چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۸ شماره ۱۲۱۵
وقایع استان بررسی می کند؛ دلیل بیگانگی دانش آموزان با خلاقیت چیست؟
من کیستم؟
کوروش دیباج
این چیه؟ چقدر خنده داره؟ آقا اجازه این کجاش شبیه دایناسوره؟ و… این ها بخشی از حرف ها و سوالاتی بود که گروهی از دانش آموزان در بازدید از نمایشگاه نقاشی خلاقیت کودکان در فرهنگسرای آیینه عنوان کردند، جدا از سوالاتی که این گروه دانش آموز از معلم پرورشی خود می پرسیدند، بیگانگی و کم توجهی آنان به آثار برای بنده این پرسش را مطرح کرد که چرا برخی کودکان بالاخص دانش آموزان نسبت به خلاقیت بیگانه هستند؟
احمد دانشجوی کلاس دوم ابتدایی است نظرش را درباره نمایشگاه می پرسم، در حالی که سر خوردن پفک با دوستش کلنجار می رود، با خنده می گوید: اینجا کجاست ما را آوردند، من که هیچی حال نکردم ولی همین که از مدرسه بیرون آمدیم خیلی خوب بود.
وی در ادامه می گوید: این ها نقاشی نیست، خواهر دو ساله من از این ها قشنگ تر نقاشی می کشد،به این تابلوها می شود گفت نقاشی؟
امیر در حالی که فقط در محیط نمایشگاه سر و صدا می کند و کمترین توچه را به آثار دارد، در پاسخ به سوالم می گوید: کی حال داره به این چند تا خط خطی نگاه کنه، من از این تابلوها قشنگ تـر نقاشی می کشم،و هیچ علاقه ای به دیدن این آثار ندارم چون چیزی از آن نمی فهم.
آقای قدیری معلم پرورشی گروه بازدید کننده با بیان اینکه بازدید از نمایشگاه ها یکی از برنامه های فوق برنامه تمام مدارس است، گفت: دلیل اینکـه دانش آموزان با آثار ارتباط برقرار نمی کنند، بدین خاطر است که شاید هنر و خلاقیت در مدارس جدی گرفته نمی شود، متاسفانه هنوز در مدارس معلم نقاشی که تحصیلاتش هنر و نقاشی باشد نداریم و از معلم های دیگر برای تدریس این درس استفـــاده می شود.
وی ادامه داد: من معلم پرورشی با دو ساعت کلاس در هفته که نمی توانم کم کاری خانواده ها و نظام آموزشی را برای تربیت فرد خلاق جبران کنم، متاسفانه حتی برخی همکاران پرورشیم هم به خلاقیت دانش آموزان توجه نمی کنند آن وقت چگونه انتظار می رود کودکی که خانواده اش کمترین وقت را برای رشد خلاقیتش گذاشته در مدرسه بتواند خلاق شود؟
سارا بهزاد، روانشناس رشد و تحول انسان در خصوص دلایل بیگانگی کودکان با خلاقیت گفت:من کیستم ؟ این همان سوال سختی است که به آشنایی با خویشتن ، می انجامد . دیدگاه ما نسبت به زندگی را مشخص می کند و مادام العمر ادامه دارد . ما تصویر ذهنی کلی از خودمان داریم. اینکه چه کسی هستیم . از چه توانایی هایی برخوردار و دارای چه ویژگی هایی هستیم .
وی ادامه داد: این تصویر ذهنی ارزیابانه، خودپنداره نام دارد که احساس ما را درباره خودمان شکل می دهد و اعمال ما را هدایت میکند . بعد اجتماعی خودپنداره از اهمیت بسزایی برخوردار است . کودکان درک فزاینده خود درباره اینکه دیگران چه دیدی درباره آنها دارند را درونی می کنند . به این ترتیب میتوان به نقش مهم فرزندپروری و سیستم های آموزشی در این امر اشاره کرد .
این روانشناس تصریح کرد:با شکل گیری خودآگاهی در دوران نوپایی ، تصویر خویشتن اهمیت پیدا میکند و خودپنداره شخص با افزایش توانایی های شناختی و مواجه با تکالیف رشدی دوران کودکی، نوجوانی و بدنبال آن بزرگسالی روشن تر و تاثیرگذارتر میشود .
بهزاد گفت:تلاش کودکان برای تعریف خویشتن بیشتر و بیشتر میشود بطوریکه در اوایل کودکی تمایل به امتحان کردن چیزهای تازه و آزمـایش توانایی های جدید دارند .
وی عنوان کرد:طبق نظریه رشد روانی – اجتماعی اریک اریکسون روانشناس آمریکایی ، کودکان در اوایل دوران کودکی (در مرحله سوم رشد شخصیت ، ابتکار و خلاقیت در برابر احساس گناه هستند ) با احساسات متعارضی درباره خود مواجه میشوند . از یک سو میل به رشد هدفمندی که امکان برنامه ریزی و انجام فعالیت های مختلف را برای آنها فراهم می آورد و از طرفی عذاب وجدانی که کودک در برابر تـــایید نشدن های اجتماعی با آن برخورد می کند. چون او در این سنین در حال بررسی انگیزه ها و اعمال است.
این روانشناس ادامه داد: کودکانی که تنظیم این انگیزه های متضاد را یاد میگیرند از ویژگی «هدفمندی» برخوردار میشوند . میتوانند با جرات با اهداف خود رویارو شوند و بدون بازداری بیش از حد ناشی از احساس گناه، از ابتکارات و خلاقیت های خود استفاده کنند .
وی تاکید کرد:نقش والدین و مربیان و سیستم آموزشی در گذار موفق کودکان از این مرحله و پرورش هدفمندی ، ایجاد ابتکار و خلاقیت بسیار حایز اهمیت است. در بسیاری از موارد ، والدین و مربیان با ارزیابی های مشروط ، الگوهای تحلیلی همگرا و تمرکز صرف روی یک ایده مشخص یا ایده های مشابه، قضاوت های نامتناسب با رشد روانی، اجتماعی کودکان و تفاوت های فردی آنها، نه تنهافرصت لذت از ابتکار و خلاقیت را از کودکان می گیرند بلکه آنها را با احساس گناه و عذاب وجدان برنامه های مورد نظرشان بار می آورند. کودکان را، از تفکر واگرا (ارائه راه حل ها مختلف در برخورد با موقعیت ها و مهارت حل مساله) دور نگه می دارند و لذت چشیدن خلاقیت را از آنها می گیرند .
بهزاد گفت:در روند رشد ، کودکان بر اساس خواسته های مراجع قدرت خود ( والدین ، معلم ها و … ) به ناظرینی صرف تبدیل میشوند و در دریای ارزیابی های قضاوتی کوته بینانه آنها غرق میشوند . خودپنداره آنها آسیب میبیند و درک درستی از خویشتن خود پیدا نمی کنند .در حالیکه می توان به آنها آموزش داد که ذهنی توانا در ایده پردازی داشته باشند. بازداری های بیش از حد ، امکان خلق ایده های بدیع آنها را می گیرد و امکان پرداختن به جوانب و زوایای مختلف موضوع که حاصل کنجکاوی ناشی از آن دوران است را به خطر می اندازد .
این روانشناس در پایان بیان کرد:تمامی این موارد خلاقیت و تفکر خلاق و مهارت حل مساله در کودکان را به نابودی میکشاند که قطعا بهای گزافی هم برای فرد و هم اجتماع خواهد داشت .