خانه » پیشنهاد سردبیر » پنجه های غم آویز

پنجه های غم آویز

چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۹  شماه ۱۳۰۹

پنجه های غم آویز

یادی از استاد کریم خوش الحان نوازنده زبر دست کمانچه و ویلن که به تازگی چشم از جهان فروبست

آرش زرنیخی

کریم خوش الحان رفت، نوازنده زبر دست کمانچه و ویلن از چشم از جهان فرو بست و آنگونه که شایسته هنرش بود در این روزگار قدر نیافت، اگرچه اهل موسیقی قدر او و هنرش را به خوبی می دانستند اما یک هنرمند برای زیستن در خور شانش احتیاج به بهره مند شدن از ساختارهای حمایتی اجتماعی دارد که شوربختانه چندان در جامعه ما وجود ندارد. وجود انبوهی از مدیران غیر هنرمند در بدنه ساختارهای اداری هنر به خوبی گواه این مدعاست. مدیرانی که متخصص نبودنشان به تنهایی کافی است تا اصلاً متوجه نباشند امثال استاد کریم خوش الحان که هستند و برای پاسداشت و به تولید علاقمند کردنشان باید چکارهایی کـرد. آنان نمی دانند یک جامعه با فرهنگ هرگز نوابغ خود در زمینه های مختلف علی الخصوص هنر را به حــال خود رها نمی کند چرا که روح و سلامت جامعه بــه سر پنجه های هنرمند ایشان برای رسیدن به یک حال خوب بسیار محتاج است. مصــاحبه پیش رو سال ها پیش با استاد خوش الحان انجام شده و به صورتی موجز که قابلیت چاپ در مطبوعات را داشته باشد در یکی از جراید آن روزگار به چاپ رسید. ای بسا اگر محدودیت واژگانی برای کار روزنامه نویسی نبود این مصاحبه نیز شرح و بسط بیشتری می یافت. در هر حال چاپ مجدد این مصاحبه پاسداشتی است مطبوعاتی و بسیار کوچک برای کریم خوش الحان بزرگ.

نخستین بار اواخر دهه شصت بود که ناله سازش در کنسرت گروه سپهر هوش از سرم برد. آن وقت ها برخورد کردن با پوستر یک کنسرت در اراک، شوک دلنشینی بود. او در آن گروه کمانچه می کشید، نوایش رستاخیز احساس بود. از طریق یکی از دوستان قدیمی مهندس مجیدرضا زمرد امکان پژوهشی میدانی میسر شد، از نوازنده ای که بی تردید دل و پنجه اش موزه الحان ایرانی است. ابتداء آثار تعجب در چهره اش هویدا بود و لابه لای پذیرایی گرمی که از ما می کرد می پرسد: حالا شما. حرف های من را برای کجا می خواهید؟ میزان آثار تعجب بیشتر شد زمانی که به او گفتم: استاد برای خودم می خواهم، برای آرشیو شخصی خودم تا بالاخره یک روزی و بر کاغذی ثبت کنم آنچه را که دیگران نکردند و به آسانی از کنار آن گذشتند.

زرنیخی: استاد شما سه دوره زندگی داشتید، کودکی، جوانی و ( با شوخی ) پیری، برایمان از همان ابتدا
تعریف کنید تا به امروز.
خوش الحان: من کریم خوش الحان فرزند حسین خان خوش الحان هستم.

زرنیخی: تا جایی که من می دانم شما اهل آستانه هستید؟
خوش الحان: نخیر من مادرم آستانه ای است اما خودم و پدرم اصالتاً از بختیاری های علی گودرز هستیم.

زرنیخی: پدر تا کی در قید حیات بودند؟
خوش الحان: شش هفت ساله بودم که پدرم فوت شد.

زرنیخی: پس یعنی نتوانستید محضر ایشان را در موسیقی درک کنید.
خوش الحان: نخیر متاسفانه من خیلی کم سن بودم که پدرم فوت شد.

زرنیخی: اجازه بدهید قبل از اینکه سراغ این برویم که شما موسیقی را چطور آموختید در خصوص پدرتان زنده یاد حسین خان خــوش الحان بپرسم، می خواهم اینها ثبت شود هر چه از ایشان می دانید برایمان بگویید.
خوش الحان: پدرم کمانچه و سرنا می زد. آن هم کمانچه پنج سیم در آن وقت هنرمندان معدودی در ایران کمانچه پنج سیم می زدند از جمله باقرخان رامشگر و حسین خان هنگ آفرین مثلاً در لرستان الان چند سالی بیشتر نیست که کمانچه هایشان را چهار سیم کردند.

زرنیخی: بعد از فوت پدر زندگی شما در چه مسیری قرار گرفت و چگونه وارد عالم موسیقی شدید؟
خوش الحان: پدرم وقتی فوت شدن پدر خانمم مرحوم سیف الله خان تن نازی منو با خودشون بردن علی گودرز و مدتی هم دزفول. ایشان تار نواز و سولویست رادیو بودند. من مدتها تحت تعلیم ایشان بودم و تن نازی ساز کمانچه را دست من داد. بعد هم رفتم سراغ ویلن، هفده هجده ساله بودم بعد رفتم تهران و با نوازندگان مختلف آشنا شدم. اما اتفاق مهم زمانی رخ داد که من در بیست و دو سه سالگی با مرحوم نیاکان آشنا شدم.

زرنیخی: چه مدت در محضر شاپور نیاکان بودید؟
خوش الحان: تقریبا دو سال.

زرنیخی: چطور با زنده یاد نیاکان آشنا شدید؟
خوش الحان: در تهران یه قهوه خانه ای بود در میدان خراسان و آقای نیاکان با یکی از دوستان من بنام ایرج کاوه دوستی داشت. خلاصه از این طریق ایشان را پیدا کردم. وقتی سازم را شنید خیلی خوشش آمد

زرنیخی: تقریباً حوالی چه سال هایی بود؟
خوش الحان: فکر کنم حدود سال چهل و هشت بود.

زرنیخی: با چه خوانندگانی اجرا داشتید؟
خوش الحان: خیلی ها از جمله قاسم جبلی، منوچهر سخایی، درویش مصطفی جاویدان و …

زرنیخی: اولین باری که روی صحنه رفتید را به خاطر دارید ؟
خوش الحان: بله، حدود سالهای چهل دو بود که من از تهران به اراک آمده بودم. قرار بود در مدرسه پهلوی سابق، امام علی فعلی، یک نمایشی اجرا شود که برای صحنه های غمناکش نیاز به موسیقی داشت. مدیر آن وقت دبیرستان شخصی بود بنام آقای دائی ایشان پیش خودش فکر کرده بود کــه من از آن نوازنده های باری به هر جهت هستم. ما هم خب آن وقت ها جوان بودیم و یادمه که خیلی به لباس هایم می رسیدم وقتی با آقای دائی برخورد کردم ایشان جاخورد و خیلی احترام گذاشت. گفت: بنا بوده به شما بگویند سازتان هم بیاورید تا ما چند قطعه ای از شما ضبط کنیم. من هم گفتم: من سازم را با خودم جایی نمی برم تا وقتی ندانم برنامه چیست؟ بعد آقای دائی خواهش کردند و در نهایت کسی رفت و ساز را آورد.
زمانی که سازم را شنیدند آقای دائی از من خواست تا علاوه بر موسیقی نمایش، یک ربع هم روی صحنه به طور زنده برای تماشاچیان ساز بزنم. البته بماند که یک ربع با تشویق تماشاچیان به سی و پنج دقیقه تبدیل شد.

زرنیخی: یادتان هست چی زدید؟
خوش الحان: بله شوشتری زدم برای موسیقی نمایش هم شور زدم اجرای شلوغی بود در آمد حاصل از آن هم صرف امور خیریه شد.

زرنیخی: شما سال ها کارمند فرهنگ و هنر قبل و فرهنگ و ارشاد فعلی بودید ، چطور شد که به استخدام این اداره در آمدید؟
خوش الحان: یکی از دوستان من که زمان قبل از انقلاب با اداره فرهنگ و هنر اراک قرار داد داشت و از قضا ویلن هم می زد شخصی است بنام آقای بهرام خرد بین، خب ما با هم نشست و برخاست داشتیم، یک روز به من گفت: بیا یک سری بریم خانه موسیقی، بعدش هم می رویم یک عصرانه ای با هم می خوریم. من گفتم: آخر من کاری با فرهنگ و هنر ندارم اما خب ایشان اصرار کرد و ما رفتیم.

زرنیخی: یعنی خانه موسیقی اداره فرهنگ و هنر آن زمان ساختمان جداگانه ای داشت؟
خوش الحان: بله

زرنیخی : کجای اراک بود؟
خوش الحان: خیابان شریعتی فعلی. شما به سمت راه آهن که می رفتید تقریبا دویست متر مانده به پمپ بنزین سمت چپ خیابان یک کوچه ای بود که ساختمان خانه موسیقی اداره فرهنگ و هنر آنجا بود.

زرنیخی: پس اداره کل فرهنگ و هنر آن وقت اراک کجا بود؟
خوش الحان: سه راه ارامنه کوچه شکرایی.

زرنیخی: خب از رفتنتان به خانه موسیقی اراک می گفتید.
خوش الحان: بله آن وقت کارشناس موسیقی فرهنگ و هنر شخصی بنام آقای مسکوکی بود. این آقا در اصل خواننده اپرا بود اما ویلن هم می زد. وقتی ما وارد شدیم خیلی با غرور برخورد کرد و من خیلی بدم
آمد در همین احوال بهرام خرد بین از من خواست تا ساز بزنم، من خیلی راضی نبودم و زیر بار نمی رفتم تا اینکه یکی از سازهای اداره را آوردند و من شروع کردم به کوک کردن. یادم هست ساز را شخصی بنام آقای فرامرزی برایم آورد. ساز خیلی ساز معمولی بود و من اصلا تمایلی به زدن نداشتم. یادم می آید آن روز بیات ترک زدم. تقریبا یکی دو دقیقه ای که از ساز زدنم گذشت مسکوکی بلند شد و ساز خودش را که یکی از سازهای قنبری بود به من داد و کلی عذر خواهی کرد. بعد همین آقای مسکوکی رفته بود پیش مدیر کل وقت آقای داوود آبادی و به او گفته بود: اگر بناست خانه ای موسیقی در اراک باشد و من هم باشم باید خوش الحان هم باشد. جالب اینجاست که کمتر از یک ماه مراحل استخدامم انجام شد.

زرنیخی: (علاوه بر تقدیر نامه ها قاب عکسی در یکی از اتاق های دیگر خانه ذهنم را خیلی مشغول کرده بود. عکسی که خبر از علاقه ای دو طرفه و دوستانه می داد. کریم خوش الحان و ایرج خواجه امیری) از این عکس پیداست که رابطه خوبی بین شما و آقای ایرج خواجه امیری برقرار است.
خوش الحان: بله ایشان از دوستان خوب من هستند.

زرنیخی: پس چرا با هم کار نمی کنید؟
خوش الحان: ایشان خیلی در این مورد لطف و اصرار دارند اما من ساکن اراکم و بعد مسافت این همکاری را تحت الشعاع قرار می دهد.
( بعد ویلن را برداشت و در موزه الحانش را گشود)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.