خانه » پیشنهاد سردبیر » نگاهی به فیلم « مالاریا» که در سینما عصر جدید اراک اکران می شود/فیلم بدِ یک کارگردان خوب

نگاهی به فیلم « مالاریا» که در سینما عصر جدید اراک اکران می شود/فیلم بدِ یک کارگردان خوب

چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶   شماره ۷۱۳

سمیه انصاری فر: پرویز شهبازی برای آن ها که سینما را خوب می شناسند یادآور فیلم « عیار ۱۴»، « نفس عمیق» و « دربند» است. فیلم هایی که در تمامی شان نگاه مشخص و تعریف شده شهبازی به سینمــا و فیلمسازی مشهـــود است. او در تمــامی فیلم هایش به دنبال ماجراهایی است که برای مخاطب ملموس است و در دنیای واقعی ارجاعات بیرونی و حتی نمونه های نعل به نعل نیز می توان از آن یافت. البته در این میان شهبازی سبک خود را دارد او در روایت ها اغلب ساختار ارسطویی را بهم می زند و با در آمیختگی شروع و پایان تعلیق ایجاد می کند. او اتفاق نهایی را نشان می دهد و می گوید حالا برویم ببینیم چه شد که ماجرا به اینجا ختم شد و درست نقطه قوت فیلم های او این اتصال از انتها و بازگشت به ابتدای فیلم است که قابل تامل است.
این روزها فیلم « مالاریا» آخرین ساخته پرویز شهبازی در حال اکران در سینماهای کشور است. فیلمی که تم آن نیز همچنان مواجه چند جوان با مشکلات و بحران هایشان در این جامعه است.
اگر فیلم های قبلی شهبازی را دیده باشید متوجه می شوید که او همچنان دغدغه و دلمشغولی فیلم های قبلی خود را دنبال می کند و این درونمایه شناسنامه اصلی فیلم های اوست حتی جایی که تنها در مقام فیلمنامه نویس نیز باشد این تم حفظ می شود.( اشاره به نویسندگی فیلم خانه دختر که در حال اکران است.)
« مالاریا» هم اکنون در کنار فیلم هایی چون« خفه گی»، « زرد» و « قهرمانان کوچک» در سینما عصر جدید اراک بر روی پرده رفته است.
این فیلم روایتگرداستان دو جوان شهرستانی به نام حنا و مرتضی است که به تهران می آیند و در این مسیر رودر رو با مشکلات و انسان های متفاوت قرار می گیرند. به نظر می رسد علاقمندی شهبازی به ماجرای جوان هایی که خانه خود را ترک کرده و به آرمان شهری چون تهران می آیند تا زندگی را تغییر دهند در مالاریا نیز تکرار شده است؛ اما این بار درست پاشنه آشیل این فیلم است زیرا برخلاف نفس عمیق و دربند که می دانیم این جابجایی مکان و ترک شهر و خانه چه بدون اجازه، چه با رضایت خانواده به چه دلیل است؛ در مالاریا مشخص نمی شود که چرا مرتضی و حنا با هم از شهرستان فرار کرده اند.
اگر دلیل آن عشق و رسیدن به یکدیگر و رفع موانع آن ها است چرا این علاقه در میان دو شخصیت قوام نمی گیرد و حتی بی تفاوتی هایی حنا و مرتضی نسبت به هم آشکار است خصوصا وقتی که مرتضی بی دلیل در تهران حنا را تنها می گذارد و سپس بدون دلیل باز می گردد. یا اگر حنا بخاطر مشکلات خانه و به خاطر رفتارهای خشن برادر و پدر خود فرار کرده است پس چرا تلاشی برای تغییر شرایطش در تهران نمی کند و تمام وقتش صرف خوشگذارنی با دوستانی می شود که در تهران پیدا کرده است. او فقط می خواهد به خانه برنگردد؛ ولی چرا را نمی فهمیم. در واقع فیلم هیچ پیش داستانی از این دو جوان نداده است در مورد مرتضی نیز که اطلاعات خیلی کمتر است او از کجا آمده و چرا هیچ کس نگران او نیست؟ اصلا او چرا حنا را همراهی می کند حتی در ادامه از دیالوگ ها و گفتگوهای میان شخصیت ها پی به علل این گریز نمی بریم.
نکته دیگر این است که در طی روایت ما با جوان دیگری آشنا می شویم که به نظر می رسد او شخصیت اصلی داستان است در واقع با پیشروی فیلم این ذهنیت ایجاد می شود که اصلا حنا و مرتضی مسئله نیستند بلکه مسئله درگیری های جوانی به نام آذرخش با مشکلات و مسائل مختلفش است که حنا و مرتضی برای رسیدن به او از ابتدا تعریف شده اند. آذرخش در رشته موسیقی تحصیل کرده ولی با فقر و بیکاری دست و پنجه نرم می کند و هر آن از سوی صاحبخانه احتمال بیرون ریختن اثاثیه اش از خانه است و شاید این از خوش شانسی حنا و مرتضی بوده که بر خلاف شخصیت های قبلی فیلم های شهبازی که تهران آن ها را در خود می کشید و با ناجوانمردانه ترین شکل ممکن با آن ها برخورد می کرد با یک انسان هم نوع و مهربان رو به رو می شوند که به آن ها پناه می دهد.
به نظر می رسد تلاقی این سه نفر با یکدیگر خود می تواند گره و گره گشایی در فیلم ایجاد کند؛ اما شهبــازی آنقدر شخصیت هــای فیلمش را در موقعیت های مختلفی قرار می دهد که فرصت برای تامل بر روی مشکل و شرایط قبلی نیست و مخاطب تا به خود می آید می بیند هنوز آن مسئله حل نشده آدم های فیلم در ورطه دیگری گرفتار شدند و شاید برای همین است که پایان فیلم نیز در ادامه مسیر همین روابط غیر منطقی آنطور رخ می دهد.
شهبازی در فیلم های قبلی خود شخصیت ها و نوع برخوردشان با مسائل را در بستر اجتماعی تعریف می کرد یعنی فیلم هایش زیرمتن سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را داشت؛ ولی در اثر جدیدش او آنقدر به این مسائل مستقیم پرداخته است که بیشتر جنبه شعاری دارد و شخصیت ها و دغدغه هایشان- البته اگر دغدغه ای برایشان تعریف شده باشد- را در حاشیه قرار می دهد. حضور سه جوان در جشن هسته ای، راه داده ندادنشان به اکران خصوصی یک فیلم و دیالوگ هایی که آنجا رد و بدل می شود خصوصا از زبان آذرخش، نمایش خیابانی یک شیر در بند، کارخانه ای که محل حضور بی خانمان ها و کارتن خواب هاست و یا بیرون ریخته شدن اسباب و اثاثیه آذرخش توسط صاحبخانه و همگی خرده داستان هایی است که به زعم فیلمساز قرار است شرایط بحرانی جوان ها در جامعه ای را نشان بدهد که در آن گویا ارزش و اعتبار قصاب از هنرمند بیشتر است. ( جمله آذرخش به رئیس بانک به دلیل موافقت نشدن با وامش به دلیل نداشتن ضامن و اعتبار).
فیلم پر است از پرداخت ها و اشاراتی که نمی تواند برای مخاطب باورپذیر باشد از برگزاری کنسرت خیابانی بدون هیچ دردسر تا سرخوشی های حنا دختری که پدر و برادرش هر آن در پی یافتن او هستند و یا تغییر چهره حنا به ناشیانه ترین شکل و خوابیدن در یک مکان ناامن در میان مردان با هویت پسرانه، قهر ناگهانی مرتضی هم به این ها اضافه کنید و یا فیلمبرداری حنا توسط دوربین موبایلش حتی در نفس گیرترین لحظات از این دست موارد است.
البته غیر از باورپذیر نبودن، برخی از این صحنه ها و حتی افراد حضورشان در فیلم اضافه است. به ویژه شخصیت دختر سر براهی که گویا به آذرخش علاقمند است هیچ تاثیری در فیلم ندارد و این حضور خنثی قرار است چه داستانی را پیش ببرد؟
اما فیلم یک نکته قابل تامل در فرم روایی خود داشت اینکه بخشی از ماجرا از زاویه دید موبایل دوربین حنا بیان می شد هر چند که گاه شیفتگی کارگردان به این شیوه نیز دیده می شد.
در مورد بازی های فیلم نیز شاید بهترین و روان ترین بازی را آذرخش فراهانی در نقش آذرخش داشت بعد از آن ساغر قناعت در نقش حنا توانسته بود بازی قابل قبولی ارائه دهد اما ساعد سهیلی فقط تکـــرار بازی های قبل خود بود؛ در مورد آزاده نامداری نیز فقط باید گفت یک انتخاب اشتباه از سوی شهبازی بود.
نتیجه ای که با دیدن مالاریا می توان گفت این است که یک کارگردان خوب و صاحب سبک نیـــز می تواند فیلم بد بسازد.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.