خانه » پیشنهاد سردبیر » وقتی پل ها دیگر مفهوم ارتباط ندارند/سقوط های اعتراضی/با نظریه هایی از دورکیم، سی رایت میلز و آنتونی گیدنز در رابطه با خودکشی

وقتی پل ها دیگر مفهوم ارتباط ندارند/سقوط های اعتراضی/با نظریه هایی از دورکیم، سی رایت میلز و آنتونی گیدنز در رابطه با خودکشی

پنجشنبه ۲۷ خرداد ۹۵   شماره ۳۴۶

گروه سیاسی- اسحاق شهبازی:
جامعه شناس طبیعت گرای فرانسوی می گوید: « این اجتماع است که باعث خودکشی افراد می شود.» بنابراین فرد را بی گناه و جامعه را گناهکار می انگارد . او در یکی از یادداشتهای خود می گوید:
« خودکشی مرگی است به صورت فراتر و شرم آور خودکشی سرقت جامعه از نوع انسان است.»
از روز تحویل سال جدید اپیدمی خودکشی در ایران به شدت بالا رفته است . از دختر ۱۴ ساله تا مرد ۵۰ ساله. که در طول این مدت خود را از پل عابر، کف خیابان پرت می کنند. این نهنگ های انسانی چرا خود را به ساحل خیابان می کوبند؟ وضعیت به حدی رسیده است که در تهران دیگر پل ها تنها برای عبور و رابطه نیستند، جایی برای پرت شدن هستند شاید میخواهند با زبان مرگ بگویند. مرگ مرا ببین، تفاوت چندانی با مردگانی تو ندارد. اگر نجنبیم و آسیب شناسی نکنیم به زودی همه سقوط خواهیم کرد. خودکشی یک مرض پسیکولوژی یا ناهنجاری فردی و ناشی از بن بست شخصی نیست. مستقیم یک پدیده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی است. خودکشی علل و اسباب متعدد و متفاوتی دارد، پیر و برنا، زن و مرد و فقیر وغنی بسیاری در کشورهای مختلف جهان، در شرایط خاصی، عطای «شیرینی » زندگی را به « لقایش» می بخشند و در « تلخی» مرگ راه رستگاری می جویند. اما بحث اصلی ما در اینجا بر روی خودکشی در ملا عام به ویژه سقوط از پل است. سوال مورد نظر این است چرا کسی که قصد خودکشی دارد باید به وحشتناک ترین شیوه ممکن برای خودکشی آنهم در برابر دیدگان همگان روی بیاورد؟ آیا میخواهد با یک تئاتر مرگبار و واقعی به مخاطبانش بگوید تاوان زیستنش را با نابودی خویش ولی انتقال یک پیام پس بدهد. آیا می خواهند با مرگ خود حامل پیامی برای خانواده و جامعه خود باشند؟ و اگر این طور است، این پیام چیست و مخاطب آن چه گروه هایی هستند؟ آیا هر خودکشی در خود یک پیام نهفته دارد؟ اگر این طور است، چطور فرد به چنین درجه ای می رسد که قصد می کند پیام خود را به این شیوه منتقل کند؟ سوال بعدی این که این مسائل از چه زمانی از حطیه فردی به اجتماع گره میخورند. اصولا آسیب اجتماعی، مسئله ای اجتماعی است که با ارزشهای جامعه همخوانی ندارد و در همه جای جهان وجود دارد. اما این مسائل اجتماعی در جایی به مرحله ای میرسد که توجه عموم را به خود جلب میکند و به نظر میرسد حواس همگان به ویژه نخبگان به نوعی جلب آن شده و به این فکر میافتند که باید کاری کرد. این مسائل قابل تغییر هستند و میشود آنها را تغییر داد. آسیب اجتماعی به عملی جمعی یا فردی گفته میشود که در چارچوب تعاریف اخلاقی و ارزشی آن جامعه قرار نمیگیرد. آسیب اجتماعی پدیده ای اجتماعی و برخاسته از متن جامعه است.
از طرفی خودکشی همیشه وجود داشته و امروز هم حتی در پیشرفته ترین کشور های اروپایی مانند سویس هم هر روز این اتفاق می افتد . اما آنچه امروزه در بحث خودکشی در ایران جلب توجه میکند افزایش خودکشی در ملاءعام به ویژه وحشتناک ترین نوع آن یعنی سقوط از پل است. مسلما شخص میخواد با مرگش در بین مردم برای آنها پیامی به جا بگذارد اما چه مفهومی در بطن این خودکشی وحشتناک وجود دارد؟ خودکشی در ملاءعام این را میرساند که فردی که تصمیم به این کار گرفته قصد دارد به مردم، مسئولان و در نهایت جامعه نشان دهد.که مشکلات لاینحلی دارد یعنی غده های غیره قابل علاجی در بطن این جامعه ریشه دوانیده است و جامعه را هم در این مشکلات دخیل میداند. این فرد با خودکشی روی پل عابر پیاده میخواهد فریاد بزند آن قدر از مشکلاتی که جامعه پیش رویش نهاده خسته شده که حاضر است از تنها دارایش در این جهان هم به قیمت رساندن این پیام به گوش دیگران، بگذرد. این نوع خودکشیها مسئولیتهای اجتماعی مردم و مسئولان را به آنها گوشزد میکند و میخواهد آنها را از خواب بیدار کند. اگر به این نوع خودکشیها توجه کنیم متوجه میشویم درصد بالایی از این افراد جوان و دانشجو هستند، حتی گاه دانشجویان باسواد تر از من و شما اما چرا باید یک دانشجوی نخبه در جامعه ما آن قدر به بن بست اجتماعی برسد که دست به خودکشی بزند؟! مقصر یا مقصران اصلی این موضوع چه کسی یا کسانی هستند؟ اصولا پدیده های اجتماعی تک علتی نیستند. اینگونه نیست که مثلا بگوییم فقط خود فرد مقصر است یا فقط مسئولان. بلکه اینگونه باید بگوییم که هم جامعه و مسئولان مقصرند، هم سبک زندگی خود فرد و خانواده ها. مسئولان مقصرند چون چاره کار را نیندیشیده اند یا مشکلات را جدی نگرفته اند. اصولا یکی از بدبختی های جهان سوم همین است یعنی تا زمانی که امری جدی گرفته نشده و چالش محسوب نشود و حتی تا زمانی که طرح پرسش نشود مسئولان و مردم نسبت به حل آن دغدغه پیدا نمیکنند. هر وقت این پرسشها در ذهن مسئولان و مردم ما شکل بگیرد که چرا در جامعه ما خودکشی، اعتیاد، طلاق و … زیاد شده آن زمان تصمیم گیری و اراده برای حل این آسیبها شکل میگیرد. یعنی تا زمانی که همه جامعه از این بابت به ستوه نیاید به آن توجه نمیشود. فروپاشی اخلاق در جامعه بسیار جای نگرانی دارد در بحث آسیبهای اجتماعی جامعه ما به مرحله ای رسیده که نیازمند توجه مبسوط و مبذول به ابعاد مختلف مسائل اجتماعی است و این ابعاد هم گاهی بحث اعتیاد و طلاق و … را شامل میشود و گاه بحث فروپاشی اخلاق در جامعه. فروپاشی اخلاق در جامعه بسیار جای نگرانی دارد، زیرا همه مشکلات را شاید بتوان تحمل کرد ولی اخلاق دیگر همگانی است و باید تک تک جامعه برای حل این مشکلات اخلاقی دغدغه داشته باشند.
البته این فقط مختص ما نیست به طور کلی‌ حتی در‌ ایالات متحده‌ امـریکا سـالانه حـدود ۲ مـیلیون نـوجوان اقـدام به خودکشی می‌کنند و قریب ۲۰۰ هزار نفر به علت اقدامشان‌ تحت توجه قرار می‌گیرند. هم‌چنین ۴۰ تا ۵۰ درصد اقدام‌کنندگان جوان‌ و بزرگسالان‌ دارای ژست خودکشی بوده یا سابقه اقدام قبلی دارند. گـزارش شده است که ۲۷ درصد کودکان ۱۴ ‌‌ساله‌ و جوان‌تر دارای افکار خودکشی بوده یا ۲۴ ساعت قبل از مرگشان دست‌ به‌ اقدام‌ زده‌اند. بنابراین این پدیده در همه جای جهان وجود دارد ولی بحث ما بررسی پیام های نهفته در خودکشی در ملاعام است . البته باید افزود که بررسی خودکشی و ریشه های آن را به دو علت بر میگراند برخی آن را مشکلی روان شناختی می دانند و برخی نیز آن را اساسا مشکلی جامعه شناختی. امیل دورکیم جامعه شناس بزرگ در رد نظریه‌های‌ روانشناختی‌ معتقد‌ است که بین خودکشی و ویژگیهای‌ روحی و روانی افراد رابطه‌ای قطعی وجود ندارد. نیروی تعیین‌کننده‌ خودکشی نیروی روانشناختی نیست بلکه نیروی اجتماعی است. به گفته او اگر میزان خودکشی در یک جامعه سـال تا سال نسبتا ثابت‌ باقی‌ می‌ماند این‌ ثابت ماندن مؤید آن است که با واقعیتی اجتماعی روبرو هستیم. زیرا مطمئنا افـرادی کـه‌ در‌ یـکسال‌ خودکشی کرده‌اند همانهایی نخواهند بود که آهنگ خودکشی سال دیگر را تکرار خـواهند کـرد. پس این‌ نظم‌ آماری‌ در میزان خودکشی حکایتگر واقعیتی است که مستقل از روان‌ فردی اعضاء یک جامعه‌ است‌ و نیازمند تـبیینی جـامعه‌شناسانه اسـت. دورکیم در کتاب خودکشی می‌گوید: میزان خودکشی در جامعه تنها از لحاظ‌ اجتماعی‌ قابل توجیه‌ است. آنتونی گیدنز نیز معتقد است که وظیفهء جامعه‌شناسی در توضیح خودکشی بررسی تمام جنبه‌های آن‌ نیست‌ زیرا‌ مطالعه برخی از جنبه‌های آن برعهده روانشناسی است. خودکشی،تنها به اعتبار توزیع اجتماعی ‌اش حقیقتی اجتماعی‌ است.
دورکیم درباره مطالعه‌اش در مورد‌ خودکشی‌ کوشید کـه بـا اثبات موارد زیر به اهداف سه‌گانه فوق دسـت یابد: میزان خـودکشی، محصول جـامعه است، درک علل اساسی خودخواهی، بی ‌هنجاری و… تنها از‌ راه تحلیل‌ نظری، امکان‌پذیر‌ است و این نـظریه‌ها بـا واقعیت آماری مربوط به خودکشی مطابقت دارند. سی رایت نیز درباره خودکشی قویاً استدلال می کند که وقتی مشکلی در تعداد وسیعی از مردم تأثیر دارد باید به ماورای افراد و از این رو به ساختار اجتماعی، الگوهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه نظر افکنیم. بنابراین به گفته میلز خودکشی ناشی از علل اجتماعی ساختاری است و همچنین مستلزم راه حل های اجتماعی ساختاری است. و مفهومی یکسره سیاسی اجتماعی و اقتصادی است. بنابراین طبق آنچه که جامعه شناسان می گویند پدیده خودکشی بر جنبه بیمارگون جوامع جدید دلالت داشته و متاثر از رابطه فرد و اجتماع است. همان طور که دورکیم تبیین های روانشناختی خودکشی را رد می کند. به عقیده وی، نیرویی که تبیین کننده خودکشی است نیرویی روانشناختی نیست بلکه اجتماعی است. دورکیم درباره رابطه میان انسان و نیازها و آرزوهایش بحث می کند و بر این باور است که در شرایط اجتماعی استوار و پایدار، آرزوهای انسان از طریق هنجارها، تنظیم و محدود می شود و با ازهم پاشیدگی هنجارها و در نتیجه، از بین رفتن کنترل آرزوها یک وضعیت آرزوهای بی حد و حصر یا آنومی به وجود می آید و از آنجا که این آرزوهای بی حد و حصر نمی توانند ارضا شوند یک وضعیت نارضایتی اجتماعی دائمی پدید آمده که این نارضایتی به صورت اقدامات اجتماعی منفی نظیر خودکشی، تبهکاری، طلاق و … ظاهر می شود. اما آنچه حلقه مفقوده حوادث تلخ روزهای اخیر است اقدام به خودکشی از پل است که شدیدترین شکل خودکشی افراد نیز است. معمولا ًجامعه شناسان این اقدام را اقدامی سیاسی در نظر می‌گیرند. در مورد سیاست و خودکشی من اعتقاد دارم که شاید رابطه معنا داری بین سیاست و خودکشی یافت نشده باشد ولی با اشاره به پژوهش های چرخه های تجاریی-سیاسی ارتباط بین متغیر سیاست و خودکشی را باید مد نظر داشت. در این جا منظور از سیاست کلیه رفتارهای صاحبان قدرت سیاسی است که بر زندگی اجتماعی افراد تاثیر می گذارد چنان که دورکیم معتقد است میزان خودکشی در دوران انتخابات بیشتر است. با توجه به این که دولت‌ها نماد نظام سیاسی هستند ممکن است به ‌واسطه نوسانات اقتصادی که دسترسی فرد را در رسیدن به اهدافش با بی هنجاری مواجه می‌کند زمینه انتحار شهروندان را فراهم آورد اما این همه ماجرا نیست مثلا بعد از خودسوزی «بنو عزیزی» در ملاعام که منجر به انقلاب تونس شد و به چند اقدام تقلیدی افراد در کشورهای مختلف انجامید پدیده خودسوزی مورد بررسی و تببین متخصصان زیادی قرار گرفت.
دورکیم نظریه خود را در خصوص خودکشی بر پایه همبستگی اجتماعی پایه ریزی کرد. او دو نوع همبستگی و چهار نوع خودکشی مربوط به آنها را تشخیص داد که سه نوع آن معلول سه نوع ساختاری است که آمار خودکشی در آن ها بالاست و یک نوع آن ناشی از تغییرات ساختاری است که به بی هنجاری (آنومی) می انجامد . هسته اصلی بحث دورکیم را مفهوم «همبستگی» تشکیل می دهد. به هر اندازه همبستگی اجتماعی سست گردد و ارتباط و تعلق فرد به گروه کاسته شود، او آمادگی بیشتری برای پایان دادن به حیات خود پیدا می کند. انواع خودکشی از نظر او عبارتند از خودکشی خودخواهانه که بیشتر خاص جوامع و اجتماعاتی که دارای فلسفه و سنت فردگرایی، استقلال طلبی افراد، خوداتکایی و خودکفایی می‌باشند، می‌داند در چنین جوامعی به واسطه‌ی میزان کنترل اجتماعی و فشار جمعی بسیار کم، تضعیف روح جمعی، بی طرفی سازمان‌های اجتماعی در مسئولیت‌های فردی، غلبه مناسبات و روابط ثانویه و رسمی بر روابط اولیه و نخستین و عدم تعلق عمیق فرد به گروه، کمبود یا اختلال شدید همانند سازی با گروه‌های اجتماعی و عدم پشتیبانی اجتماعی و سرپرستی عاطفی و روانی سازمان‌ها از فرد سبب افزایش تمایل او به خودکشی در شرایط بحرانی می‌گردد. در این جوامع افراد شدیداً به اراده خود وابسته‌اند و رفتار خود را بنا به میل شخصی‌شان تنظیم می‌کنند و ارزش‌های حاکم بر جامعه در انتخاب آن‌ها تأثیری ندارد البته این میزان فردگرایی بسته به جوامع متفاوت، تغییر می‌کند. دوم خودکشی خودخواهانه که می تواند حاصل احساسی تنهایی، درون گرایی، انزوا، و یا نوعی اختلال روانی باشد. معمولا در خودکشی خودخواهانه همبستگی فرد با زندگی خانوادگی ناچیز و سست است؛ زیرا هرچه اعضای خانواده به هم نزدیکتر و صمیصی تر باشند، ایمنی فرد نسبت به خودکشی بیشتر می شود. نرخ خودکشی نسبتا بالایی که در مجردان دیده می شود، تایید بر این مدعا است. سوم خودکشی دگر خواهانه (نوع دوستانه) که بر اثر شدت عمل مکانیسم تنظیم رفتار افراد صورت می گیرد و نه ضعف آن. دورکیم با تحلیل این نوع خودکشی، درواقع می خواهد بگوید که رابطه نرخ خودکشی با تنظیم اجتماعی یک رابطه یک بعدی نیست. نرخ بالای خودکشی می تواند به فردیت افراطی و هم به تنظیم اجتماعی افراطی ارتباط داشته باشد. در حالت تنظیم افراطی، درخواست های جامعه چندان نیرومندند که نرخ خودکشی با درجه یکپارچگی اجتماعی رابطه ای مستقیم پیدا می کند و نه معکوس درواقع در این نوع خودکشی فرد وظیفه اخلاقی عمیقی را درخود احساس می کند و علاقه مند می شود تا خود را فدای دیگران کند. وقتی فردی به احساس همبستگی و انسجام قوی نسبت به یک گروه فوق العاده یکپارچه و متحد مقید باشد. ارزش ها و هنجارهای گروه را از آن خود می داند و بین منافع خود و گروه فرقی نمی گذارد. به عنوان مثال جاسوسی که دستگیر شده، قبل از آن که حرفی بزند و اسراری را فاش کند، کپسول سمی را می بلعد. درجوامع ابتدایی که از همبستگی گروهی نسبتا بالایی برخوردارند، خودکشی دگرخواهانه بیشتر رواج دارد. و زندگی فردی را مجموعه ای از سنت ها و عادتهای رایج به شدت کنترل می کند. البته این نوع خودکشی در جامعه های نوین نیز گاه در ارتش، یعنی جایی که الگوهای کهن امر و نهی و متداول است دیده می شود. چهارم خودکشی آنومیک به این معنی که هرگاه نظارتی که جامعه بر رفتارها و هنجارها دارد ضعیف یا حذف شود، حالت «بی هنجاری» یا «نابسامانی» در جامعه به وجود می آید. بی هنجاری از تضعیف وجدان اخلاقی ناشی می شود و عموما با بحران های بزرگ اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی همراه است. وقتی که قواعد اخلاقی به عنوان هنجارهای معتبر برای ساخت دادن به کردار افراد اعتبار می افتد، امیالشان نامحدود شده و دیگر با منابعی که دارند ارضا نمی شوند. این عدم تعادل میان آرزوهای افسار گسیخته و وسایل ارضایشان ناگزیر کشمکش های حاد درونی بر می انگیزد که آنها را به خودکشی سوق می دهد. به این ترتیب دورکیم بر این باور است که در دوران بحران های شدید اقتصادی و اجتماعی و زمانی که فشار تورم در جامعه شدید است، احتمال خودکشی بیشتر می شود. چون در چنین مواقعی هنجارهای اجتماعی بیشتر تضعیف می گردد. خودکشی ناشی از بی هنجاری درست در برابر خودکشی های سنتی که از نوع خودخواهانه است، قرار می گیرد. در این نوع خودکشی، فرد به حیاتش نه از آن رو پایان می دهد که هنجاری را شکسته، یا به قانون مورد پذیرش گردن ننهاده، بلکه بدین سبب دست به خودکشی می زند که بعد از تلاش بسیار زندگی را سراب، پیروزیها را بی فرجام و حیات را پوچ یافته است.
پنجم ، خودکشی تقدیرگرایانه (جبری) که این خودکشی نوعی عکس‌العمل به بازبینی، کنترل و تنظیم اجتماعی جامعه است زمانی که جامعه به حد مفرط و شدیدی دست به «ایجاد نظمی دستوری» می‌زند و فرد به شدت تحت انقیاد و تقلید اجتماعی قرار دارد و هر چیزی تحدید شده، کنترل شده، منظم، خشک و بی روح است. در این مواقع حق گزینش از افراد سلب شده و فرد تحت شرایط اجباری، نمی‌تواند اهداف و راه‌های رسیدن به آن‌ها را فــراهم کند و ســـرانجام به قضا و قدر تن می‌دهد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.