خانه » جدیدترین » سد خجالتی دلیجان

سد خجالتی دلیجان

یکشنبه ۱۱ دی ۱۴۰۱  شماره ۱۶۶۳

حمید صادقی: آقای وزیر! گناه من این بود که در دلیجان متولد شدم! در محرومیت، کمبود امکانات و با سختی! از همان بچگی بین من و رویاهای من یک سد بزرگ و طولانی کشیدند. سدی که هر چه دست و پا زدم نتوانستم از آن عبور کنم.
آقای وزیر! سپس من را ممنوع الملاقات کردند. یعنی از اول تا آخر من را با تابلوهای ورود ممنوع پر کردند. هر کسی می آمد که من را ببیند باید شبانه و یواشکی از میان انبوهی از خاک و خاشاک و موانع مختلف عبور کند. از سوی دیگر سازندگان من، من را ساختند و رفتند و به این فکر نکردند که تکلیف افرادی که به من نزدیک می شوند و شاید هوس کنند تنی به آب بزنند چیست. من خودم با همین چشم های خودم غرق شدن خیلی ها را میان آب‌های نیلگون و خروشان خودم دیدم. آنها دست و پا می زدند و نمی دانم چرا کسی نبود که به فریاد آنها برسد. آقای وزیر اجازه بدهید من خودم را معرفی کنم: من سد ۱۵ خرداد هستم. سد پانزده خرداد دلیجان. راستش را بخواهید من خجالت می کشم که خودم را به کسی معرفی کنم. گوشه گیر و منزوی شده ام و همه از من فرار می کنند. تنها افرادی که مرتب و بدون چشم داشت به من سر می‌زنند این کارمندان اداره بهره برداری قم هستند. آنها می آیند و از من بهره برداری می کنند. یعنی کارشان این است که به من سر بزنند و بهره برداری ام کنند. خودشان می گویند برای همین حقوق و مزایا می گیرند که شرایط را فراهم کنند تا استان قم از من بهره مند شود. ولی جاده های من به روی دلیجانی ها بسته است. آنها اگر بیایند طبق آخرین آمار سازمان آمار، هفتاد درصدشان غرق می شوند و می میرند. آن سی درصد بقیه هم افسرده و گوشه گیر و منزوی می شوند که اینجا چیزی گیرشان نیامده است. بین خودمان باشد، من شنیده ام که دلیجانی ها از آب سد هم سهمی ندارند و همه حق آبه می رود برای شهرها و نقاط دیگر. اگر این جور باشد پس چرا من را در همان شهرها و نقاط نساختند و این چه کاری بود که مجبور شوند این همه لوله بکشند برای انتقال آب. نمی دانم شاید عقل ما سدها ناقص است و آنهایی که این تصمیم را گرفته اند عاقلند و پر فکر. آقای وزیر ! من اگر در پایتخت به دنیا می آمدم الان یک مجموعه تفریحی بزرگ بودم. تهرانی ها می آمدند و در ساحل می نشستند و لذت می بردند. بخشی از من سایت قایقرانی بود و مردم تند تند پارو می زدند و هی عکس می گرفتند. آن طرف تر هم تله کابین خوش رنگ و درازی می زدند که سوار می شدند و از این طرف سد به آن طرف سد و از آنجا به بالای کوه و کمر می رفتند و بر می گشتند. بخشی را هم آماده می کردند برای ماهیگیری تفریحی تا افراد مجبور نشوند قاچاقی و شبانه و با این همه خطرات بیایند ماهی بگیرند. قسمتی را هم طناب کشی می کردند و چادرهایی می زدند برای شنا تا بچه ها و بزرگترها بیایند و تنی به آب بزنند. آخر من شنیده ام که هنوز استخرهای داخل شهر هم راه نیافتاده اند و همه تعطیل هستند. حداقل اینهایی که توصیه پزشکی برای آب درمانی دارند می توانند بیایند و در آب قدم بزنند. آقای وزیر! من متولد ۱۳۷۳ خورشیدی هستم و حدود ۲۸ سال است که در دلیجان افتتاح شده ام اما هنوز مردم دلیجان بهره ای از من نبرده اند. من شاهد هستم که آنها گاهی از جاده تهران که کنار من کشیده شده است عبور می کنند و با حسرت نگاهی به من می اندازند و آهی می کشند از ته دل. آنها توقع زیادی ندارند و به حداقل ها قانع هستند. دلشان می خواهد بیایند و بی واهمه کنار من بنشینند و از زندگی لذت ببرند. اما دریغ! دریغ و حسرتی به بلندای بیست و هشت سال و چند ماه و چند روز .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.