خانه » پیشنهاد سردبیر » رئالیست فراموش شده یا توهم مجازی؟

رئالیست فراموش شده یا توهم مجازی؟

سه شنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۸   شماره ۱۱۷۵

«حسن شکاری» نویسنده، نقاش و نمایش نامه نویس در گفتگو با «وقایع استان» از خود بیگانگی ادبیات داستانی می گوید

رئالیست فراموش شده یا توهم مجازی؟

کوروش دیباج

وقتی صحبت از ادبیات داستانی می شود، نمی توان از نقش و کارکرد مهم آن در ایجاد هویت، تفکر و اندیشه برای مخاطبان آن غافل ماند، اگر بگوییم ادبیات داستانی همچون پدر و مادر که نقش بسیار مهمی در تربیت فرزندان خود ایفا می کنند، در تربیت نسل های هر جامعه نقش مهمی ایفا می کند، بی راه نگفته ایم، در این سده اخیر بالاخص در این دو دهه اخیر ادبیات داستانی یکی از بنیادی ترین عامل های توسعه فرهنگ و انسانی هر کشوری شناخته می شود و بی شک وقتی ادبیات داستانی کشورهای توسعه یافته را مورد بررسی قرار می دهیم، به این نکته دست پیدا می کنیم که این نوع از ادبیات چقدر در این کشورها بیش از گذشته تقویت شده است، از این رو وقایع استان مصاحبه ای با حسن شکاری نویسنده، نقاش و نمایش نامه نویس درباره اهمیت ادبیات داستانی و آسیب های پیش روی این نوع ادبیات انجام داده، که مشروح آن را از نظر می گذارنید؟
***
چه شد به نوشتن علاقه مند و وارد حرفه نویسندگی شدید؟
در پاسخ به این سؤال می توان گفت، علاقه به نوشتن یک ریشه پنجاه و چند ساله در من وجود داشت، از سن ۴ سالگی به خطاطی کردن رو آورده و به نوشتن می پرداختم. خطاطی کردن ادامه پیدا کرد تا اینکه به کلاس اول رفتم و دستخط من به عنوان دست خط برتر از بین ۵۰۰ دستخط دانش آموزان مدرسه در تابلو اعلانات مدرسه قرار گرفت، و همین امر باعث شد که علاقه شدیدی به نوشتن پیدا کنم.
از کلاس سوم دبستان همکاری من با مجلات شروع شد، در آن مقطع سنی که کلاس سوم بودم، دو نقاشی من در مجله کیهان بچه ها انتشار یافت.

با توجه به اینکه آثار و کتاب های متعددی از شما به چاپ رسیده است، در آثارتان بیشتر به بیان چه موضوع پرداخته و از چه جهان بینی با مخاطبینتان از طریق آنها صحبت می کنید؟
من فکر می کنم، موضوع و مضمون اصلی آثارم کشف موضوع اصلی زندگی، چگونگی و شکل زندگی معاصر مدنظرم است و ناگفته نماند که من به این موضوعات و ادبیات یک نگاه واقع گرایانه و رئالیستی دارم. به گمان من ادبیات چون وجوه بسیار زیادی برای کار خلاق دارد، می تواند دستمایه برای نویسندگان و هنرمندان جهان باشد، که این امر بوده و چیز تازه ای هم نیست، به این دلیل فکر می کنم پرداختن به موضوع خود زندگی و جنبه های گوناگونش برای هر نویسنده ای می تواند جذاب باشد.

چه بخشی از زندگی مردم کشورمان در ادبیات داستانی ما مغفول مانده و نیاز است بیشتر به آن پرداخته شود؟
به گمان من همین وجه رئالیست و وجه واقع گرایانه زندگی مغفول مانده، بابت اینکه نویسندگان ما بخصوص در این دو الی سه دهه اخیر درگیر فرم و شکل ادبیات شده اند، در واقع پرداختن به موضوع اصلی خود زندگی را از دست داده اند. البته می توان از طریق فرم و با سنبلیسم خیلی حرف ها زد، می شود با سبک های دیگر ادبی خیلی کارها کرد، ولی ادبیات کشورمان به گمان من یک تلاش صد ساله برای پرداختن به واقع گرایی دارد.

دلیل دور بودن ادبیات کشور از واقع گرایی در چیست؟
نوع زندگی معاصر در این دور شدن نقش به سزایی دارد، ما دچار توهم مجازی از زندگی شده ایم، ما بیشتر مجازی زندگی را نگاه می کنیم، نویسندگان ما هم دچار این توهم شده اند، زیرا نویسنده جدا از جامعه نیست، حتی نویسندگان ایرانی مقیم خارج از کشور جزئی از جامعه ایرانی هستند و نویسندگان متاثر از شرایط معاصر جهانی هستند، طبیعی است که این تاثر بدین طور توجه و گرایش پیدا کند به فرمالیست ادبی گرایش پیدا کند، که به نظر من این مشکل ما در ادبیات است.

صحبت از شرایط معاصر جهانی شد، به نظر شما این شرایط چه تهدیداتی را برای خلق آثار نویسندگان معاصر کشور بوجود آورده است؟
به گمان من این سؤال بحث بسیار مفصل و دقیقی ساعت ها و ماه ها می طلبد، بدین دلیل که نسل نویسندگان معاصر ما بالاخص جوانان به شدت از موضوع زندگی رئالیسم در حال دور شدن هستند و درگیر با موضوع روز زندگی نیستند، اصولا ادبیات ما، همچون نقاشی و تئاتر و نمایشنامه نویسی مـان دچار بی اهمیتی هنرمند شده، در واقع قربانی شده است، ادبیات مان به نوعی آتلیه ای و خانه ای شده است، فیلم ها هم همینطور است، در فیلم هایمان صحنه بیرونی بسیار کم داریم و بیشتر صحنه ها در فضای خانه ها و بسته فیلمبرداری می شود، در واقع نویسندگان معاصر ما نمی توانند با محیط اطراف و جهان پیرامون خود ارتباط برقرار کنند، ارتباطات نویسنده بسته و قطع شده است.

تلخ نویسی و ناامیدی چه میزان در ادبیات داستانی کشورمان بالاخص ادبیات معاصرمان باب شده است؟
من بسیار با این موضوع درگیر بوده ام و نقد جدی نسبت به آن دارم. به گمان من نسل جدید مقداری با زندگی ناامید برخورد می کند، که این نوع برخورد شاید به شرایط معاصر جهانی بر می گردد. منفی گرایی، ناامیدی و یاس نویسنده در آثارش ناشی از عدم شناخت درست جنبه های مختلف زندگی است و فاقد شور، شیفتگی، شیدایی، امید، آرمان و… که نسل های قبل نویسندگان داستانی کشورمان به نوعی به آن پرداختند و از طریق این امید آفرینی، آرمان پروری و… ادبیات گذشته و کهن ما خوش درخشیده است.

شاهد هستیم جایزه های ادبی متعددی همچون نوبل، بوکر و… در سطح جهان سالیان سال است برگزار می شود، چرا ادبیات داستانی ما نتوانسته در طول این سالیان سال یک جایزه ادبی دریافت کند؟ آیا ادبیات داستانی کشورمان ضعیف است؟
به دلیل فارسی زبان بودنمان، ادبیات مهجوری در سطح جهان داریم، ادبیاتی که نهایتا صد میلیون فارسی زبان را در جهان در بـــر می گیرد، این صد میلــیون نمی تواند جای بسیار زیاد و مهمی را در ادبیات جهان باز کند. علاوه بر عامل فارسی زبان بودن، ادبیات داستانی ما حدود صد سال است که وارد ادبیات نوین جهانی شده است، در واقع صد سال است که ما با ژانر ادبی، رمان و داستان آشنا شده ایم، در این صد سال ادبیات ما فراز و فرودهای بسیاری داشته و درگیر مسائل اجتماعی مثل سایر شئونات زندگی بوده است،طبیعی است که ادبیات ما در حال بالیدن است و توقع زیادی نمی توان از این ادبیات داشت.
به عنوان مثال در ادبیات اسپانیا زبان اگر نویسندگانی چون مارکز، فوئنتس و ده ها چهره بزرگ از آن بیرون می آید، ادبیات اسپانیایی زبان هست، چهار صد سال این ادبیات قدرت دارد، ادبیاتی که قبل از آن دن کیشوت سروانتس بزرگ را دارد، در واقع رمان نویسی در دوران مدرن از سروانتس شروع می شود. ادبیات ما همچون فوتبال و مسائل دیگرمان طبعا نیاز به رشد، تعالی، تلاش، امید و… دارد و مهمتر از همه بستر برای بالیدن می خواهد.

به نظرتان مردم جامعه مان در این چند سال اخیر رو به مطالعه کتاب های زرد نیاورده اند؟ اگر اینطور است دلیل این زرد خوانی و استقبال از این نوع کتاب ها توسط افراد جامعه در چیست؟
من بدین اصطلاحات همچون زرد خوانی اعتقاد ندارم، ادبیات، ادبیات است ما اگر بخواهیم ادبیات را درجه بندی کنیم شامل ادبیات عام، ادبیات خاص، ادبیات روشنفکری، ادبیات تعالی گر و.. است، طبیعی است که در ایران به این بزرگی وقتی از فردوسی صحبت می شود، تعداد اندکی از افراد جامعه حتی ادیبان جامعه شاهنامه را یکبار مطالعه کرده اند، این مشکل ماست و مشکل بسیار داریم، ما چهره های بسیار بزرگی در ادبیات کهن داریم و متاسفانه ارتباطمان یک دفعه با ادبیات قطع شده است و وارد ادبیات مدرن جهان شده ایم و این امر یک گسل با ادبیات مان ایجاد کرده است، ما دیگر نه بهره می گیرم از نثر بیهقی، احمد غزالی، نظامی ، نثر فردوسی و… و گرفتار ده ها فرم ادبی شده اینکه هیچ کدام از آن ها بیانگر روحیات، زندگی معاصر، تاریخ ما نیستند، فقط می توانیم از این نحله ها برای رشد ادبیات مان بهره بگیریم.

ارزیابی تان نسبت به ادبیات داستانی اراک چیست؟ نویسندگان ادبیات داستانی اراک به چه موضوعاتی هنوز نپرداخته اند که پرداختن به آن ضروری است؟
من تا چند سال گذشته دسترسی به آثار و متون نویسندگان اراکی داشتم، که در این سال های اخیر به دلیل پرداختن به سایر رشته ها کمتر به بررسی آثار نویسندگان اراکی پرداخته ام، ولی اراک و ادبیات آن مستثنی از سایر ادبیات نقاط دیگر کشور نیست، وقتی تهران در حوزه ادبیات مشکل دارد، قطعا اراک هم مشکل خواهد داشت، چون ادبیات یک جریان پیوسته است و نمی توان اتفاقات در حوزه ادبیات نقاط کشورمان را از یکدیگر مستثنی کنیم، متاسفانه مشکل بزرگ ما این است که مرکز گرا هستیم و نگاه تهران و نویسندگان تهرانی داریم، نویسندگان تهرانی به دلیل دسترسی به امکانات و منابع بیشتر مقداری نسبت به سایر نویسندگان شهرستان های کشــــور رشد پیدا کرده اند.

ادبیات اراک با چه تهدیدی و آسیبی روبرو است؟
به نظر من ادبیات اراک بزرگترین تهدیدش ساختار شکنی، هنجار شکنی و فرمالیستی است که نسل نو نویسنده اراک را تهدید می کند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شدعلامتدارها لازمند *

*

bigtheme
Designed & Developed by: Sepanta Group Team.