خانه » پیشنهاد سردبیر » نعره های مورچه

نعره های مورچه

سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۹ شماره ۱۳۰۰

گزارش خبرنگار وقایع استان از مردمی که این روزها زیر بار انبوهی از مشکلات اقتصادی در راهروهای فرمانداری اراک به دنبال دریافت کمک های مالی هستند

نعره های مورچه

کوروش دیباج

اشک در چشمانش حلقه زده است، خمیده است، لباسی ژنده به تن دارد، التماس می کند که راهش دهند، ولی با «نه» نگهبان مواجه می شود؟ پوشه ای پلاستیکی زرد بر دست دارد و آخرین نگاه نا امیدانه خود را به ساختمان فرمانداری اراک می اندازد و از آن می گذرد کسی چه می داند در آخرین نگاهش به چه فکر کرده است؟ آیا امیدی برای او باقی مانده است؟ و حال می خواهد چه تصمیمی بگیرد؟
خسته شده ام، این بار می خواهم فقط فقط برای مردم شهرم بنویسم، مردمی که با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشته و همچنان منتظر بهبود اوضاع هستند، این بار گزارش تنها برای مردم و از مردم است نه صحبت کارشناس و نه صحبت مسئولی که بخواهد از خود دفاع کند. در این گزارش دقایقی از حضورم در فرمانداری اراک و مراجعه و درخواست های مردم را گزارش می دهم، گزارش پیش رو نه سیاه نمایی است و نه زیر سوال بردن عملکرد نهادی، تنها تلنگری به تک تک ما بالاخص متولیان امر در بحث حمایت و معشیت مردم است که در اثر شیوع کرونا و تدابیر مقابله با آن در حال نابودی و خرد شدن زیر فشار اقتصادی هستند و به گفته خودشان نعره آنان نه تنها به عرش خدا نمی رسد، بلکه از نعره مورچه بی صدا تر است.
از پله های پر زرق و برق ساختمان فرمانداری بالا می روی، عده ای پشت درب اتاق فرمان پرونده به دست منتظر اتمام جلسه فرماندار هستند تا اینکه شاید فرجی حاصل شود و فرماندار و یا شاید یکی از معاونین آن به درخواستشان جواب مثبت دهد و مساعدتی در این روزهای کرونایی به آنان داشته باشند.
خانم سالخورده ای از یکی از روستاهای اطراف شهرستان اراک را مشاهده می کنم که در راهرو فرمانداری اراک با یک نامه به حال خود رها شده است، از او درباره علت آمدنش به فرمانداری اراک می پرسم، می گوید مددجو کمیته امداد است ولی دیگر یارانه اش کفاف یک روز زندگی او را در روستا نمی دهد، بارها به کمیته امداد مراجعه کرده است ولی تنها راهی که پیش رویش گذاشتند این بوده که وام بگیرد.
وی ادامه می دهد: بر فرض با وام من موافقت کنند، وام را هم گرفتم چه کسی می خواهد اقساط آن راپرداخت کند؟ با این سن کجا می توانم کار کنم که توان پرداخت وام را داشته باشم، دفتر یکی از نمایندگان اراک رفته ام آن هم تنها کاری که توانست برای من کند با کمک خیر فقط توانست اجاره منزل من را که یک سال عقب افتاده بود پرداخت کند.
این زن سالخورده از شرایط بد این روزگار در اثر کرونا می گوید، از اینکه دیگر محصولات خانگی که خود تولید می کرد و در شهر به فروش می رساند در اثر کرونا دیگر فروش ندارد و کسی دیگر از این محصولات برای پیشگیری از کرونا استقبال نمی کند و حال او مانده است و با یارانه ای کم که نمی داند چگونه این مبلغ را تا پایان ماه به سر برساند.
مرد دیگر کارگر فصلی است، به گفته وی بهار و تابستان بهترین زمان برای کار کارگزان فصلی است و هر ساله با کار کردن در این ایام می توانسته هزینه یک ساله خود را حتی کم تامین کند، ولی در اثر کرونا او ماه ها است بیکار است و اگر کارفرمایی او را بخواهد با هزار منت و درخواست نابجا کمتر از یک چهارم حقوق معمول یک روز کارگر فصلی را می دهد.
نگاهی به دستانش می کنم، دستانش زرد و نحیف است در حالی که دستان نحیفش می لرزد می گوید نمی دانم تا کجا می توانم تحمل کنم، دو ماه است از هرکس که می شناختم پول قرض گرفتم و یک جوری گذران زندگی کردم ولی تا کی؟ همه آگهی های اشتغال و مکان هایی که دنبال نیروی کار می گشتند رفته ام ولی کارفرما یا نیروی خانم خواسته و یا اگر نیرو می خواستتند بعد از چند روز کارکردن بدون اینکه هیچ هزینه ای بدهند، مرخصمم می کنند..
وی در ادامه می گوید: هیچ نهاد و سازمانی حتی اداره کار و تعاون به عنوان متولی از من هیچ حمایتی در این شرایط سخت نکرده است و فرمانداری اراک آخرین امید من است. من نیامده ام فرمانداری پول بگیرم فقط فقط آمده ام هر کاری باشد به من بدهند تا بتوانم گذران زندگی کنم.
خانمی میانسال با چادر مشکی در طبقه پایین فرمانداری نشسته است و پشت خط تلفن در حال نفرین کردن است، می گوید هیچ کسی به فکر ما نیست، صبر می کنم تماش تمام شود، جلو می روم از او مشکلش را می پرسم با بی حوصلگی پاسخ می دهد می خواهی چه کار کنی؟ مگر کار از دست تو بر می آید؟ ما مردم از نزد برخی متولیان امر فراموش شده ایم؟ با آن ها صحبت می کنیم به آن ها بدهکار می شویم که چرا زنده ایم؟ مرده و زنده ما برای آنان فرق ندارد.
وی ادامه می دهد: که همسرش معلول جسمی و حرکتی است و تحت پوشش بهزیستی است و خود هم در یک سفره خانه سنتی کمک آشپز است ولی متاسفانه بخاطر اینکه مسئول سفره خانه در برخورد با نماینده سازمان های مردم نهاد برای بازررسی های کرونا واکنش نشان داد، بدون اینکه متولیان امر بررسی داشه باشند که چقدر صحبت این نماینده سازمان مردم نهاد درست است این سفره خانه را پلمپ کرده اند.
این زن سالخورده نامه های متعددی که به اداره بهزیستی شهرستان اراک و … برای مساعدت در این دوران کرونا نوشته و دستورات پاراف شده بررسی شود، اقدام شود، در جلسه مطرح شود را نشان دهد، می گوید دیگر خسته شده ام اگر به خاطر فرزندانم و همسرم نبودم خودم را از این زندگی خلاص می کردم، خفت و بدبختی تا کی؟ گوش ندادن به خواسته برحق تا کی؟ چرا کسی به فکر ما نیست
امروز هم ساعات اداری به روزهای قبل تمام می شود و هر کدام از کارمندان سازمان ها و مدیران دستگاه ها به خانه می روند و حداقل مطمئن هستند سقفی برای آرامش و غذایی برای سیر کردن شکم خود و فرزندان خود دارند ولی امسال من چی؟ روی برگشت به خانه را ندارم، امروز به فرزندانم به عنوان ناهار چه بدهم؟ حتی کرایه برگشت با اتوبوس را فقط برای امروز دارم؟
به دلیل مشابه بودن و درخواست های صحبت بسیاری از افراد از تکرار مکررات آن در روزنامه امتناع کردم ولی در کنار جلسات متعدد برای پیشگیری و مقابله با کرونا ای کاش دردل این مردم شنیده و راهی برای رفع این مشکلات پیدا می شد، ای کاش برخی متولیان امر به جای جلسات پی در پی و بی ثمر در ادارات خود حداقل پشت درب ها اتاق مدیریت و جلسات این افراد را منتظر نگه نمی گذاشتند و اگر کاری نمی توانستند انجام دهند، حداقل به صحبت های آن ها گوش می دادند که اینچنین این افراد ناامیدانه با خود فکر نکنند به حال خود رها شده اند.

۱ دیدگاه

  1. هم سویژه خیلی خوبی بود، هم آبکی نبود و براش زحمت کشیده شده بود، هم اینکه مخاطب را جذب میکرد تا انتها گزارش را بخواند وبرخلاف بسیاری از گزارشها ، وسط راه از خواندنش خسته نشدم، خداقوت

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.