای نکرده سرمایه شان به خاطر برخی آدم های قانون‌نشناس که گاهی به خود جرأت می دهند و چون و چراهایی در برابر دیگران می گذارند، به خطر نیفتد و ‹‹نظام›› سرمایه داری احساس خطر نکند.
شیوه تک بعدی بار آوردن دانش آموزان امروز در اکثر کشورها در سیتسم آموزشی راه یافته است چرا که از آغاز دوره دبیرستان تقسیم بندی شروع می شود و بیش از ده رشته مختلف در دوره متوسطه تدریس می شود. دانش آموز رشته ریاضی اصلا فلسفه و منطق نمی خواند. دانشجوی رشته علوم انسانی زیست شناسی و زمین شناسی نمی خواند. دانش آموزان رشته های فنی و ریاضی از ادبیات و علوم اجتماعی و انسانی بی بهره می شوند و هرکسی فقط در تونل مخصوص خودش مشغول حرکت است.
شیوه آموزشی مرحله بندی شده در مدارس امروزی و تخصصی شدن علوم، دو پیامد ناخوشایند را به همراه داشته است؛ نخست، طبقه بندی مردم به افراد «باهوش» و افراد «کودن» و دوم، ظهور افراد متخصص که به خاطر نداشتن مهارت و تفکر جامع نگر، از حل مشکلات اساسی جامعه ناتوان هستند. شیوه آموزشی مدرن علاوه بر موارد فوق، انسان ها را طوری بار می آورد که همیشه گوش به فرمان یک متخصص باشند و حرفهای او را وحی منزل بدانند البته این امر در زمینه های مثل پزشکی، مهندسی و رشته های که به کلیت اجتماع و ساختار سیاسی- اجتماعی مربوط نمی شود مشکلی ندارد ولی بحث اینجاست چند درصد از مردم ما سواد تخصصی سیاسی یا اقتصادی دارند و آیا اگر ما به ناچار با همان میزان سوادی که داریم کنش سیاسی نداشته باشیم و به نقد مشکلات سیاسی دست نزنیم وضعیت جامعه تغییر خواهد کرد؟
زمانی که ما میدانیم که هزینه‌های زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند. و در نتیجه بی‌توجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی می‌سازد، قتــل و غــارت زیادمی شود. آیا باید باز هم فقط گوش به فرمان متخصصان سیاسی باشم و در سیاست دخالتی نکنم؟ آیا باید به نقد سیاست دست نزنم ؟
امرزوه شیوه آموزی جوری است که بهترین و باهوش ترین دانش آموزان، برای گذراندن آموزش بیشتر در مراکز تحصیلی تخصصی جدید انتخاب می شوند. در همان حال که این دانشجویان و افراد متخصص، بیشتر و بیشتر در تخصص خود مهارت می یابند، کمتر و کمتر می توانند ارتباطات مؤثری با دانشجویان و متخصصان دیگر حوزه ها برقرار نمایند. وقتی وضع باهوش ترین افراد که باتوجه به بی کاربرد بودن علوم انسانی در کشور ما وضع شان این گونه است حال از مردم عادی چه توقعی باید داشت.
آیا سیاست مدارنی که میگوید هرکس فقط باید در حد تخصص خودش حرکت کند خودشان این فرمول را رعایت میکنند؟ سیاست مداران به عنوان کسانی که درباره علم، مهندسی، حقایق و هزینه ها اطلاعات راه سازی و بانکداری اندکی دارند، اما در عوض پرگو هستند. این ها کسانی هستند که به مردم می گویند، اگر به من رأی دهید، کاری خواهم کرد که برای شما بزرگراه احداث کنند! هیچ کدام از این گروه افراد، سطحی ترین ارزیابی ها را هم از هزینه های احتمالی و پنهان چنین تصمیماتی نداشته و ندارند و این موارد، حتی از ذهن ها هم نگذشته است. عموم مردم هم که بی اطلاع هستند. اما آیا شما می دانید بزرگراه ها با همه هزینه های سنگینی که دارند، در مقابل طرح هایی کـــه ریخته می شوند، مثل قطره ای در مقابل دریا می مانند؟ به هزینه های مخفی که ما در حوزه نظامی صرف می کنیم تا دسترسی به ذخایر نفتی در خاورمیانه محفوظ بماند، توجه کنید! آیا هزینه های مخفی مراقبت های بهداشتی به خاطر تنفس در هوای ناپاک را ملاحظه می کنید؟ یا به از دست رفتن حتی مشاهده یک آسمان آبی زیبا توجه دارید؟ برخی از مردم حتی در همین اراک نمی دانند که آسمان واقعاً آبی است. آیا این سیاست مداران این را نمیدانند که کار آنها قانون گذاری و نظارت بر حسن اجرای قانون است نه ساختن جاده و بزرگ راه؟؟ همه ما عملاً به یک آموزش از نوع جامع تر نیاز داریم تا بهتر بتوانیم راه حل های ممکن را ارزیابی نماییم.
آنچه که مسلم هست این شیوه تجزیه گرایانه مخصوصا در فیزیک و شیمی و زیست شناسی کمک شایان توجهی به بشر نموده است. اما در حوزه علوم انسانی مشکلات زیادی به بار آورده است. این شیوه تقسیم بندی همه سطوح و قلمروهای آموزشی را در بر گرفته است. جزیره ای شدن تخصص ها بــاعث می گردد تا متخصصان و کارشناسان حوزه های مختلف علمی فهم مشترکی از همدیگر و مسائل نداشته باشند. بنابراین بسیاری از مسائل به صورت لاینحل می ماند و تبعات آن همچنان روبه گسترش است. واقعیت این است که پدیده ها و مسائل ریشه در یک تخصص خاص ندارند. جداسازی رشته ها و تخصص های مختلف علمی به شکلی که امروز در دانشگاه ها معمول است توسط ما آدمیان انجام شده است. طبیعت اینگونه مجزا تعریف و خلق نشده است. به طبع ریشه بسیاری از مسائل و حوادث به طور مطلق مربوط به یک حوزه علمی خاص نیستند. امروز نظامهای سیاسی، اقتصادی و تکنولوژی، اجتماعی و اخلاقی مرز مشخصی ندارند. به عبارت دیگر مسائل امروزین جوامع ریشه در همه نظام های ذکر شده دارند. میدانیم فقر صرفا ریشه اقتصادی ندارد. همچنان که فحشا صرفا ریشه اخلاقی ندارد. جنگ و بد اخلاقی های قومی و بین المللی نیز ریشه در نظام های مختلف دارد. تخصص گرایی افراطی امروز باعث گردید تا دانش آموختگان رشته های مختلف درک و فهم خوبی از هم نداشته باشند و هرکدام برای این مشکلات پاسخ خودخواهانه داشته باشند. این پدیده نه تنها در سطح متخصص و سطوح پائین تر از متخصص بلکه در سطح پژوهشگران و علما و دانشمندان نیز صادق است. از طرفی وقتی دانش سیاسی درباره وضعیت کشور و منطقه ای که در آن زندگی میکنیم نداشته باشیم نمی توانیم با تمام قسمت های سیستم ارتباط برقرار کنیم چون سیاست مثل خون در تمام رگ های جامعه جریان دارد و شما نمی توانید در هیچ کشوری جایی را پیدا کنید که به سیاست کلی آن کشور بی ارتباط باشد.
وقتی مردم از سیاست دست بکشند و منتظر باشند که متخصصان خودبه خود مشکلاتشان را حل کنند در آن صورت، باعث پر رنگ شدن نقش رسانه‌های جمعی و غرق شدن سنت‌های فرهنگی طبقات پایین بر پایه تبلیغات و حرف های رسانه خواهند شد. بنابراین مردم به نوبه خود تا حدى در خرافات سیاسى و بى اعتقادى سیاسى غرق مى شوند و یا کاملاً به زندگى سیاسى پشت مى کنند و به توده اى از افراد خصوصى تبدیل مى شود. و این ناآگاهی به حقوق شهروندی باعث حکومت افرادی در جامعه می شود که نمایندگان واقعی مردم نیستند. و باعث بی اعتنایی نسبت به حیات سیاسی و احتزار از آن عمدتاً در بین توده های مردم می شود. در چنین شرایطی شاهد رشد دول و احزاب و وعده های توخالی آن ها و سپس عمل نکردن خواهیم بود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.