خانه » پیشنهاد سردبیر » «وقایع استان» شما را دعوت می کند به قدم زدن در خیابان قائم مقام اراک و آشنایی با مردی که زیاد می دانست/ملاقات با جوان ترین پیر جهان

«وقایع استان» شما را دعوت می کند به قدم زدن در خیابان قائم مقام اراک و آشنایی با مردی که زیاد می دانست/ملاقات با جوان ترین پیر جهان

پنجشنبه ۵ مرداد ۹۶   شماره ۶۳۹

***

وقایع استان

مهرداد یاری

****

خیابان قائم مقام فراهانی اراک به واسطه ی نامی که دارد می تواند برای همه ایرانی هایی که در آن قدم می زنند و عاشق مشاهیر کشور هستند، باعث احیای غرور ملی و میهنی باشد و ارزشی معنوی داشته باشد و البته به خاطر منتهی شدن به بازار راهی برای رسیدن به نیازهای مالی و مادی اراکی ها. اما، در این خیابان چیزی وجود دارد که می تواند آن را جزو خاص ترین و پر طرفدارترین خیابان قرار دهد. دلیلش را در ادامه گزارش خواهید خواند.
نرسیده به بازار، یک دکه فروش کتاب های دست دوم وجود دارد که کتاب از سر و کولش بالا رفته و تعدادی نیز به دیوار رو به روی آن تکیه داده شده، جایی که اغلب خود اسطوره گزارش ما در آن جا می نشیند. پیرمردی ساده، بشاش و پر تحرک که از میان حرف هایش می توان لهجه خوزستانی اش را تشخیص داد. ظاهرش به یک پیرمرد ۷۰ساله می خورد اما خودش تاکید می کند که این را شناسنامه ام می گوید اگر از خودم بپرسید، من ۲۰ساله ام. شهرت وی «آقای برون» است.
هنگامی که با وی هم کلام می شوید حس می کنید تمام کتاب های جهان را او نوشته و این دکه آخرین نسخه هایی است که از برخی کتابهایش باقی مانده است. امکان ندارد هر چند دقیقه یک بار بابت یکی از تحلیل های دقیقش یا رفتار جوانانه اش چنان به وجد نیایید که برای چند لحظه انبوه مردمی که از کنارتان رد می شوند را به فراموش بسپارید. گاهی نیز آن چنان که کسی در آغوش عشقش به درون حس ناب عاشقانه شان فرو می رود شما در افکار بی نظیر آقای برون راجع به دنیا و روابط بین انسان ها به فکر فرو می روید.
نظر وی در مورد اینکه خوشبختی و حس رضایتمندی از زندگی را تا چه اندازه حس می کند؟ جالب بود. وی می گوید: من فرد بسیار خوشبختی هستم چرا که در دوره ای زندگی می کنم که وقتی در مورد مسئله ای به مشکل برمی خورم «ارسطو» را صدا می زنم و نظرش را راجع به آن قضیه می شنوم و بعد می گویم خوب حالا برو می خواهم ببینم «ژان پل سارتر» چه می گوید؟ آقای برون جوری در مورد گذشته حرف می زند که آدم حس می کند تمام شخصیت هایی را که میان کلامش نام می برد از نزدیک دیده است و گویی آن ها قبل از اینکه مردان یا زنان بزرگی بشوند روزها هم صحبت این مرد بی نظیر بوده اند تا بتوانند به جهان بینی دقیق تری برسند.
جالب تر این است که زیبایی این مرد فوق العاده فقط در کلام او نیست و زمانی که شما این همه روشن فکری را در رفتار عملی وی می بینید ذوق زده می شوید. یکی دیگر از ویژگی های ناب این استاد، توانایی او در استفاده کردن از زبان بدن است. او مانند بهترین بازیگران جهان با بازی دست ها، صورت و بدنش و به سبکی سحر آمیز شما را میخکوب می کند.
وقتی می بینم آدم های بسیاری به سادگی راه رفتن برای رسیدن به بازار یا برگشتن به خانه از کنار این مکان شگفت انگیز می گذرند تعجب می کنم! مگر یک انسان در همه ی زندگی اش چند بار می تواند یک شخصیت این چنینی را ملاقات کند؟! یاد حرفی از « شکسپیر » می افتم که می گوید: تعداد کمی از آدم ها ۹۹ سال عمر می کنند اما بیشتر انسان ها ۱ سال را ۹۹ بار تکرار می کنند.
نه تنها خود این مرد بلکه دکه اش هم چنین ویژگی هایی دارد و شده است عین خود پیرمرد ساده، بشاش و پر تحرک. یک دکه ی سفید و بدون تبلیغات پر از کتاب های فرهنگی، هنری، علمی و… مجلات از همه شکل نیز در آن هست. گذشته از این ها، عکس ها و نوشته هایی که آقای برون به دکه اش چسبانده نیز آن را جالب تر کرده است.
آری برون ۲۰ ساله است اما به گمانم هر یک از سال های عمر این اسطوره ۱۰۰۰ سال از زندگی ما بوده است و در هر هزاره وی توانسته است شخصیت های گوناگون را ملاقات کند و به بالندگی برسد. گاهی نظریه ها و حرف هایی را مطرح می کند بدون آن که اطلاع داشته باشد قبل از او بزرگان و فلاسفه آن را جایی آورده اند مثل زمانی که گفت: شما اگر مطالعه نکنید به مردن نزدیک می شوید، وقتی تجربه نکنید به مردن نزدیک می شوید. زمانی که به وی گفتم عین همین حرف را «پابلو نرودا» در یکی از شعرهایش گفته است اول قدری به فکر فرو رفت و بعد به گونه ای گفت : هااااا نرودا… شیلی… که گمان کردم به یاد آورده که نزدیک به ۶۰ ساله پیش در شیلی او را دیده و این حرف ها را شنیده است.
شاید اگر برون یک مدرک دکتری و قدری جاه طلبی داشت اکنون یکی از بهترین سخنرانان بین المللی می شد و هر ساله در شیک ترین و مجلل ترین برج های جهان سمینار برگزار می کرد و ثروت نجومی به دست می آورد. اما گویا این مرد بعد از اخذ دیپلم تصمیمی برای پرورش جاه طلبی اش نداشته است.
با دیدن آقای برون و تاثیری که روی من گذاشت به یاد کتاب «خاطرات یک مغ» از نویسنده مشهور برزیلی «پائولو کوئیلو» افتادم که در آن از ملاقات عجیبی که در جاده ای مقدس در سانتیاگو با یک ناشناس دارد و او را بسیار متحول می سازد، می نویسد.
تجربه ای که کوئیلوی بزرگ در جاده مقدس آن هم به طور اتفاقی کسب کرده است را ما مردم اراک می توانیم به صورت انتخابی در خیابان قائم مقام تجربه کنیم. مگر چنین خیابان هایی در دنیا چند عدد هستند؟ هیجان انگیز است وقتی می دانیم در شهر ما چنین پدیده ای وجود دارد. هرکس می تواند به آن جا سر بزند و از تجربه اش متنی بنویسد و در فضای مجازی به اشتراک بگذارد تا بعد ها یک عده در آن سر دنیا حسرت این داشته ی ما را بخورند و با هیجان برای یکدیگر تعریف کنند.
نوشتن از آقای برون مثل لو دادن نقشه گنج است هر روز می توانستم بروم آن جا و برای چند دقیقه از زندگی لذت ببرم و انرژی بگیرم آن هم بدون حضور کس دیگری اما از برون ننوشتن عین خودخواهی و خیانت به بشریت بود چرا که ملاقات با وی می تواند برای بعضی ها لحظه رخ دادن یک تغییر بزرگ و شروع یک زندگی عالی باشد یا حداقل برای چند دقیقه فارغ از همه چیز از آن لحظات تجربه ای از نهایت لذت را داشته باشد در ضمن ملاقات با این مرد خاص حس خودخواهی را از آدم می گیرد.
خلاصه ی کلام اینکه، آب در کوزه ماست بیخود گرد جهان نگردید از خانه خارج شوید تمام قرار ملاقات هایتان را کنسل کنید و آماده هیجان انگیزترین هم نشینی خود با جوان ترین پیر جهان شوید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.