خانه » جدیدترین » شاعر ترانه هایی برای قلب ها

شاعر ترانه هایی برای قلب ها

چهارشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۱  شماره ۱۶۱۱

  •  دریچه: آشنایی با اهالی فرهنگ و هنر استان مرکزی

عباس لعل بار: مهرنوش معینی متولد ۲۹ آذر ۱۳۴۹ است. نقاشی، خط، موسیقی، تئاتر، داستان و فیلم نامه نویسی و کارگردانی تئاتر را از نوجوانی در دوران راهنمایی و دبیرستان شروع کرد. در معرفی آثار این شاعر شاید از نمادها برای بیان بتوان بهره برد اما مهمترین چیزی که در آثار این هنرمند به چشم می خورد، مایه حسی است که از یک مفهوم طبیعی منشا می گیرد به طوری که در ذات وجود همه عناصر نفوذ کرده ارتباط معنی داری با آن ها ساخته و شاعر این همه را در یک گردش سکرآور مفهومی به جهان شعر برده و زنده می کند. او از مرزبندی های جغرافیایی، نژادی، قومی واجتماعی میان انسان‌ها بیزار است و می خواهد با ترجمه اشعارش، آن را به گوش همه انسان‌های علاقمند به شعر برساند. آثار وی پر از عشق و انسان دوستی، پر از درس هایی برای ماندگاری، ترانه هایی برای بودن در قلب ها است که توسط انتشارات پرپروک به دو زبان فارسی و انگلیسی منتشر شده است.
از جمله کارهای فرهنگی این شاعر می‌توان به ۱۴ سال تدریس در دانشگاه شهید بهشتی تهران، همکاری با دانشکده هنرتهران اشاره کرد.
مجموعه شعر «کاغذهای مچاله» در قالب اشعار کلاسیک، نیمایی، محاوره و ترانه می باشد. مجموعه شعر سپید «درختی که از جنگل فرار می کند» و مجموعه شعر و ترانه «مردابِ خوابیده» آثاری هستند که تا کنون به دوز بان انگلیسی و فارسی از این شاعر منتشر شده اند و در کشور کانادا هم به فروش می رسند.
مجموعه غزلیاتی از وی نیز آماده چاپ است و همچنین امیدوار است داستان‌ها یش را نیز در آینده نزدیک به چاپ برساند. در ادامه دو شعر از کتاب مرداب خوابیده از این شاعر را آورده ایم که خواهید خواند:
دلم بسیار می خواهد که از دنیا جدا گردم
رفیق بی ریای جاده ی بی انتها گردم
به روحم دست بردم ،بلکه زخمی را بپوشانم
بسوزم در درون خود، حریق بی صدا گردم
دلم بسیارمی خواهد، گلوی تنگ خود را من
بگیرم، تا که ازقید نفس هایم ، رها گردم
دلم تلخی یک زهر است ، بنوشید آب از این مرداب
منی که غرق مردابم چگونه با صفا گردم
دلم مشتیست پراز غم ، نمی خواهم که وا گردد
فشرده جسم وجانم را، خدایا کی رها گردم
دلم زخمیست درسینه ، که مرهم هم نمی گیرد
نشانم می دهی ناخن و می خواهی شفا گردم؟
منم این زخم بی درمان ،منم آبستن طوفان
منم حاجت، منم خواهان ،که می خواهم روا گردم
***
حیرتی درچشمهایم جا گرفت/ تک درخت حاصلم معنا گرفت
باغهای پرتغزل شد سرم/ شد طلوع چشمهایش خاورم
کهکشان گل به اطرافم دمید/ خیل سهره وقناری ها رسید
رقص آتش ازنهادم سرکشید/ مرغ احساس حواسم پرکشید
سرزمین خشک لبها ، دیمه زد/ یک تبسم برصدف ها ، خیمه زد
واژه و گفتارم اینک درجهان/ شعر نغز مولوی در من نهان
نغمه ی احساس ، امیدم نواخت/ آتشی بودم که جنگل را گداخت
آسمانی در نفس دارم ، رها/ قلب سرخی بی نهایت پربها
رود مهرم از سحر آرام تر / شور جانم از صبا خوش نام تر
گوش کن آواز روحم خوش نواست/ نوش کن مهری که گویای وفاست

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.