شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ شماره ۱۲۵۲
امروز نه آغاز و انجام جهان است/ ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
هر هفته در ستون «گام زمان» یادداشت هایی درباره پدر ومادرم که اسطوره زندگیم بودند و فرزندانم که امیدهای زندگیم هستند و سفرهایم کـه بهترین آمــوزگار من است و… خــواهم نوشت. امیــدوارم مقبـول طبع مشکل پسند شما خوانندگان روزنامه وقایع استان واقع شود.
زهرا سلیمی
شوخ طبعی تاریخ
آرامش و سکوت، شهر و خیابان و کوچه و خانه را فرا گرفته است. فقط صدای پرندگان بهاری عاشق از روی شاخهی تک درخت گردوی تنومندِ روبروی پنجره اتاقم میآید.
ویل دورانت در بخشی از کتاب گهواره تمدن میگوید: «شوخ طبعی تاریخ را هیچ کس ندارد.» این چه شوخ طبعی بود که تاریخ با ما کرد! آیا کسی باورش میشد که روزی همه مردم جهان درگیر یک بحران تکان دهنده باشند و کسی نتواند خود را از این موج همه گیر مصون بدارد و تنها یک راه داشته باشند؛ همه در خانههای خود بمانند! یک حصر خانگی، قرنطینه، وشاید اعتکاف باشد که بیشتر درون خود را بکاوییم و بدانیم در پی چه بودیم و هستیم! حالا باید فقط و فقط زندگی کرد که فرصت زندگی اندک است و آرزوها و خواهش ها و امیال ما بی پایان. بودن در خانه و بیشتر اندیشیدن، راهی نو در زندگی باز میکند؛ باید راه های نو را بیاموزیم تا بتوانیم با نسل جدید تعامل بیشتری داشته باشیم .نسلی که در آینده نزدیک، پا به جهان خواهد گذاشت. نسل هزاره چهارصد یعنی یک هزاره متفاوت، یک دیدگاه و یک انسان متفاوت؛ برای او مفهوم زندگی فراتر از آنچه ما تصور میکنیم خواهد بود. او کوله باری از تجربیات نسل های گذشته را پشت سر گذاشته است. او یک انسان خاص و تعیین کننده سرنوشت خویش و هزاران نفر دیگر خواهد بود. او فرزند هزاره چهارصد است که در وجودش آرامش ماه، لطافت باران و توفندگی باد و سرکشی طوفان و عظمت خورشید را دارد. او سرشار از نیروی لایزال الهیست، هزاره چهارصد گام نهادن در راهیست نانوشته. این از روزهای پایانی سال آن مشهود است یک سال برای یک هزاره یک روز و یک ساعت و شاید ثانیهای بیش نباشد روزهایی که همگی به اعتکاف نشستهایم و به طبیعت فرصت زندگی دادهایم؛ روزهایی که دریا توان موجهای آرام زدن به ساحل دارد و نه موج های سرکوبگر. روزهایی که اقیانوس به زلالی آسمان نفس میکشد و ابرها هر روز زیبایی ها میآفرینند. آسمان با رنگ آبی شفاف و بلورینش نظاره گر زمینی است که حافظ و نگهدارنده آن است. پایان هزاره سیصد روزهایی به یاد ماندنی در تاریخ خواهد بود روزهایی که باورپذیری آن بسیار سخت میباشد. سهم من از این هزاره نیم قرن زندگیست؛ زندگی با افت و خیزهایش، فراز و نشیبها وتجربههای تلخ وشیرینش. تجربههای تاریخی و انقلابی که در بطن آن بودم و نوجوانیم را گذراندم. جوانیم همراه شدن با جنگی میهنی که ترس و دلهرهایش سال هاست در خاطرم محفوظ مانده است وگذر زمان ذرهای از تلخی و رنج آن نمی کاهد. حالا در آستانه هزاره چهارصد تجربه جدید به خاطرات زندگیم و نگرانیها و تلاش برای زنده ماندن می پیوندند. برای نسل آینده خواهم گفت: «آیا می توانید باور کنید که مردم جهان برای زنده ماندن از کران تا کران این کره خاکی در چهار دیواری خانههای خود محبوس شدند و حتی جرأت نداشتند با نزدیکترین کسان خود ملاقاتی داشته باشند.» نمیدانم باور خواهند کرد یا نه! ولی این را تاریخ به خاطر خواهد سپرد این در حافظه تاریخی جاودانه خواهد شد. روزهایی که آنچه بیشتر از همه آزار دهنده است دیدارهای سادهای بود که از آن محروم شدیم دیدارهایی که از سر عادت انجام میگرفت وبه سادگی از کنار آن میگذشتیم و گاهی هیچ ارزشی برای آن قائل نبودیم؛ ولی امروز اگر اتفاق بیفتد باید بهای سنگینی برای آن بپردازیم. دست های یاری گر امروز به دست های آلوده محکوم شده است دست ها را باید از یکدیگر پنهان کرد نه دستی به سمت دوستی و نه دستی به سمت رفاقت فشرده نخواهد شد. چگونه شد که دست یاری گر دست ویرانگر شد و دستهای طلب، دست های مرگ شدند. کمی بیاندیشیم آیا طبیعت تصمیم نهایی را گرفت تا خود را نجات دهد ویا دست انسانهاست که ویروسی مرگبار را برای رسیدن به آروزهای تمام نشدنی خود ساختند! یا شوخ طبعی تاریخ است! یا لازمه گذار به هزاره چهارصد است! کسی نمی داند!