خانه » جدیدترین » لکه های سیاه

لکه های سیاه

چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۸  شماره ۱۱۹۳

لکه های سیاه

محبوبه میر قدیری

بارها پیش آمده که از من کمک بخواهند برای نوشتن یک کتاب (معمولا خانم ها) و چه کتابی؟ سر گذشت پدر یا مادر. می گویند می خواهیم با این کار خوشحالش کنیم. می پرسم این پدر یا مادر که معمولا سرگذشت خاصی هم ندارد چند ساله است؟ جواب می شنوم بالای ۶۰ و گاهی هم ۷۰ و یا حتا بیشتر. به اینجا که می رسم دلم برای این پیر مرد یا پیرزن نازنین می سوزد، چرا که او به جای کتابی که قرار است برای نویسنده به ظاهر مهربان و وظیفه شناس اسم و آوازه بیاورد، به توجه دلسوزانه نیاز دارد، به یک مسافرت خوب، به احترام، پوشاک مناسب یا وسیله خانه ای که دوست دارد و از همه مهمتربه اطمینان خاطر از اینکه در زمان از پا افتادگی کسی کنارش خواهد بود. از میراث فرهنگی تماس می گیرند که ما می خواهیم سر در خانه شما یک کاشی نصب کنیم. می پرسم برای چی؟ و فکرم می رود سمت مالکیت خانه که از من نیست و حالا چه می شود و…خوش خیالی ام عود کرده .که لابد میخواهند خانه را بعدها بـه موزه ای چیزی تبدیل کنند و کتاب های مرا همراه با چند تکه یادگاری از پدربزرگ و مادربزرگ نگهداری کنند و مانایی نام پدر و مادرم. می پرسم و جواب می شنوم که خیر.  برای این است که اهل محل بدانند اینجا یکی از مفاخر زندگی می کند و من یکباره بیاد گاو پیشانی سفید می افتم و میگویم نه. یک جلد از کتاب های مرا یکی از کتابخانه های عمومی اراک خریداری نکرده. بعد از ۲۰ سال قلم زدن برای پیدا کردن ناشر باید تقلا کنم و وقت ارسال کارم به ارشاد دچار ۴ درد شوم وهی جایگزین بسازم. می گویند از مقامات تهران هم می آیند، وقت نصب کاشی و خبر نگار و…و بیاد مراسمی می افتم که سال های گذشته ارشاد اراک در نمایشگاه کتاب تهران برگزار کرد با عنوان قدردانی از هنرمندان استان مرکزی. برنامه ای که بویی از نظم، حرمت و قدردانی و ستایش نبرده بود و خاطره اش لکه سیاهی است بر ذهن من.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.