خانه » جدیدترین » سوگ فروخورده

سوگ فروخورده

شنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۹   شماره ۲۴ هفته نامه ندای گویا

ندای گویا در گفتگو با اردشیر بهرامی، آسیب‌شناس و پژوهشگر حوزه اجتماعی بررسی می کند؛ تبعات ناگوار وقوع چند بحران در جامعه در یک زمان کوتاه

سوگ فروخورده

سوگ در فرهنگ ایرانی ریشه‌ای دیرینه دارد؛ ولی در نحوه مواجه‌شدن با سوگ و فقدان که بیشتر متوجه جان و دارایی انسان می‌شود، جامعه ما از ماهیت و پیچیدگی و شدت بیشتری برخوردار است
بحران‌ها در لحظه تمام نمی‌شوند و پیامدهایی را به جای می‌گذارند که به‌مراتب بسیار فاجعه‌بارتر از خود آن بحران هستند
جامعه باید مکانیزمی ‌را برای تخلیه فشارهای روحی‌ روانی ناشی از بحران طراحی کند تا به این ترتیب افراد بتوانند داغ سوگ، نگرانی، اندوه، اضطراب و فشارهای روحی‌روانی را که بر اثر آن بحران، ایجاد شده است، تخلیه و هیجان‌هایشان را مدیریت کنند
در زمان بحران، جامعه تا حدودی دچار فروپاشی می‌شود و کارکردهای قبلی خود را از دست می‌دهد
آنچه بنده در خلال بحران‌ها دیده‌ام این است که گروه‌هایی مثل زنان و کودکان، که از جمله گروه‌های آسیب‌پذیر هستند، نیاز به مداخله‌های روان‌شناسی دارند و باید بیشتر از همه مورد حمایت‌های اجتماعی و عاطفی قرار بگیرند
اینکه ما هنوز نمی‌دانیم در بحران پشت بحران باید چگونه نیازها و درخواست‌های خودمان را برطرف کنیم، خودش بحران است و نشان می‌دهد که ما اصلا اصول مدیریت بحران را تمرین نکرده‌ایم و آموزشی درباره‌اش ندیده‌ایم

کوروش دیباج

گیل‌گمش گفت: «چگونه می‌توانم آرام باشم؟ چگونه می‌توانم فریاد نکشم؟ رفیقی که دوست دارم خاک شده. «انکیدو»، رفیق من، مثل خاک رُس شده. آیا من نیز نباید با آرامش بیفتم و تا ابد، دیگر برنخیزم؟» «سوگ» سال‌هاست که در آیین و رسوم ایرانی‌ها ریشه دوانده است. در خرده‌فرهنگ‌های مختلف خود را به شکل و شمایل و هیبت‌های متفاوت نشان داده و هر کسی را به زعم خود با «خود» همراه کرده است: شیون، زاری، ناله، کندن موی، خاک بر سر ریختن، خشم و بغض. انسان همواره در سوگ نشسته و خشم و کینه‌اش از مرگ و اندوه از دست دادن را سرداده؛ فریادی که این روزها و به دلیل پشت سر گذاشتن بحران‌های پی در پی مثل سقوط هواپیما و کشته شدن ۱۷۶ نفر، حوادث آبان ماه، وقوع سیل، انتشار ویروس کرونا و بروز بحران‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در جامعه بلندتر و فراگیرتر شده و افراد بسیاری را به غم و اندوه کشانده است. کافی است سری به فضای مجازی بزنید و به مطالعه پست‌ها و کامنت‌های افراد مختلف بپردازید تا متوجه نوعی از سوگ اجتماعی نهفته ای شوید که همه را اسیر خود کرده است؛ سوگ و اندوهی که به گفته اردشیر بهرامی، آسیب‌شناس و پژوهشگر حوزه اجتماعی، ناشی از بحران‌های متفاوت است که جامعه در ماه‌های اخیر پشت سر گذاشته و اگر درمان نشود، می‌تواند باعث افزایش آسیب‌های اجتماعی یا اختلالات روحی و روانی شود.از این رو هفته نامه ندای گویا در مصاحبه با بهرامی به تبعات ناگوار وقوع بحران ها پشت سر هم برجامعه می پردازد .
بهرامی معتقد است: همه افرادی که در کنار هم در ماهیت اجتماعی به نام ایران زندگی می‌کنند، قطعا با وقوع بحران دچار ناراحتی می‌شوند. وقتی این اتفاق‌ها بیشتر و بیشتر می‌شوند (هر نوع بحرانی مثل بحران سیاسی،اقتصادی واجتماعی) ناراحتی‌ها و غم‌ها ی اجتماعی نیز افزایش پیدا می‌کنند. زمانی که فضای مجازی پر می‌شود از خبرهای تلخ و منفی، شهروندان نیز ناخودآگاه از آن تاثیر می‌پذیرند؛ بنابراین به عنوان شهروندان این جامعه باید به مبحث نشاط اجتماعی توجه کنیم. جامعه ما ظرفیت‌های ویژه‌ای در حوزه‌های مختلف مثل موسیقی و ورزش و کنش‌های اجتماعی دارد؛ ظرفیت‌هایی که به واسطه آنها می‌توان از بحران رهایی یافت و شاد و امیدوار زندگی کرد.

غم‌ها و بحران‌های مکرر مثل وقوع سیل و زلزله، حوادث آبان ماه، سقوط هواپیما و اتوبوس و… در سال جاری موجی از ناامیدی و اندوه را برای جامعه به همراه داشته است؛ به گونه ای که برخی از روان‌شناسان می‌گویند در ماه‌های گذشته، تعداد مراجعانشان افزایش یافته. نحوه مواجه‌شدن با چنین غم‌هایی چگونه باید باشد و چطور می‌توان آن را درمان کرد؟
به‌طور معمول در جامعه ما سوگ دارای ماهیتی اجتماعی و ریشه‌های تاریخی و دیرینه است. اگر بخواهم به بعد دیرینه‌شناسی و باستان‌شناسی سوگ اشاره کنم، می‌توانم درباره باور به خاک‌سپاری یا شکل‌گیری قبرستان‌ها از چهار یا پنج هزار سال پیش یا قبل تر از آن، که به این آیین‌ها اعتقاد داشته‌ایم، سخن بگویم. این آیین‌ها در کل جوامع بشری وجود دارد و اساس آن را فرهنگ‌های غالبی که بر کشورها حکمفرماست، تشکیل می‌دهد و افراد بنا بر یک سری آداب و رسوم به دنبال جان‌سپردن افراد به سوگواری می‌پردازند. البته بخشی از آن نیز به باورهای مذهبی جوامع مرتبط می‌شود. سوگ در فرهنگ ایرانی نیز ریشه‌ای دیرینه دارد؛ ولی در نحوه مواجه‌شدن با سوگ و فقدان که بیشتر متوجه جان و دارایی انسان می‌شود، جامعه ما از ماهیت و پیچیدگی و شدت بیشتری برخوردار است.

دلیل چیست؟
برای مثال، خود بنده سال گذشته پس از سیل لرستان در آنجا حضور یافتم. در این سیل، حدود ۱۴ نفر جان خود را از دست دادند؛ اما مرگ‌ها و پیامدهایی که به دنبال آن به وجود آمد یا سیل در زندگی افراد ساکن در آن منطقه به وجود آورد، بسیار بیشتر بود؛ برای مثال، ما شاهد ۵۰ فقره خودکشی بودیم. چندین فقره قتل نیز پس از سیل رخ داد؛ بنابراین بحران‌ها در لحظه تمام نمی‌شوند و پیامدهایی را به جای می‌گذارند که به‌مراتب بسیار فاجعه‌بارتر از خود آن بحران هستند.

با توجه به گفته های شما می توان نتیجه گرفت این سوگ و غم‌های جمعی می‌تواند باعث افزایش آسیب‌های اجتماعی در جامعه شود؟
بله، دقیقا همین‌طور است. اثرات روحی‌روانی که بحران‌ها به جای می‌گذارند به‌مراتب بسیار بیشتر از خسارت‌های جانی و مالی هستند که هم‌زمان با آن به‌وجود می‌آورند؛ بنابراین وقتی بحران اتفاق می‌افتد، جامعه باید مکانیزمی ‌را برای تخلیه فشارهای روحی‌ روانی ناشی از بحران طراحی کند تا به این ترتیب افراد بتوانند داغ سوگ، نگرانی، اندوه، اضطراب و فشارهای روحی‌روانی را که بر اثر آن بحران، ایجاد شده است، تخلیه و هیجان‌هایشان را مدیریت کنند. به‌طور معمول این اتفاق در جامعه ما کمتر رخ می‌دهد.

این مکانیزم باید چطور باشد؟ به هرحال در حوادث آبان ماه یا سقوط هواپیما و… سوگ عمومی‌با نوعی از سرکوب مواجه شد و مردم نتوانستند غم و اندوه خود را به طور کامل تخلیه کنند. سرکوب سوگ چه تبعاتی به همراه دارد؟
خـــانــواده‌هـــا، جامعه یا انسان‌هایی که دچار سوگ شده‌اند، می‌دانند که چگونه باید عزاداری کنند. بالاخره فرهنگ و آداب و رسومی‌که درباره مرگ و نحوه پذیرش آن در جامعه وجود دارد، باعث می‌شود تا افراد بدانند چگونه خودشان را تخلیه کنند؛ به‌عنوان‌مثال، در برخی از بافت‌های جامعه، انسان‌ها درباره سوگ با یکدیگر حرف می‌زنند یا عده‌ای دیگر شیون وزاری می‌کنند تا هیجان‌های خود را تخلیه کنند. به‌طور معمول سازمان‌ها و نهادهایی که در حوزه فرهنگ فعالیت می‌کنند یا خیرین و سمن‌ها و «ان جی او»ها نیز در مواقع بحران در کنار مردم قرار می‌گیرند تا بتوانند با آنها همدلی کنند و پای درددل‌ها و حرف‌هایشان بنشینند؛ برای مثال، در بحرانی مثل سقوط هواپیما، خانواده‌ها و جامعه نیروهای نخبه خود را از دست داده‌اند؛ بنابراین می‌طلبد که شرایطی برای داغداران فراهم شود تا بتوانند سوگواری کنند و فشارهای روحی‌روانی خود را تخلیه و این شرایط را تحمل کنند. در بحران‌های دیگر مانند تصادف‌های جاده‌ای یا بحران‌های اقلیمی ‌و طبیعی که در کشور زیاد است و هر ساله تعداد زیادی را به کام مرگ می‌کشاند، نیز روال همین‌گونه است. پس جامعه باید مکانیزم‌های خاصی را برای این افراد فراهم کند. توجه داشته باشید که در برخی جوامع توجه به معقوله مرگ و عزاداری خیلی شدید و در بعضی دیگر کم است. در برخی از خانواده‌ها و افراد، ماندگاری در سوگ و غم و آن شرایط روحی طولانی است و حتی باعث بروز بیماری‌های روحی‌روانی و انزوای فردی و اجتماعی و دوری از محیط کار و تحصیل و خانواده می‌شود. جامعه ما نیز جزو جوامعی است که توجه افراد آن به مقوله مرگ و عزاداری در آن بسیار زیاد است؛ برای مثال، می‌بینیم که عزاداری‌هایی مثل ایام عاشورا با شکوه تمام در جامعه برگزار می‌شود یا در مراسم عزاداری سردار سلیمانی کل جامعه ایران شرکت کردند و سوگ خود را نشان دادند. البته متاسفانه در بحران‌هایی مثل سیل و زلزله مدیریت داغ و هیجان، کمتر انجام می‌شود؛ به همین دلیل جامعه آسیب می‌بیند؛ درحالی‌ که اگر شرایطی وجود داشت که افراد می‌توانستند داغ خود را تخلیه کنند، این اتفاق‌ها نمی‌افتاد. به‌هرحال در زمان بحران، جامعه تا حدودی دچار فروپاشی می‌شود و کارکردهای قبلی خود را از دست می‌دهد. به عنوان کسی که در جریان زلزله و سیل حضور داشته ام، می‌گویم که مدیریت داغ در این دوران برای افراد صورت نمی‌گیرد.

بی توجهی به درمان سوگ و تخلیه هیجان‌های ناشی از بحران در بلندمدت چه پیامدهایی به همراه دارد؟
فرهنگ حاکم بر هر منطقه ای نشان می‌دهد که افراد چقدر باید در سوگ باقی بمانند. در جوامعی که مرگ و عزاداری برای آنها بسیار مهم است، قطعا افراد فشار روحی بیشتری را در این شرایط تحمل خواهند کرد. اگر سوگ درمان نشود، اثرات روحی‌روانی، افسردگی، انزوای اجتماعی و پرخاشگری را به دنبال دارد؛ برای مثال، تحقیقی بعد از سیل لرستان انجام دادیم و متوجه شدیم که این جامعه محلی، پس از بحران دچار ۳۰ تا ۴۰ آسیب اجتماعی جدی شده است؛ به‌عنوان‌مثال، مهاجرت‌ها زیاد شدند. از دست دادن نظم و مناسبات اجتماعی و ادامه نیافتن جریان عادی زندگی نیز ازجمله پیامدهای دیگر بحران است. متاسفانه در این شریط سوگ جمعی اتفاق نمی‌افتد و آدم‌ها دور هم جمع نمی‌شوند؛ درحالی‌که افراد در شرایط عادی وقتی عزیزانشان را از دست می‌دهند، سر مزارشان می‌روند و این‌گونه به تسکین دردهای خود می‌پردازند؛ حتی برای سال‌های سال، خانواده حرمت از دست رفته را تا مدت‌ها نگه می‌دارد و همچنان به او ارادت و توجه دارد؛ اما در دوران بحران، شرایط به‌گونه‌ای نیست که افراد فرصت سوگواری داشته باشند؛ درحالی‌که داغ و ناراحتی‌شان بسیار زیاد است، کشته داده اند، زندگی‌شان را از دست داده‌اند و نظم اجتماعی‌شان به هم خورده است. آنها حتی مناسبات و حمایت‌های اجتماعی را هم از دست داده‌اند؛ اما فرصتی برای آنکه بتوانند تخلیه‌اش کنند، ندارند. احساس می‌کنم باید شرایط به‌گونه‌ای باشد که آدم‌های بحران زده دوباره بتوانند دور هم جمع شوند و این غم و اندوه را تخلیه کنند؛ از هر طریقی که ممکن است: بازی، موسیقی، کنش‌های اجتماعی و… .

کسی که خودش درگیر بحران است شاید بتواند با شیوه‌هایی مثل سوگواری، شیون‌وزاری یا مداخله‌های روان‌شناسی به مرور زمان دچار بحران شود. اما کسی که بحران به طور مستقیم بر او تاثیر نگذاشته وصرفا از دور شاهد غم و اندوه هم وطنان خود بوده است، چطور باید به تخلیه فشارهای روحی‌ روانی بپردازد تا در بلندمدت دچار اختلال روانی نشود و برای جامعه آسیب زا نباشد؟
نکته بسیار ظریفی اینجا وجود دارد: افراد به میزانی که از آن حادثه تاثیر گرفته اند دچار سوگ می‌شوند؛ یعنی قطعا آن کسی که خانواده یا دارایی‌ها و زندگی اش را از دست داده، بیشتر درگیر سوگ است نسبت به کسی که خودش و خانواده‌اش در شهر دیگری زندگی می‌کنند و از بحران فاصله دارند.قطعا همین طور است؛ اما در چند ماه گذشته و با تکرار بحران‌های مختلف، شاهد موجی از ناامیدی و غم و اندوه و افسردگی در فضای مجازی هستیم. از سوی دیگر، استادان ارتباطات نیز مدام به رسانه‌ها درباره نحوه پوشش و میزان اخبار منفی هشدار می‌دهند؛ بنابراین نمی‌توان گفت صرفا افرادی که با بحران به طور مستقیم درگیر هستند، دچار غم و اندوه می‌شوند و بقیه به آن بی‌تفاوت هستند!
بله. همه افرادی که در کنار هم در ماهیت اجتماعی به نام ایران زندگی می‌کنند، قطعا با وقوع بحران دچار ناراحتی می‌شوند. وقتی این اتفاق‌ها بیشتر و بیشتر می‌شود (هر نوع بحرانی مثل بحران سیاسی،اقتصادی واجتماعی) ناراحتی‌ها و غم‌ها ی اجتماعی نیز افزایش می‌یابد. زمانی که فضای مجازی پر می‌شود از خبرهای تلخ و منفی، شهروندان نیز ناخودآگاه از آن تاثیر می‌پذیرند؛ بنابراین به‌عنوان شهروندان این جامعه، باید به مبحث نشاط اجتماعی توجه کنیم. جامعه ما ظرفیت‌های ویژه‌ای در حوزه‌های مختلف مثل موسیقی و ورزش و کنش‌های اجتماعی دارد؛ ظرفیت‌هایی که به واسطه آنها می‌توان از بحران رهایی یافت و شاد و امیدوار زندگی کرد. در این شرایط همچنین مکانیزم‌های کلان جامعه می‌تواند تاثیرگذار باشد. در سطح فردی هم باید مکانیزم‌هایی وجود داشته باشد تا افراد بتوانند اندوه و غم را مدیریت کنند؛ چون به هیچ عنوان نمی‌توان از فضای رسانه ای و اخبار به دور بود. در هر منطقه‌ای اتفاقی بیفتد به‌سرعت کل جامعه نگران خواهند شد. به نظر من، اخبار و حوادث تلخ، خیلی نباید در رسانه‌ها منعکس شوند؛ زیرا بر افراد تاثیر منفی می‌گذارند. باید شیوه درست زندگی کردن را بیاموزیم و بسیج عمومی‌راه‌اندازی کنیم تا به همان اندازه که جامعه دچار نگرانی و اضطراب می‌شود، بتوان آن را مدیریت نیز کرد. امکان ندارد بحرانی مثل آتش گرفتن قطار، سقوط هواپیما، زلزله و… در جامعه رخ دهد، اما کل جامعه ناامن نشود. در حال حاضر همه در فضای مجازی فعالیت می‌کنند و نمی‌توان چیزی را از کسی پنهان کرد. وزارت بهداشت اعلام می‌کند که ۳۶ درصد از ایرانی‌ها از اختلال روان رنج می‌برند که می‌توان گفت بخشی از آن به دلیل همان مشکلات روحی‌روانی ناشی از بحران‌های پی‌درپی است. درچنین شرایطی خانواده‌هایی که در پایگاه‌های اجتماعی و اقتصادی پایین‌تری نسبت به خانواده‌هایی قرار دارند که در پایگاه‌های اجتماعی و اقتصادی بالاتری هستند، از امنیت پایین‌تری برخوردار خواهند بود و بیشتر آسیب می‌بینند؛بنابراین رسیدن اخبار منفی به آدم‌های آسیب دیده به مراتب به آنها از لحاظ روحی و روانی بیشتر ضربه می‌زند.

شدت غم و اندوه‌ها در ماه‌های اخیر که همه به نوعی درگیر هراس از ابتلا به ویروس کرونا هستند، به قدری بوده که باعث نگرانی کودکان هم شده است؛ برای مثال، برخی از آنها مدام درباره بحران‌ها می‌پرسند و اینکه آخر ماجرا قرار است چه بشود. شیوه مواجهه با بحران در کودکان با بزرگ‌سالان چه تفاوت‌هایی دارد و چطور باید مسائل را برای آنها توضیح داد؟
قطعا کودکان نسبت به بزرگ‌سالان درک درستی از پدیده‌ها و مشکلات ندارند؛ بنابراین وقتی در بحران قرار می‌گیرند از نظر روحی‌ بیشتر آسیب می‌بینند. پس باید در این شرایط درک درستی از اخبار و حوادث به آنها داده شود. نیازی نیست همه اتفاق‌هایی را که در فضای مجازی از آن باخبر شده‌ایم، به کودکان منتقل کنیم و به آنها بیش از اندازه اضطراب بدهیم. مسلما استرس‌ها و فشارهای روحی بر آنها بسیار تاثیرگذار است. آنچه بنده در خلال بحران‌ها دیده‌ام این است که گروه‌هایی مثل زنان و کودکان، که از جمله گروه‌های آسیب‌پذیر هستند، نیاز به مداخله‌های روان‌شناسی دارند و باید بیشتر از همه مورد حمایت‌های اجتماعی و عاطفی قرار بگیرند.
یادم می‌آید چند سال پیش در تهران مرکزی به نام «سوگ درمانی» راه‌اندازی شد؛ به این منظور که افرادی که دچار سوگ شده اند (هر نوع سوگی مثل از دست دادن عزیز، خانه و…) در این مرکز دور هم جمع می‌شدند و از تجربیات و نحوه مواجهه خود با سوگ می‌گفتند. یا اینکه در ماه‌های گذشته در برخی از شهرها روان‌شناسان، مشاوره‌ها و مداخله‌های روانی رایگان ارائه کردند. این اقدامات چقدر می‌تواند در درمان سوگ مفید باشد؟
کاملا این کار درست است. در جوامع شهری و برای انسان‌هایی که در ساختار کلان شهری زندگی می‌کنند، قطعا چنین اقداماتی بسیار تاثیر گذار است؛ درواقع مکانیزمی‌است برای مدیریت استرس پس از سانحه و می‌تواند داغ سوگ را کمتر کند.
یکی از مکانیزم‌هایی که می‌تواند داغ سوگ و بحران را کم کند، گفت‌وگو درباره حادثه است؛ به‌طوری که بحران زده‌ها شرایط را بارها و بارها برای دیگران تعریف و تکرار کنند تا بتوانند از داغ سوگ بکاهند. نوع تخلیه سوگ متفاوت است. برای همین هم است که در برخی مناطق، زنان دور هم جمع می‌شوند و مویه می‌کنند. اما در جامعه شهری ممکن است با مداحی، سوگ تخلیه شود. در حادثه پلاسکو، تیم‌های روان‌شناسی به سراغ خانواده‌های متوفیان می‌رفتند و به آنها مشاوره‌های روانی و عاطفی می‌دادند. این مسئله باعث سبک‌تر شدن سوگ آنها می‌شد؛ مشاوره‌هایی که هدف از آنها برگشت فرد آسیب دیده به جریان زندگی بود.

مسلما درمان سوگ در آدم‌ها متفاوت است؛ اما به طور کلی درمان سوگ چه میزان زمان نیاز دارد؟
این بازه‌زمانی،هم در انسان‌ها متفاوت است و هم به متغیرهایی مثل سن و جنس و میزان تاب‌آوری آنها بستگی دارد. برخی از آدم‌ها بر اثر یک بحران کوچک از پا درمی‌آیند. برخی دیگر، اما روح و تفکر بزرگی دارند و از قبل به بحران فکر کرده اند؛ برای همین هم میزان تاب آوری آنها بیشتر است. البته شدت بحران و نوع درگیری افراد نیز در این مسئله دخیل است؛ برای مثال، کسی که در جریان سیل، دارایی‌اش را از دست داده نسبت به کسی که خانواده‌اش را از دست داده، تحمل بیشتری از خود نشان می‌دهد. نوع مرگ نیز در این زمینه تاثیر دارد؛ اما مهم، داشتن آگاهی‌های لازم پیش از بحران در جامعه ای بحران زده است؛ اینکه افراد بدانند چطور باید با بحران روبه‌رو شوند و چطور حمایت یابی کنند و چگونه دیگران را مورد حمایت خود قرار دهند. به طور کلی، اما بین شش تا یک سال افراد فضای سوگ را تجربه می‌کنند.به هرحال جامعه هر چقدر هم آمادگی داشته باشد، بحران‌های پی در پی باعث کاهش تاب آوری خواهد شد!قطعا بحران پشت بحران (بحران‌های سیاسی،اقتصادی،اجتماعی و طبیعی) به لحاظ روحی باعث آسیب‌پذیری بیشتر افراد می‌شود.

بحران پشت بحران تا چه میزان باعث افزایش اختلالات روحی‌ روانی یا نزاع و خشونت می‌شود؟
افراد باید تاب‌آوری را تمرین کنند و یاد بگیرند که در برابر بحران‌ها چطور خودمراقبتی و از دیگران نیز حفاظت کنند. مدارای اجتماعی را باید یاد گرفت و درک درستی از بحران نشان داد. اینکه ما هنوز نمی‌دانیم در بحران پشت بحران باید چگونه نیازها و درخواست‌های خودمان را برطرف کنیم، خودش بحران است و نشان می‌دهد که ما اصلا اصول مدیریت بحران را تمرین نکرده‌ایم و آموزشی درباره‌اش ندیده‌ایم؛ درحالی‌که این آموزش‌ها باید از پیش‌دبستانی و مهدکودک انجام شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.