خانه » پیشنهاد سردبیر » رستگاری از دست رفته

رستگاری از دست رفته

یکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۷ شماره ۱۰۵۴

رستگاری از دست رفته

تحلیل روان‌شناسانه وضعیت سلامت روان افراد در جامعه

رضاحیدری

روانشناس مثبت‌گرا

این روزها تقریبا در تمامی شهرها و روستاهای کشور صف‌های طولانی مرغ و گوشت و… را مشاهده می‌کنیم. گفتگوهای افراد هم اکثرا حول محور مسائل مادی، قیمت‌ها، گرانی، بیکاری و… است. هم فقیر وهم افراد غنی نگران آینده‌اند و کمتر کسی را می‌توان یافت که از وضعیت امروز جامعه راضی باشد. دولت نیز در این روزها طرح‌های حمایتی مانند سبدکالا و یارانه که از قبل بوده را با جدیت بیشتری دنبال می‌کند و معتقد است پرداخت مبالغی به مردم در این قالب‌ها می‌تواند مشکلات را حل کند. هرچند متأسفانه وضعیت اقتصادی کشور چنان نابسامان است که چشم امید عده‌ی زیادی به دریافت همین مبلغ اندک یارانه است اما این راهکار مناسبی نیست و اگر از دید روانشناسی به آن نگاه کنیم حتی آسیب‌زاست.
برای درک بهتر این مسئله که چرا پرداخت یارانه و سبد کالا آسیب‌زاست به سراغ فیلم رستگاری در شاوشنگ (The Shawshank Redemption) می‌رویم. این فیلم که به عقیده برخی بهترین فیلم تاریخ سینما می‌باشد علاوه بر داستان جذابی که دارد به مسائلی چون امید و معنا در زندگی می‌پردازد. داستان فیلم درباره بانکدار جوانی است که به اتهام قتل همسرش به زندان می‌افتد و ادعا می‌کند که بی‌گناه است. در این داستان ماجراهای داخل زندان و مسیر آزادی این بانکدار جوان از زندان به نمایش گذاشته می‌شود. قسمتی از فیلم که موردنظر ماست مربوط به یک پیرمرد در زندان است که سال‌های طولانی را در زندان بوده و مسئولیت کتابخانه زندان را به او داده‌اند. داستان زمانی جالب‌تر می‌شود که وقتی خبر عفو پیرمرد را به او می‌دهند نه‌تنها خوشحال نمی‌شود بلکه سعی می‌کند با اقدامی در جهت آسیب زدن به یکی دیگر از زندانیان این عفو را لغو کرده و هم چنان در زندان بماند. داستان زمانی به اوج خود می‌رسد که این پیرمرد چند روز پس از آزادی خود را حلق‌آویز می‌کند و زندگی‌اش را به پایان می‌رساند. سؤالی که در ذهن مخاطب این فیلم و شما که مشغول خواندن این مطلب هستید ایجاد می‌شود این است که چرا او باید اقدامی انجام دهد تا مسئولین زندان عفو او را لغو کنند و او را همچنان در زندان نگه دارند؟ چرا یک نفر زندان را به دنیای آزاد بیرون ترجیح می‌دهد؟ چرا این پیرمرد چند روز پس از آزادی خودش را حلق‌آویز می‌کند؟ مگر آزادی برای یک زندانی لذت‌بخش نبوده و بزرگ‌ترین آرزوی او نیست؟
پاسخ تمام سؤالات بالا در یک کلمه نهفته است؛ معنا. کلمه‌ای که در ‌بخش کوتاهی از فیلم به آن اشاره می‌شود. درواقع این پیرمرد در زندان معنایی برای زندگی خود یافته بود و خودش را مسئول کتابخانه زندان می‌دانست. مسئولیتی که شاید ازنظر ما خیلی کوچک باشد اما کتابدار بودن شغلی بود که تمام زندگی پیرمرد در آن خلاصه می‌شد. او معنای زندگی خود را در آن یافته بود و به همین جهت پس از آزادی از زندان خودکشی کرد. در دنیای بیرون کسی برای او اهمیتی قائل نبود یا به زبان ساده‌تر کسی آدم حسابش نمی‌کرد. در زندان همین‌که او را به‌عنوان مسئول کتابخانه می‌شناختند برایش لذت‌بخش بود اما بیرون از زندان چنین خبری نبود. معنا یک کلمه بیشتر نیست اما یک دنیا حرف در دل خود دارد. اگر کسی معنایی در زندگی خود احساس نکند حتی اگر وضعیت خوبی داشته باشد ممکن است ادامه زندگی برایش زجرآور باشد و همان کاری را کند که این پیرمرد با خود کرد.
متأسفانه در جامعه ما چند سالی است که با طرح‌هایی همچون یارانه و سبد کالا سعی می‌شود مشکلات معیشتی مردم حل شود. چیزی که در ظاهر شاید لذت‌بخش باشد اما در باطن چنین چیزی نیست. پرداخت مبلغی از سوی دولت به افراد ظاهراً خیلی خوب است اما در باطن آسیب‌های روان‌شناختی جبران‌ناپذیری را به افراد وارد می‌کند. تصوری که ما از یک شغل داریم این است که می‌تواند برای ما درآمد به دنبال داشته باشد و به‌واسطه آن مشکلات و مسائل ما را حل کند. ممکن است آرزو کنیم که ای‌کاش سرمایه زیادی داشتیم تا دیگر نیازی به کار نداشتیم، اما شغل چیزی فراتر از این‌هاست. شغل یک مرد علاوه بر درآمدی که برای او دارد برایش معنا و هویت را نیز به همراه دارد. معمولاً افراد را به نام شغلشان می‌شناسند و حتی گاهی به‌جای اسم یک نفر نام شغلش معرف اوست. این نشان می‌دهد که شغل برای افراد به‌خصوص مردان بسیار مهم‌تر از چیزی است که معمولاً تصور می‌شود. شغل یک مرد هویت او را در زندگی‌اش تشکیل می‌دهد و به زندگی‌اش معنا می‌بخشد. اگر سیاست‌های اقتصادی کشور صرفاً در جهت تأمین نیازهای مادی افراد باشد و توجهی به مسائل روان‌شناختی آنان مانند هویت و معنا نشود نه‌تنها مشکلی را حل نمی‌کند بلکه آسیب‌های جبران‌ناپذیری را به سلامت روان افراد وارد می‌کند.
همان‌طوری که اشاره کردیم متأسفانه به دلیل وضعیت اقتصادی که این روزها درگیرش هستیم چشم امید افراد زیادی به همین مبالغ اندکی است که در قالب طرح‌های حمایتی به آنان پرداخت می‌شود. حل مشکلات اقتصادی مردم به وسیله پرداخت یارانه و… یک نگرش بسیار ساده‌لوحانه و بعضاً خطرناک است چراکه در آن هیچ توجهی به مسائل روان‌شناختی افراد نمی‌شود. شاید بتوان گفت بهترین راه‌کار برای حل مشکلات ایجاد شغل برای افراد است تا به‌وسیله آن احساس کارآمدی داشته و عزت‌نفسشان تأمین شود. حتی شغلی که درآمد اندکی دارد به‌واسطه معنایی که در زندگی فرد ایجاد می‌کند به‌مراتب بهتر از پرداخت مبالغ نقدی تحت عناوین طرح‌های حمایتی برای امرارمعاش می‌باشد. زمانی که یک نفر شغلی دارد حتی اگر درآمد کمی به‌واسطه آن شغل عایدش شود در خود احساس کارآمدی و مفید بودن داشته و هرروز که آن کار را انجام می‌دهد معنایی را در زندگی خودش احساس می‌کند.
توصیه می‌شود به‌جای دادن ماهی به افراد ماهی گیری را یادشان دهیم تا هم خودشان بتواننــد ماهی گرفته و امرارمعاش کنند و هم به‌واسطه آن احساس مفید بودن را در زندگی‌شان تجربه کنند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.