دوشنبه ۲۴ آبان ۹۵ شماره ۴۶۴
وقایع استان
روشنک مشتاق
با کلی امید و آرزو وارد دانشگاه می شویم اما رفتن به دانشگاه تازه اول راه است. بعد از فارغ التحصیلی باید یک جفت کفش آهنی به پا کنیم تا از بازار کار عقب نمانیم. راهی بس دشوار که در آن برخی شغل مرتبط با رشته تحصیلیشان را پیدا میکنند، بعضی به شغل نا مرتبط با تخصصشان تن میدهند و در آخر بعضی کلا از خیر کار میگذرند.
اگر جامعه در مسیر شایسته سالاری گام بردارد، مهارت و تخصص افراد به جای ظاهر اهمیت پیدا میکند، که در نهایت موجب میشود جامعه به سمت به کارگیری افراد متخصص حرکت کند.
گزارش سازمان بررسی دانشگاههای جهان در سال ۲۰۱۳ نشان میدهد، ۸ درصد از دانشجویان به دلیل عدم علاقه به رشته تحصیلی خود از ادامه تحصیل باز میمانند. ۱۵ درصد از آنها نیز هرگز با رشته خود ارتباط برقرار نمیکنند و ۱۴ درصد از دانشجویان نیز پس از فارغ التحصیلی شغلی غیر مرتبط با رشته تحصیلی خود برای ادامه زندگی انتخاب میکنند. متاسفانه در ایران فقط ۲۵ درصد از فارغ التحصیلان به کاری متناسب با رشته تحصیلی خود روی میآورند یعنی ۷۵ درصد از فارغ التحصیلان به شغلی نامرتبط با رشته شان مشغول هستند.
وقایع استان با ۵۰ شهروند شاغل در اراک مصاحبه کرده تا میزان ارتباط رشته تحصیلی با شغل و میزان رضایت از شغلشان را بررسی کند.
پرسش و پاسخ با ۲۵ زن و ۲۵ مرد شاغل در اراک نشان میدهد، نزدیک به ۶۰ درصد از شهروندانی که در این گفتوگو شرکت کردهاند، نتوانستهاند شغلی مرتبط با رشته تحصیلیشان پیدا کنند و این عدم تناسب در بین زنان بیشتر از مردان است.
گفت و گو نشان می دهدکه تنها ۱۰ درصد از شهروندانی که در این مصاحبه شرکت کردند از شغلشان رضایت بالایی دارند. افرادی که در شغلی مرتبط با رشته ی تحصیلیشان مشغول به کار هستند، رضایت بیشتری از شغلشان دارند.
در آرزوی پرواز
با وجود سن کمش او را کاپتان صدا می زنند، ۲۹ سال دارد و از ۲۰ سالگی پرواز کرده است . در فرودگاه به همراه دوست خلبانش نشسته و مشغول خوردن شام است. در اراک به دنیا آمده اما ساکن تهران است. مهدی می گوید:« پرواز، رویای کودکیام بود و این همه موفقیت تنها به دلیل عشق و علاقه به شغلم است. این شغل را خودم انتخاب کردم و خوبی این شغل این است که در دانشگاه باید واحدهای عملی گذرانده شود و این باعث میشود تجربه لازم را کسب کنیم.»چنگال را کنار بشقاب پاستا میگذارد، به صندلی تکیه میدهد و میگوید:« وقتی از پسربچه ها می پرسی می خواهی چکاره شوی؟ در جواب می گویند، پزشک یا خلبان. من هم وقتی بچه بودم در جواب این سوال همیشه می گفتم خلبان، خدا را شکر به آرزوی بچگی ام رسیدم، هرچند این شغل سختی و استرس زیادی دارد، اما از پر هیجان ترین شغل هاست.»
پزشک راضی
مریم ۳۶ ساله، مجرد و روانپزشک است. او می گوید: «من عاشق رشته پزشکی هستم، هرچند دوست داشتم تخصصم در رشته ی قلب باشد، اما متاسفانه رتبه ام به قبولی در تخصص قلب نرسید. البته الان از رشته ام کاملا راضی هستم و اگر بازهم به کودکی بازگردم، پزشکی آرزویم خواهد بود.»مریم معتقد است:« در انتخاب رشته دانشگاهی باید به علایق و بازار کار رشته توجه کرد. در غیر این صورت با نوعی دلزدگی رو به رو خواهند شد.»
کاش هیچ وقت پرستار نمی شدم
سارا پرستار بخش کودکان یکی از بیمارستانهای دولتی است. او میگوید:« رشته دانشگاهی من به گونهای بود که در دانشگاه همان چیزی را خواندم که الان به آن مشغول هستم، اما سختی کار و حقوق پایین من را دلزده کرده است و همیشه با خودم میگویم کاش هیچ وقت پرستار نمی شدم.»سارا در حالی که روی صندلی نشسته و مدام با خودکاری که در دست دارد، روی کاغذ طرحهای نامفهوم میکشد، میگوید:«اگر در سالی که آزمون کنکور شرکت کردم، چند ساعتی بیشتر درس خوانده بودم، شاید الان یک پزشک موفق بودم.»
راننده ریاضی دان
در کنار ایستگاه تاکسی های شهرصنعتی ایستاده و برای سوار کردن مسافر مدام بوق می زند. ۲۶ ساله و فوق دیپلم ریاضی است. علی میگوید:«وقتی رشتهی ریاضی قبول شدم، از رشتهام ناراضی بودم و میخواستم شغل آزاد داشته باشم. به پدر و مادرم هم گفتم پولی را که می خواهید خرج دانشگاه آزاد کنید، برایم مغازه بزنید. اما به خاطر چشم و همچشمی مادرم با عمههایم من را به دانشگاه فرستادند. رشتهای که نه علاقه ای داشتم و نه هیچ آینده شغلی داشت. الان ۵ سال است که مدرک گرفتهام و سه ماهی است که مسافرکشی میکنم. واقعا از شغلم ناراضیام، این کار در تخصص من نیست، حوصله سر و کله زدن با مسافر را هم ندارم.»
مربی نقاش
۲۴ ساله، لیسانس نقاشی و مربی مهدکودک است. آزاده می گوید:« از بچگی دوست داشتم معلم شوم، الان به این آرزویم رسیده ام. درآمد مهدکودک ها چنگی به دل نمی زند، اما همراهی با بچه ها شیرینترین تجربهی زندگی است.»
آزاده در حیاط مهدکودک ایستاده و مراقب بچههایی است که در حال بازی کردن هستند، او میگوید:« چند ماه اول در مهد کودک فقط از بچهها نگهداری میکردم، اما دو ماه است که هفتهای ۴ ساعت کلاس نقاشی دارم، اگر دوباره بچه شوم آرزو می کنم معلم شوم.»
فروشنده جامعه شناس
«از رشته ام متنفرم.» ندا ۲۷ ساله، لیسانس جامعهشناسی است. او بعد از فارغ التحصیلی نتوانسته است شغل مرتبط با رشتهاش را پیدا کند و مجبور شده است که فروشنده یکی از کتابفروشیهای خیابان انقلاب شود. ندا می گوید:« ابتدا عاشق رشتهام بودم، اما وقتی وارد دانشگاه شدم، این رشته با تصوراتم از زمین تا آسمان تفاوت داشت. بعد از فارغ التحصیلی هم هیچ کاری پیدا نکردم، تا این که یکی از آشنایان پیشنهاد کار در کتابفروشی را به من داد و من از سر ناچاری این کار را قبول کردم. این شغل را دوست دارم، اما اگر میدانستم در آخر فروشنده میشوم، چهار سال از عمرم را در دانشگاه تلف نمیکردم.»
نقاش کارآفرین
۳۴ ساله، مدیر یک آموزشگاه نقاشی است. صبا می گوید:« از بچگی عاشق نقاشی بودم و در دانشگاه هم این رشته را قبول شدم. پنج سالی را به عنوان معلم در آموزشگاه نقاشی کار کردم تا اینکه به این فکر افتادم که یک آموزشگاه تاسیس کنم. از رشته و شغلم بسیار راضی هستم.»
جغرافی دان بلیت فروش
طاهر در سینما بلیت می فروشد، فوق دیپلم جغرافیاست و میگوید:« از رشته ام ناراضی و از شغلم ناراضیتر هستم.» طاهر ۳۰ ساله، بعد از پیدا نکردن شغل مرتبط با رشتهاش، درسینما مشغول به کار شده است. او ادامه میدهد:«رتبهی کنکورم آن قدر افتضاح بود که مجبور شدم رشتهای را انتخاب کنم که اصلا علاقهای به آن نداشتم. وقتی بچه بودم، دوست داشتم وکیل شوم، اما متاسفانه نشد، کنکور ناعادلانهترین رقابت زندگیام بود.»
در آرزوی روزنامه فروشی
احسان، ۳۶ ساله. کارشناس ارشد مکانیک، مدیر یکی از شرکتهای خصوصی است. در کارش بسیار موفق است و همه او را به دقیق و منظم بودن میشناسند. او از شغلش راضی است و میگوید:«شغل امروزم تطابق زیادی با رشته تحصیلی ام دارد، اما این کار را مدیون سرمایه مالی پدرم هستم، شاید اگر سرمایه پدرم نبود من هم مثل دیگر دوستانم به کارهایی نامرتبط با رشته تحصیلیام راضی می شدم.»احسان در جواب سوالی که آیا شغل فعلی آرزوی بچگی اش بوده، لبخندی می زند و می گوید:«در بچگی آرزو داشتم روزنامه فروش شوم، اما به آرزویم نرسیدم.»
کارگردان منشی
مریم ۳۲ ساله منشی مطب دندانپزشکی است. از دوره دانشجویی در این مطب مشغول به کار بوده است، بعد از فارغ التحصیلی از رشتهی کارگردانی چند ماهی را به دنبال کار گشته، اما به همین منشی بودن راضی شده است. مریم میگوید:« برای کار در حوزه رشته تحصیلیام پشتوانه مالی نیاز داشتم، اما متاسفانه من این پشتوانه را نداشتم، برای همین مجبور شدم در همین شغل بمانم. از شغلم راضی هستم، اما ترجیح میدهم در یک آموزشگاه سینمایی منشی باشم.»
دامپزشک خانه دار
لیلا ۲۹ ساله دامپزشک است، ۴ سال به دنبال کار گشته و بعد از این که از پیدا کردن شغل مرتبط با رشتهاش ناامید میشود، ترجیح میدهد شاغل نباشد. لیلا میگوید:« حاضر نیستم به کاری که تخصص من نیست مشغول باشم، در موقع انتخاب رشته فقط دوست داشتم که پزشک باشم و به بازار کار فکر نکردم.»
مهندس پیتزا فروش
ناصر در خیابان شریعتی پیتزا فروشی دارد. حدود ۸ سال از فارغ التحصیلی اش میگذرد و به دلیل آن که هیچ کاری پیدا نکرده است، با سرمایه ای که داشته یک مغازه بزرگ و شیک زده است. ناصر می گوید:«وجهه اجتماعی شغلم را دوست ندارم، اما نمی توانم بیکار باشم، رشته کشاورزی در شهر صنعتی هیچ بازار کاری ندارد.»
مدیر راضی
رعنا مدیر یکی از بانک های خصوصی است، ۳۶ ساله و کارشناس ارشد حسابداری است. رعنا میگوید:«از شغلم بسیار راضی هستم، از بچگی همیشه آرزو داشتم که در بانک کار کنم. بهترین پیشنهاد برای افرادی که می خواهند وارد دانشگاه شوند این است که قبل از هر چیز به بازار کار رشته تحصیلیاشان فکر کنند، بعد تصمیم بگیرند.»
آرایشگر ماما
«درآمد آرایشگری و زیبا کردن افراد بیشتر از تولد یک فرزند است.» شیما ۳۵ ساله، لیسانس مامایی است. او میگوید:« بعد ازفارغ التحصیلی، یک سال در بیمارستان کار کردم اما کار در بیمارستان راضیام نمیکرد. تصمیم گرفتم بیمارستان را رها کنم و به کلاس آرایشگری بروم. بعد از یک سال آرایشگاه زدم، درآمد رشته مامایی بسیار پایین است، اما آرایشگری شاید وجههی اجتماعی بالایی ندارد، اما درآمد خوبی دارد.»
مکانیک غریق نجات
اکرم ۳۶ ساله مهندس مکانیک است و در یکی از استخرها غریق نجات است. او میگوید:« از بچگی عاشق شنا بودم و تمام مراحل یادگیری را طی کردم و مدارک مورد نیاز را گرفتم. وقتی دانشگاه قبول شدم به اصرار پدرم که دبیر فیزیک بود، فیزیک را انتخاب کردم اما بعد از فارغ التحصیلی هیچ کاری مرتبط با رشتهام پیدا نکردم. حالا حدود ۱۳ سال است که غریق نجات هستم.»