خانه » جدیدترین » شهریارِ کوه نشین /درباره افسانه غارکیخسرو شازند و نمادهای آن

شهریارِ کوه نشین /درباره افسانه غارکیخسرو شازند و نمادهای آن

شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷   شماره ۹۹۲

***

***

زهراحیدری / شاعر و نویسنده، پژوهشگر

***
چو از کوه خورشید سر برکشید
ز چشم مهان شاه شد ناپدید (فردوسی)
غار شاه زنده، غار کیخسرو و غار شاه کیخسرو، نام غاری است درفاصله ۳۵ کیلومتری جنوب غرب شهر اراک و در قله کوه مرتفع شاه زنده از رشته کوه راسوند. ارتفاع این غار از سطح دریا حدود ۲۸۹۰ متر است. دهانه ورودی غار به سوی غرب بوده و ۹۰/۱ متر عرض و ۳/۱ متر ارتفاع دارد. درون غار دارای یک دهلیز باریک به طول ۱۸ متر، عرض متوسط ۶ متر و ارتفاع ۳ متر می باشد. در روایات شفاهی آمده است، کیخسرو، شهریار اسطوره‌ای ایران، پس از رها کردن تاج و تخت خویش با هفت تن از پهلوانان همراهش به روستایی در نزدیکی اراک می‌رسند. کیخسرو کنار چشمه‌ ای شستشو می‌کند و به همراهانش می گوید: فردا صبح کسی مرا نخواهد دید و شما هم اینجا نمانید؛ زیرا که برف خواهد بارید و شما دچار خواهید شد. اما خود از کوه بالا می‌رود تا به غاری می‌رسد و در همان غار از دیده‌ها پنهان می‌شود. باورهایی وجود دارد که او روزی باز می‌گردد و جهان را از بدی می‌رهاند.
پهلوانان همراهش به ناچار باز می‌گردند. اما گرفتار برف و بوران شدیدی شده و در همان مکان تسلیم مرگ می شوند. هنگامی که عده ای دیگر به جستجوی ایشان می پردازند، پیکرهای بی‌جان هفت پهلوان همراه کیخسرو را زیر انبوهی از برف می‌یابند. ناگزیر آن‌ها را در همان جا به خاک می‌سپارند. این هفت گور باستانی همچنان در روستای «گوره‌زار» دیده می‌شود و دیرزمانی زیارتگاه بوده است. به روایتی دیگر: همراهان کیخسرو بخفتند و چون در بامداد بیدار شدند، شاه را ندیدند. در پی او گشتند و از گردش بسیار خسته شده و دوباره به همان چشمه برگشتند و گمان نمی کردند که در هوای خوش، برف نابهنگام آنان را دچار سازد، در آنجا چیزی خورده به خواب رفتند، ناگهان بادی برخاست و چنان برفی بارید که همه را هلاک کرد. در کتاب شهرهای ایران در دوره پارتیان آمده است: که کیخسرو به تنهایی از کوه بالا رفت و کنار چشمه ای فرو آمد. فرشته ای بر او نمایان شد، کیخسرو از شدت هراس بی هوش گشت با کمک آب چشمه که بر سر و روی او پاشیدند، پس از هوشیاری فرمان داد تا در آن شهری بنا کنند و لذا شهری به نام «شاه زنده» در آن نواحی بنا شد که نام امروزین شازند بر گرفته از آن است.
از جمله باورهای دیگر مربوط به غار کیخسرو‌ این است که بعضی سالها، در شب نوروز و یا در هنگام تحویل سال، صدای توپ و نقاره از آن شنیده می شود. گاهی غار، نور باران می گردد. درصفحه ۱۱۶ کتاب استان مرکزی فراتر از تاریخ آمده است: این غار در نزد زردشتیان (زرتشتیان) جهان به عنوان یکی از مکان های مقدس به شمار می رود. هر ساله تعدادی از علاقه مندان به ویژه زردشتیان ساکن ایران و همچنین کشور هندوستان جهت زیارت و ادای نذر به این مکان می آیند. بر روی دیواره های غار اسامی پهلوانان ایرانی از جمله پولاد تیر انداز و سیاوش شهریار حک شده است.
داستان کیخسرو و غار کیخسرو را به چشمه بلاغ حک در شمال غربی شازند در دامنه جنوبی رشته کوه راسوند هم ربط داده اند و نقل می شود که کیخسرو قبل از اینکه به غار پناه ببرد خود را در این چشمه شست و شو داده و سپس وارد غار شده است
این نوشتار شرح مختصریست بر نمادهای بنیادین این افسانه که اشتراکاتی بسیاری با افسانه های دیگر ایران و جهان دارد:

 کیخسرو
«کی» لقب شاهان کیانی است و «خسرو» به معنی خوشنام است. بنابر داستان های اساطیری این شاه کیانی فرزند سیاوش و نوه کیکاووس است. برای او صفاتی همچون شجاعت و پیوند دهنده کشورها برشمرده اند. کیخسرو بتکده کنار دریاچه چیچست را نابود کرد و افراسیاب پدربزرگ مادری اش و گرسیوز که عاملان قتل پدرش بودند را کشت. کنگدژ قلعه ای که سیاوش ساخته بود و در آسمان حرکت می کرد را بر زمین نشاند و ثابت کرد. در شاهنامه آمده است کیخسرو پس ازجنگ های بسیار در رفتار خویش اندیشید و تصمیم گرفت مدتی عزلت گزین شود و به عبادت بپردازد، پنج هفته را در این حال گذراند تا این که شبی سروش که پیک ایزدان است نازل می شود و از وی می خواهد تا این جهان را رها کند تا جانی دیگر بیابد، کیخسرو پادشاهی را به لهراسب می سپارد و به جانب کوهستان می رود تا این که به راهــی دشـــوار می رسد. از پهلوانان همراهش می خواهد بازگردند و تعدادی ازآن ها برمی گردند اما توس و گیو و فریبرز و بیژن و گستهم یک روز دیگر او را همراهی می کنند. روز بعد همگی گرفتار طوفان و برف شده و اثری از آنها باقی نمی ماند.
نام کیخسرو در اوستا چندین بار آمده و او یکی از پهلوانان و شاهان بزرگ شمرده شده است. او یکی از شخصیت های جاودان است که درحالت بی مرگی از نظرها پنهان شده تا روزی با سوشیانت آخرین موعود زردشت دوباره ظهور می کند و خردش را در اختیار او قرار می دهد. سوشیانت به همراه کیخسرو به نبرد با بدیها خصوصا دیو اَشموغی(دیو بدعت گزار در دین) برمی خیزد .

 جاودانگی
نامیرایی یا انوشگی یعنی توانایی زیستن بدون مرگ. مفهوم انوشگی به دوران اساطیری بازمی‌گردد که مردم خدایان خود را بی‌مرگ می‌دانستند و یکی ازویژگی هایی که خدایان را به انسان برتری می داد همین نامیرایی بود؛ در دوره های بعد برخی قهرمانان هم نامیرا شدند و غالبا این نامیرایی به دلیل داشتن ویژگی های شخصیتی والایی بود که آنان را از دیگر انسان ها متمایز می ساخت. بر اساس اساطیر وداستان های موجود در متون کهن، قهرمانان نامیرا در زندگی و فرهنگ مردم وجودی نیک و سازنده داشته اند و ستم ستیزی، ستم گریزی، بیداری، هوشیاری و وجدان آگاه از ویژگی های آنان است. آنان زنده کننده ارزش های والای انسانی چون، پیمان و دوستی، وفای به عهد، گذشت و فداکاری تا پای جان در راه دین، رفاه و نجات مردم، بخشش، صداقت و راستی نیت و عمل هستند. بی مرگان یا جاودانان در سنت کهن ایران، نامداران و به خصوص قهرمانانی هستند که نمی میرند و چون زمان معمول زندگی شان به سر می رسد یا به خواب فرو می روند یا در جایی پنهان می مانند و در هنگام لازم و در زمان بازسازی جهان، به یاری بزرگان دین و مردم می شتابند. نام این جاودانان بنا به روایت های مختلف فرق می کند. از میان آنها به این شخصیت ها می توان اشاره کرد: گرشاسب، توس، گستهم، کیخسرو، گیو، فریبرز، اوروتت نره (پسر زردشت)، اغریرث و پشوتن.
جمشید و فریدون و کیکاووس هم بنا به روایت ها بی مرگ آفریده شده بودند، ولی به دلیل ارتکاب گناه از رده جاودانان بیرون آمدند.
در کتاب بندهشن آمده است که در بازسازی جهان، پانزده مرد پارسا و پانزده زن که از بی مرگان هستند به یاری سوشیانس می شتابند. در صفحه ۸۰ کتاب کیانیان نوشته کریستین سن آمده است: بنابر استنباط از اوستا و روایات باستانی ایران، پایان جهان به سوی آن چیزی است که اهورامزدا در آغاز آفریده است، جهانی فارغ از درد و رنج و ناامیدی و دور از ریا و بدی ها و شر اهریمن و خالی از حرص و نیاز و پاک از وجود هرگونه دیو می شود. در اوستا هم آمده است: هرگاه آفریده یا آفریدگانی دارای اندیشه و گفتار و کردار یکسان شوند هستی آن ها همیشگی است و مرگ و نیستی به آنان راه ندارد.

 غار
غار نماد زندگی پنهانی است، محل اتحاد جنبه انسانی و جنبه الهی شخص است و از این رو جاودانان و منجیان در غارها متولد می شوند و یا برای تولد دوباره به غار پناه می برند، غار نماد زهدان است و ازآنان محافظت می کند تا زمان تولد مجدد. از سوی دیگر غاریک کوره کیمیاگریست، ورود به غار به مثابه تغییر حالت وغلبه بر نیروهای خطرناک است . غار معبر زمین به آسمان هم محسوب می شود بنابراین ورود به غار ، بازگشت به مبداء است و ازآن جا صعود به آسمان و خروج از کیهان صورت می گیرد. غار نماد محلی است که درآن همذات پنداری با خود صورت می گیرد، یعنی نشانه ی فرایندی است که طی آن روان، درونی می شود و بدین ترتیب شخص به خود می آید و به بلوغ و پختگی می رسد؛ برای این کار باید کل دنیایی را که براو اثرمی گذارد، با وجود مخاطره خلل واغتشاش، یکپارچه سازد. در آیین میترایی ورود به آیین و شروع پرستش از غاری شروع می شد که درآن گل ها و چشمه هایی به افتخار «مهر» پدر و آفریننده همه چیز، وجود داشت. غار به صورت نمــادین کیهان را نشــان می داد که به وسیله میترا آفریده شده بود .

 چشمه
چشمه در همه فرهنگ ها مقدس است چرا که آب به عنوان ماده نخستین و عامل باروری و رشد انواع موجودات از دهانه چشمه خارج می شود و چشمه مبداء زندگی است و قدرت وبرکت و نیکبختی می آورد. چشمه نماد مادریست و چشمه زندگی ،چشمه جاودانگی یا چشمه جوانی و چشمه دانش در بسیاری ازسنت ها در مرکز بهشت زمینی در پای درختی روان است. کسی که از آب این چشمه بنوشد ازمرزهای شرایط زود گذر زندگی می گذرد و عمر جاودان می یابد، این همان چشمه ایست که بشر همواره در آرزوی دستیابی به آن بوده است. در باور مردم همه جهان بسیاری از چشمه ها خاصیت شفا دهنده و حتی زنده کننده دارند از این روست که چشمه ها را با الهه ها و ایزدان و قدیس ها مرتبط می دانند حتی خود چشمه را از ایزدان می دانند. چشمه ها نماد تزکیه و تطهیرند و در آیین های طهارت حضور دارند .

 کوه
ارتفاع و بلندی، در دنیای نمادها به کوه جایگاهی والا می دهد، جایگاه گذر ازسطحی به سطح دیگر است و همه مردم دنیا در جغرافیای طبیعی و اساطیری شان کوه هایی مقدس دارند که مرکز جهان و جایگاه خدایان و موجودات افسانه ای است و یا پناهگاه موقت یا دائم قهرمانان اساطیری بوده است. بالا رفتن ازکوه مانند عروج به آسمان است و نردبان ورود به جایگاه الوهیت و بازگشت به مبدا است و در بسیاری سنت ها جاودانان از کوه صعــود مــی کنند تـا خواسته های مردم را به آسمـــان ببرند، عــروج پیشرفتی بـــه ســوی شناخت حقیقت است، قهرمانانی که آماده ورود به این جایگاه مقدس نیستند سختی های بیشتری در این راه متحمل می شوند و در برخی افسانه ها موجوداتی شریر سعی دارند مانع رسیدن آن ها به قله شوند، در سنت های شرقی برای صعود به کوه باید ابتدا طهارت کرد و چنین است که در افسانه کیخسرو هم ابتدا در چشمه ای شست و شو می کنند.کوه ازسوی دیگر مفهوم استواری و تغییر ناپذیری و حتی خلوص را متبادر می کند. همچنین باید به نمادگرایی کوه مرکزی هم توجه داشت بدین معنی که در فرهنگ های مختلف یک کوه را کوه مرکزی یا کوه نخستین می دانند و بسیاری ازافسانه ها را با این کوه مرتبط می دانند و ویژگی های خاصی را برای طبیعت پیرامون این کوه به ویژه بلندترین قله آن بر می شارند چنانکه البرزکوه در افسانه ها و اساطیر ایران چنین نقشی دارد ، کوهی است که گرداگرد زمین را فراگرفته است و تا فلک و خورشید کشیده شده است. در بالای این کوه نه سرما وجود دارد و نه گرما، نه روز و نه شب، نه خوشی و نه ناخوشی. جایگاه «مهر» بالای این کوه است، البرز صد و هشتاد روزن در شرق و صد و هشتاد روزن در غرب دارد که ماه و خورشید وستارگان و صورت های فلکی درگردش خود به گرد جهــان هر روز از میان یکی ازآن ها عبور می کنند. معمولا مرتفع ترین کوه هر منطقه چنین نقشی را در دنیای نمادهای آن سرزمین ایفا می کند. در مورد مناطق مختلف ایران هم چنین است که برای کوه ها و به ویژه کوه های مرتفع تر افسانه هایی خلق شده و ارتباط دادن پدیده های جغرافیای بومی به جغرافیای اساطیری مرسوم است ، تلاشی برای اثبات هویت ملی و مرکزیت بخشیدن به بوم محل زندگی خود. آنچه مسلم است محل دقیق وقوع حـوادث داستان های اساطیری را نمی توان به قطع مشخص کرد تنها نشانه هایی وجود دارد که ما را راهنمایی می کند .
رشته کوه راسوند یکی از شاخه‌های زاگرس است.که در شهرستان شازند واقع است و بلندترین قله استان مرکزی یعنی قله شهباز ازقلل این رشته کوه است . درباره وجه تسمیه این کوه دیدگاهی وجود دارد که نام «راسوند» (راسوند نام دشتی در خوزستان هم هست) را با «اسنوند» که نام کوهی است در اوستا تطبیق می دهند. در اوستا آمده است دژ بهمن و آتشکده آذر گشسب در بالای کوه اسنوند بوده است. از سوی دیگر محققین و ایران شناسان وجود آتشکده مذکور را در کنار شهر شیز می دانند، برخی شیز را زادگاه زردشت دانسته اند و در نوشته های پهلوی به نام «گنجک» خوانده شده؛ جغرافی دانان عرب آن را «شیز» نامیده اند و تخت سلیمان درآذربایجان را ازآثار به جای مانده ازآن شهر می دانند. در منطقه شازند هم در غرب کوه راسوند روستایی هست که اهالی بدان «شیز» می گویند که این را هم دلیل دیگری بر تطابق نام «راسوند» و «اسنوند» می دانند و آثار باستانی به جا مانده در روستای جزنق واقع در ابتدای دره شرا (چَرّا) را هم دیگر گواهی بر مدعای خویش می دانند .
منابع:

  • استان مرکزی فراتر ازتاریخ /علی رحیم پور
  • تاریخ اساطیری ایران/ ژاله آموزگار
  • فرهنگ الفبایی اساطیر ایران باستان / ملیحه کرباسیان
  • فرهنگ نمادهای آیینی / جی سی کوپر /ترجمه رقیه بهزادی
  • سایت شهرداری شازند

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.